ولاية علیبنابیطالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی🌱
میلاد بابای مهربونِ ما بچه شیعهها مبارک.
الهی امشب با نگاهِ مهربونش به دلهامون نگاه کنه...
مکروبه !
_مهربانی به گنهکار بوَد عادتِ تو کرمِ سفرهی غفار تماشا دارد...🌱
گناه؛ مثل ردِ به جامونده از جوهرِ ماژیکها رویِ جامدادی گلگلیه...
خداجون بدجوری جاش مونده،
امید داریم که با نگاه مهربونت پاکش کنی.
|عَصَیْناکَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتُرَ عَلَیْنا🌱
زهراسادات'🌱
یک سری افراد هنوز براشون جا نیوفتاده که اوضاعِ قبل انقلاب چطور بوده و چرا چهل و اندی سال پیش مردم انقلاب کردند؟!
همین ابهامِ ذهنی که بعضا به خاطر تبلیغاتِ به وفورِ رسانههای معاند همراه با حسن ظن نسبت به پهلوی و سوءظن نسبت به انقلابِ باعث میشه تو مواقع حساس، واکنشهای نادرستی از آدمها سر بزنه.
اگه تاریخ نخونیم، اگه خودمون رو تو سیرِ حوادث تاریخ نگنجونیم، اگه تحلیلهای درستی از گذشته ارائه ندیم، نه تنها حال و امروز بلکه حتی مسیرِ شناخت آینده برامون پر از چاله چوله و دست انداز میشه.
_زهرا سادات' 🌱
در میادینِ جهاد تبیین و
در مقابله با تبیینهای دروغینِ تحریفگران تاریخ که سعی در تطهیرِ رژیم ِفاسد و ضعیف و وابسته و منحرفِ پهلوی دارند؛
باید مسلح به دانشِ تاریخ شویم و مطالعه و بازهم مطالعه...
راهزنان فکر و عقیده و آگاهی را با آگاهی و دانش خلع سلاح کنیم^^🌱
-زهرا سادات'🌱
برگرفته از #بیانیه_گام_دوم
بگی برای ایران خوندم و
اونوقت از جایزهای که آمریکا با سابقه جنایت علیه میلیونها ایرانی داره ذوق کنی و از تناقض هم اذیت نشی شروین خان...
[مزدِ وطن فروشی]
به قولِ قرآن:
هیچکس نمیتواند چیزی که خدا برایِ
توخواسته است؛ را از تو بگیرد🌱
وَاِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلارادَّ لِفَضْلِهِ...
۱۰۷ | سوره یونس'
-روحِ خدا، روح الله'🌱
چهار پنج ساله که بودم، تمامِ شناختم از شما خلاصه میشد به یک عکس ِ قاب شده به دیوار با آن لبخند ملیح و جذبهی خاص نگاهتان.
آن وقتها مامان یک دیوان شعر توی گنجه داشت هر از چندگاهی برایم از اشعارش میخواند و میگفت شاعرش آقا خمینیست.
بزرگتر که شدم بیشتر عکستان را دیدم، اولِ هر کتاب دست بچهها را گرفته بودید و گفته بودید امید من به شما دبستانیهاست؛
و من چقدر امید ِ کسی بودن را دوست داشتم.
اولین باری که توانستم خودم دیوان شعرتان را بخوانم، هنوز به یاد دارم.
شما عاشقترین و لطیفترین و عزیز ترین و قویترین مردِ تاریخ هستید آقا روحالله.
_زهرا سادات 🌱
مکروبه !
از دَمدمای صبحِ که ابرهای آسمونِ خدا میبارن^^
هرچند صدایِ بارون عین یه موسیقی لذت بخش و لالاییِ دل انگیزِ برام، اما دلم پیشِ دخترایِ گروه تئاترمِ که بعدِ ساعتها و روزها تمرین قرار بود امروز تو جشن انقلابِ مدرسه، رو سکو جلوی چشمِ بقیه دخترا اجرای زنده داشته باشند و حالا به خاطر بارون فکر میکنند تئاترشون کنسل شده.
از صبحِ که بهم زنگ میزنند: خانم معلم با میم ِ آخر مشددِ مدی که حالا که هوا اینجوری شده برناممون چطور پیش میره و من برای هر تماس نیم ساعت از کلمات و جملاتی استفاده میکنم که تا حداکثر ممکن دل آرامشون کنم.
برنامه امروزمون تو سالن اجرا میشه، هم شیفتِ عصر مدرسهایم، هم هوا تاریک و روشنِ روزهای ابریه، حق میدم نگران باشن ولی مطمئنم از پسش به خوبی بر میان.
شماهم براشون دعا کنید، تا خاطرهی خوبی براشون بشه🌱
زهرا سادات
مکروبه !
از دَمدمای صبحِ که ابرهای آسمونِ خدا میبارن^^ هرچند صدایِ بارون عین یه موسیقی لذت بخش و لالاییِ دل
خبر اینکه؛
همچنان ابرهای آسمونِ خدا پف کرده و گریون میبارن رو اهل زمین و آدمهای مقیمش و ایضا قطرههاشون تَق و تق کنون میافتند رو سقفِ مدرسهی ما^^
دخترام که عالی بودند تو مراسم، هم گروه نمایش، هم گروه سرود:)
شکرا لله از این بارش رحمت🌱