eitaa logo
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
280 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
759 ویدیو
51 فایل
--کانال رسمی متولد بهار ۱۳۷۲🌿 پیوسته به سیدالشهدا بهار ۱۳۹۵🕊️ :/ آرمان ما تشکیل جامعه انقلابی و مهدوی است! •سایت‌جهت‌آشنایی↓ http://shahiddaneshgar.ir •صفحه اینستاگرامی↓ @maktab.abbasdanshgar.ir •جهـت ارتبـاطات بیشـتر↓ @mohammadmahdi1996 @Y_akhoondi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«💙ـ🍃» بسم‌رب‌المهدی|❁ هزارپنجره‌درهرگذرگشوده‌شده‌ست به‌شوق‌دیدن‌یک‌لحظه‌ی‌حضورازتو.. 💙¦↫ 🍃¦↫@maktababbasdanshgar
«فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ..» من‌ نزدیکم و دعایِ دعا کننده‌ را‌ هنگامی ‌که مَرا‌ بخواند اجابت‌ میکنم! 📖- بقره/۱۸۶
•زِندِگے‌یَعنے‌سَلامِ‌ساده‌ای‌سَمتِ‌شُمآ حَضرَتِ‌سُلطآن‌؛مآرابآجَوابے‌جآن‌بِده..!🕊• قرار دل به رسم هر روز و هر شب👇🏻 اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِک •°•🪴•°•🪴•°•🪴•°• ²⁰
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
۱۱۳ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍بخش دوم محبت شهید به برادران ... گاهی عکس و وص
۱۱۴ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش دوم محبت شهید به برادران 🔹محمدجواد معینیان، استان سمنان: در سال ۱۳۹۹ و اوج‌گیری کرونا، در کنار تمام مشکلاتی که به وجود آمد بود، همۀ فکروذکر من و دوستانم حضور در پیاده‌روی اربعین بود. چون سال‌های پیش، به‌لطف خدا و کرم ارباب حضرت اباعبدالله‌الحسین(علیه‌السلام) توفیق داشتیم و ایام اربعین، راهی سفر کربلا بودیم و عزیزانی که این سفر آسمانی را تجربه کرده‌اند، خوب می‌دانند که تمام سال در انتظار این روز‌ها هستند تا این لحظات عرفانی را دوباره تجربه کنند. آن سال راه کربلا باز نشد و تمام نگرانی‌های ما به واقعیت پیوست. در سال ۱۴۰۰ بعد از دو سال انتظار و لحظه‌شماری، ماه صفر رسید و من و دوستانم پیگیر اخبار مربوط به سفر بودیم. خودم ساکن سمنان هستم و دو دوست دیگرم ساکن تهران. گفته بودند افرادی که دو دُز واکسن زده باشند و تست کرونای آن‌ها منفی باشد، می‌توانند به‌صورت هوایی به عراق سفر کنند. من به‌دلیل گرانی پول هواپیما، مشکل مالی داشتم. دوستم رضا، موعد دوز دوم واکسنش فرانرسیده بود. و رفیق دیگرم سعید وضعش از همۀ ما بهتر بود. در گرفتن ویزا با مشکل برخورد کرده بود. من که با جست‌وجوی قیمت‌ها، کاملاً ناامید از سفر شدم و به دوستانم گفتم من امسال نمی‌توانم بیاییم... ...
•﴿مڪٺب‌شھێـد‌‌؏ـبآس‌‌دآݩشـگࢪ﴾•
•﷽•ـ مکتب‌شهید‌عباس‌دانشگر برگزار میکند: 💠در نظر داریم ″دوره مجازی آموزش قرائت قرآن ٫ مختص خواهران
دوره مجازی آموزش قرائت قرآن فقط تا ۵ آذر فرصت ثبت‌نام هست! کلاس به مدت سه ماه هفته‌ای یکبار ، در فضای گوگل‌میت به صورت جلسه تصویری و زنده برگزار خواهد شد!...📖📿 📌جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره ۰۹۹۰۳۵۴۳۶۲۸ ارتباط بگیرید. 🕊 ✓مکتب‌شهید‌عباس‌دانشگر↓↓ [ 🆔@maktababbasdanshgar ]
به کمال ِانسانیت که برسید، آن‌وقت ارزش ِ انسان و اشرف ِمخلوقات بودن ِانسان را درک میکنید ؛ انسانیت زیباست، اگر آن را درست ادا کنند .
رفیق شهیدم! بهشت تو چشم تو دیدم... دفتری که عکس تو رو داشت خریدم! رفـیــق شـهــیدم...♥️🕊 - - ↓↓ 🆔@maktababbasdanshgar
حداقل‌کارےکه‌ امروز‌میشه‌انجام‌داد برای اثبات انتظارمون‌ برای‌اومدن‌مهدی‌زهرا اینه‌که‌امروزُگناه‌کمتر‌کنیم -هزینه پاگذاشتن‌رونفس -نتیجه‌عمل «لبخند‌رضایت‌مهدی‌زهرا» می‌ارزه‌به‌لبخند‌ی‌که‌میاد‌ روچهره‌مبارک‌مولامون امروزکمترگناه‌کنیم‌ 🌾
داشتیم از دلتنگیِ محرم و صفر و اربعین دق می‌کردیم که: بسم الله،فاطمیّه شروع شد🥀:)))
35.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 | پروژه سازه فاطمیه دیدار سردار اباذری،خادمین کانون شهید عباس دانشگر از پروژه سازه فاطمیه 🔺مشاهده باکیفیت فیلم
‌⌈‌ عاشقانه‌ۍشهدایی‌'🌱'‌⌋ راوی : همسرشهیدکمیل‌صفرۍتبار همسرم ، خیلی با محبت بود! مثل یه مادری که از بچه اش مراقبت میکنه از من مراقبت میکرد. یادمه تابستون بود و هوا خیلی گرم بود. خسته بودم ، رفتم پنکه رو روشن کردم و خوابیدم ؛ « من به گرما خیلی حساسم » خواب بودم واحساس کردم هوا خیلی گرم شده و متوجه شدم برق رفته ؛ بعد از چند ثانیه احساس خیلی خنکی کردم و به‌زور چشمم رو باز کردم تا مطمئن بشم برق اومده یا نه! دیدم کمیل بالای سرم یه ملحفه رو گرفته و مثل پنکه بالای سرم میچرخونه تا خنک بشم!🫶 و دوباره چشمم بسته شد از فرط خستگی ، شاید بعد نیم ساعت تا ۱ساعت خواب بودم و وقتی بیدار شدم دیدم کمیل هنوز داره اون ملحفه رو مثل پنکه روی سرم میچرخونه تا خنک بشم!❄️ پاشدم گفتم کمیل تو هنوز داری میچرخونی ؟ خسته شدی! گفت : خواب بودی و برق رفت و تو چون به گرما حساسی میترسیدم از گرمای زیاد از خواب بیدار بشی ، دلم نیومد :] ❤️