🇮🇷مــڪٺـبـ حـآجــے🇸🇩
...💚
برُشی از کتاب بیست و هفت روز
و یک لبخند، ص۱۸۸📕
"عمو حسن میوه هم برسونی راضی ام والا🤭"
حسن قلی زاده مسئول توزیع غذا که بچه ها
عموحسن صدایش می زدند از ماشین پیاده
میشود با دیدن بابک دست تـــکان میدهد و
می گوید: ببین برات چی آورده ام!
بابک نزدیکش میشود با دیدن سیبهای🍎🍏
توی دستش میخندد.☺️
می گوید: دمت گرم داداش! چرا این قدر
زیاد ؟! عـــــموحسن جواب میدهد ســـهم
دیروزت رو هم آورده ام.😁
میدونم میوه دوست داری و مشغول بیرون
آوردن ظرف های غذا می شود.🙃
عمو حسن در تمام این مدت که با بابک آشنا
شده، هیچ وقت ندیده بابک برای گرفتن غـذا
عجله کند یا اعتراضی داشته باشد.😎
فقط یــــکی دو باری که جــــــاده ها بسته بود و
تردد ممکن نبود، بابک با خنده گفته بود «عمو
حسن میوه هم برسونی راضی ام والا!»😅
بابک غذاها را میگیرد و دوباره بابت سیب ها
تشکر میکند.😍
#شهیدمدافعحرمبابکنوری🌷
.
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/joinchat/394068394Cc88552deca
ابراهیم میگفت:
- رقابت وقتے زیباست
که با رفاقت باشہ..!
#شهیدابراهیمهادی :)💚🍃
سـلامبـرمـردیکـهآرامسخـنمـیگفـت
ویـکجهـانازصـدایـشمـیلـرزیـد..! •❤️🩹🕊•
اگه مجازی نمیذاره خودسازی کنی ؛
یه مدت نباش اصلا ...
هر چیزی که تو رو از مولات دور میکنه،
بریز دور ؛ واݪسلام ↻
#اللَّھُـمَعجِّـلْلِوَلیِڪَألْـفَـرَج
#بدونتعارف🚫