°||#چهارشنبههایامامرضایی💙||°
همانقَدَرکه ز اهل زمانه مایوسم!
امیدوار به الطاف خسرو طوسم .
#محمدقاسمی
•☀️💛•
صابرخراسانی تعریف میکرد که؛
پیرمرد روستایی آروم کنار پنجره فولاد ایستاد ، گفت : " یا امام رضا!
کریم سقف خونش چکه می کنه ، مریم میخواد عروس بشه ، پول ندارن براش وسایل بخرن ،
محمد ریحانه رو دوست داره ،
"راستی" خودمم یه کم پام درد
می کنه ...!
اینو گفت ، یه قطره اشک ریخت، رفت"
یه گوشهی دنجِ حرمِ امام رضا، همین ولاغیر...
آیت الله حق شناس:
ميرزا جواد آقا تبريزي(ره) : در اين ماه (رجب) بايد در مقام مراقبه باشيد تا قلب را زنده نگه داريد(المراقبات، ملکی تبريزی، مراقبات شهر رجب الحرام)
غرض از احياء گرفتن در اين شبها، توجه قلب به حضرت حق است.
احياء قلب منوط به ذكر و فكر است.
افرادي هستند كه مجتهدند، ولي قلبشان مشغول است.
اگر انسان به مكروهات هم مشغول باشد، قلب در حجاب است.
✍️کتاب سخن یار
از وصل تو گر نیست نصیبم
عجبی نیست هم ظلمت و هم نور
به یکجا نتوان دید ...
#سلام_امام_زمانم💚
#ملاک
اثر وضعی محبوب، آنقدر زیاد است
که انسان باید مراقب باشد مبادا به
افراد بیارزش علاقه پیدا کند.
• آقای پناهیان
#حالاکیاباارزشن؟
#ماملاکمونچیباشه؟
#کسیکههمراهیاشمعابرآسمانیرامیگشاید
شخصے بہ #حضرتعلے(ع) عرض ڪرد:
شما چگونہ بہ این مقام رسیدید؟
حضرت فرمودند:
"جلوے در خانہ دل نشستم،
و غیر خدا را راه ندادم."
#آیتاللهمجتهدۍتهرانۍ🌱
♡مڪـتبعاشـꨄـقان♡
انباردار به مسئولش گفت:
میشه این رزمنده رو به من تحویل بدهید
چون مثل سهتا کارگر کار میکنه!
طرف میگه رفتم جلو
دیدم فرمانده لشکر مهدی باکری هست
که صورتش رو پوشونده تا کسی اونو نشناسه
و گفت چیزی به انباردار نگه..:)
#شهید_مهدیباکری
لرزه بر پیڪره ےشام می افتد وقتے
چادر فاطمه را بر سرخود می پوشد
بی سَبَب نیست عَدو ازسخنش میترسد
زینب است،خون علے در رگ او میجوشد
#أم_المصائب🥀
#وفات_حضرت_زینب(س)🏴
#تسلیت_باد🥀
♡
مـا دستـه دستـه
شیـعه و تسلیم زینبیـم
بیچاره آن دلـۍ
کـه در ایـن قـوم و دسته نیسـت✌️🏼
#زینبیام🖤
دلـم گرفتھ بـہ وسعتـ آسمان...
زندگـۍ دنیایۍ سختـ روحـم را آزرده ؛
دلـم هـواے #شهادت دارد...
تُ را جان مادرتـان هوایمـ را داشتہ باشید...🥀
نظری بر این دل خسـَتہ کنید :)
در خاطرات شهید تهرانی مقدم هست؛ میگه رفته بودیم روسیه که یه موشک خیلی پیشرفته رو تحویل بگیریم. ژنرال روسی گفت این موشک رو دیگه نمیتونید از روش بسازید. ژنرال خندید و گفت این فناوری فقط در اختیار روسیهس. میگه نگاش کردم و گفتم اینم میسازیم. بازم خندید...
وقتی برگشتیم تهران خیلی تلاش کردم نمونه اون موشک رو بسازم اما به دَرِ بسته میخوردم. تااینکه سه روزِ تمام تو حرم امام رضا متوسل شدم به آقا تا راهی به ذهنم برسه. روز سوم احساس کردم عنایتی شد. سریع رفتم تو دفتر نقاشی دخترم شروع کردم به نقاشی کردن اون طرحی که به فکرم اومد. وقتی تو تهران عملیش کردم دیدم از مدل روس هم بهتر در اومد.
امام رضا گره سخت رو تو
دفتر نقاشی دختر بچه حلش میکنه!