eitaa logo
مکروبه !
2.1هزار دنبال‌کننده
286 عکس
25 ویدیو
1 فایل
میان لشکری از گرگ‌های درنده؛ مظلومِ مقتدریم! جان می‌دهیم اما خاک هرگز!" #زهرا_سادات #ابناء‌الحیدر نقد و پیشنهاد: https://daigo.ir/secret/7988081305 آرامش: @Rakiz_1 _انتشار مطالب آزاد🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
مکروبه !
فنجان کوچکم که پر از چای می‌شود دلم لک می‌زند برای جلساتِ قرآن هفتگی با چاشنی روضه. برای نفس کشیدن د
از میان صفحات کتاب میابمش، همان رزقی که دنبالش بودم. نوشته بود گاهی یک گناه بزرگ در دل های آماده منشاء حرکت و انقلاب و بازگشت به سوی حق و حقیقت می شود. گاهی یک گناه می تواند شروعی باشد که سرآغاز یک خیر است. گناه نفس انسان را به جایی می کشاند که عامل وحشت نفس می شود و همین امر باعث بازگشت به سوی خدا می‌شود. لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِنْ شَاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا.... زهرا سادات" 🌱
_حلول ماه رجب مبارک❤️🌱 میون‌ِ عبادت‌ها و تضرّعات و توسلاتتون به یاد ماهم باشید. التماس دعا رفقا🌱
سجاده‌م هنوز پهنه. یه تکه پارچه‌یِ سبز متبرکِ حرم که تو دلش با خط ریز زرد رنگی زیارت عاشورا نوشته شده و گوشه و کنارش کربلا با همزه‌ی آخر که نشون بده سوغاتِ اصل خاکِ عراقِ. مستِ عطرِ مُشک و خاک مُهرم که از سجده‌یِ آخر تو سرم مونده. صدایِ قطره‌های بارون می‌پیچه تو اتاق و کنار صدایِ مرحوم موسویِ قهار که با اون صدایِ گرم و گیرا می‌خونه:" یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْر" کلی امید پاشیده می‌شه به قلب آدم. ماهِ رجب ماه عاشقیه، ماه دلبری کردن از خدا وقتی کلی امید می‌ریزی تو نگاهت و کاسه گداییت رو برمی‌داری و درِ خونه‌ی پر از کرمش رو می‌زنی و زمزمه می‌کنی: فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ وَزِدْنی مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ. آخه رفیق من خدای من، عشق من، چیزی که تو می‌بخشی کم نیست، ناقص نیست، همه چی تمومه، از فضل و کرمت به ما ببخش. زیادِ زیاد ببخش... ماه رجب ماه دلبریه، کم نخوایم از خدا... -زهرا سادات- |
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْهَا ۚ إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُونَ...
اسرائیل پوشک لازم شد گویا😉
من عاشق اینم که مناسبت‌های به یادموندنی به هم گره بخوره، که صبح روزی که تقویم یادآور می‌شه فرارِ شاه معدوم رو و منشاویِ ذهنت با صوت و لحن آیه‌ی" جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا" می‌خونه؛ سپاه قدر قدرتیِ ایران رو به رخ بکشه و برای اسرائیل خط و نشون بکشه که اگر بخوایم هیچ اثری از اون طویله‌یِ بوگندو رو زمین خدا باقی نمی‌مونه... وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ زهرا سادات" |
هدایت شده از مکروبه !
شب‌ِ لَیلَةُ الرَّغائِب اولین و بزرگترین خواسته‌ی بشریت رو از خدا طلب کنید و از تهِ تهِ قلبتون برای ظهور دعاکنید.🌱 لطف کنید و میونِ مناجات و دعاها و آرزوهاتون، به وقت ریزشِ قطره‌های اشک روی سجاده، به یادِ همه‌ی کسانی که ازتون التماس‌دعا داشتند باشید... خلاصه رفقا مرام بزارید و به یاد ماهم باشید🌱 ان‌شاءالله همتون حاجت رواشین به حق مولودِ کعبه.
بهمنِ امسال، بهار علی بهارِ سرمستِ عطرِ دعای یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْر ِ آمیخته با شورِ سرود بهمن خونین جاویدانیم... |||
امام تیره‌پوست شیعه! پارت اول: رسول مدنی صلوات‌الله علیه و آله، میان سخنانش بر منبر مسجد جمله‌ای گفت؛ که بعدها برای من عروسی خواهد آمد پاک‌زبان و پاک‌دامن که خدای‌من عزوجل، رحم او را شایسته‌ی حمل سرور خلایق و عوالم، پسرم جواد قرار میدهد. صدای پچ‌پچ از قسمت زنانه‌ی مسجد بلند شد... چند ده‌سال این مژده‌ی رسول، نقل محافل و گعده‌های زنان مسلمان در خانه‌ها و مساجد بود که آن عروس رسول‌الله، چه‌زمانی رخ نمایان خواهد ساخت و همسر حضرت‌رضا خواهد شد. پارت دوم: امروز در آفریقا صحرای وسیعی وجود دارد مشهور به «نوبیا» یا «nubian desert» خشک و وسیع و مأمن زرافه‌های کمیاب آفریقایی. به اهالی و ساکنین این صحرای آفریقایی نوبی میگویند. نوبی‌ها که اکثرا سیاه‌پوست هستند امروز در سودان، کنیا، تانزانیا و مصر ساکن هستند. انور سادات رئیس‌جمهور سیاه‌پوست مصر از اهالی همین منطقه است. پارت سوم: دخترکان سیه‌چشم و متموّل حجازی در آرزوی یک نگاه علی‌بن‌موسی‌الرضا می‌سوختند و از هم پیشی میگرفتند که دل او را ببرند و مصداق آن پیشگویی محمد شوند و یک عمر افتخار کنند؛ ایشان ولی با دختری از اهالی صحرای نوبه که به عنوان کنیز به بلاد اسلامی وارد شده بود ازدواج فرمود. او همان دختری بود که بعد از مژده پیغمبر، زمین مدینه انتظار قدم‌هایش را میکشید. زاهد و عالم و شب‌زنده‌دار و باتقوا که حضرت رضا او را به مریم مقدس تشبیه میکرد. دختری سیاه‌پوست از قلب آفریقای شمالی در بیت حضرت رضا. همه شگفت زده‌شده‌اند! پارت چهارم: از حضرت رضا و همسرش سبیکه نوبیّه پسری متولد شده به نام جواد؛ همچون مادرش تیره‌پوست، و مثل پدرش نورانی و زیبا. در وصف او نوشته‌اند « شدید الأدمه،حائل‌اللون» یعنی خیلی تیره‌ پوست. شکاکان و سست‌ها شو انداختند که تا بحال از این خانواده فرزندی تیره‌پوست متولد نشده. او فرزند رضا نیست. بچه که بزرگ‌تر شد و شبهه‌ها که بیشتر شد، فرمود اصلا بروید چهره‌شناس های ماهر بیاورید. چهل پنجاه مرد در باغی جمع شدند و حضرت رضا لباس باغبانی به تن کرد و آن گوشه‌ها مشغول زراعت شد. چهره‌شناس وارد مجلس شد. گفتند این پسر متعلق به کدام مرد این مجلس است. چهره‌شناس نظرکرد و نظرکرد، گفت فرزند هیچ‌ کدامتان نیست. او فرزند آن باغبان انتهای باغ است. همه تکبیر گفتند. کودک لبخند زد و دندان‌هایش مثل مرواریدی سپید درخشید... امروز اما در شرح حال حضرت جواد روحی‌له‌الفدا فقط به نام‌ پدرشان اشاره میکنیم و کم‌سن بودن حضرتش در شروع‌امامت و خفقان‌های حکومت عباسی بر ایشان. مادر آفریقایی و چهره زیبا و گندم‌گون امام را سانسور میکنیم! فکر میکنیم این نقص و نقطه‌ضعف است برای امام که رنگین‌پوست باشد و مادرش کنیزی از دل آفریقا. همه‌چیز را با شابلون‌های ساده‌لوحانه و نژاد‌پرستانه خودمان ترسیم میکنیم، حتی امام را. جان‌های ما به‌فدای یک تار موی جوادالائمه و یک نگاه آن دختر سیه‌چرده آفریقایی...
اول_ نشسته‌ایم رو به رویِ ایوان نجف، وقتِ نماز است، اهالی کاروان خسته و خاکی بقچه‌ی دلتنگی‌های‌شان را باز کرده و مشغول مناجات و خواندن زیارت‌نامه اند. این میان فاطمه کیف‌ش را زیر و رو می‌کند و کیف پولش را نمی‌یابد. همه بسیج می‌شویم برای پیدا کردنش. چند دقیقه بعد خسته از تلاشِ بی‌حاصل هر کدام می‌رویم سراغ نماز خواندن و مناجات خواندنمان... دوم_ ازدحام جمعیت مانع زیارت می‌شود، به همان سلامِ از راه دور بسنده می‌کنیم، دستِ دلِ دلتنگمان را می‌گیریم و عزم رفتن می‌کنیم، دل کندن از خانه پدری سخت است. کاروان بی‌قرار است. حاج بابا روضه می‌خواند، به قول حامد عسکری انگار ابی عبدلله یک مشت نمک متبرک پاشیده بر حنجرش که این‌قدر جگر سوز و سوزناک می‌خواند. فاطمه از همه بلندتر گریه می‌کند... سوم_ میانه‌ی راه مرد قد بلندی صدایم می‌زند، لبخند مهربانی دارد یک پنجاه دلاری را به سمتم می گیرد و اشاره می‌کند تا بگیرمش، متعجب می‌شوم و با حرکت دست و سر و با لکنت ردش می‌کنم. لبخندش مهربان تر می‌شود می‌گوید:"بگیر هدیه از جانب امام علی‌ست برای رفیقت"... _زهرا سادات🌱 | |
صدای گام‌هایِ شما در هوایِ بهمن می‌پیچد، که با آن نگاه گرم و پدرانه، آهسته زمین یخ‌ زده را قدم زدید و با هر قدمتان زمینِ مُرده زنده شد به جوانه‌های عدالت‌ خواهی. هنوز صدایِ آوینی در تاریخ تکرار می‌شود: خمینی "دست خداست بر زمین، آن همه به صفات خداوندی آراسته است که هنگامی که دست محبتش را بر سر شیفتگانش بالا می‌آورد، سایه‌اش زمین و آسمان را می‌پوشاند...من بوی خوشش را از نزدیک شنیده‌ام و صورتش را دیده‌ام که قهر موسی را دارد و لطف عیسی را و آرامش سنگین محمد صلوات‌الله علیه و آله را... |
سنگ، ای حماسه‏ای که هرگز نخواهی شکست! بدان که سرزمینت، مهم‏ترین مسئله و پرونده خمینی بود؛ مردی که دهانش بوی نهج البلاغه می‏داد. انگار هنوز روی آن صندلیِ سفید نشسته است و به چشم‏های آن عروس به تاراج رفته، خیره شده است؛ مردی که مقیاس زمانی‏اش هنوز معلوم نیست. انگار هنوز هم دغدغه این سرطانِ درمان‏پذیر را دارد! صدایش را بعد از سال‏ها، به وضوح می‏توان شنید؛ صدای مهربانی که هنوز دست می‏گیرد و پیش می‏برد: «فلسطین پاره تن اسلام است».🌱 | |