«💚ـ🕊»
بسمربمحمد‹ص›|✯
یا محـمد منجی عالم تویی...
این مبارک نامه را خاتم توئی
💚¦↫#نحنفداکیارسولاللهﷺ
🕊¦↫#شنبہهاےنبوے
‹ 🆔@maktababbasdanshgar ›
•الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى يُجِيبُنِى حِينَ أُنادِيهِ•
+خدا را سپاس که پاسخم را میدهد
آنگاه که صدایش میزنم.
- دعایافتتاح-🦋
#معبودم
شاید اولین بار بود که عباس با سردار اباذری صحبت می کرد؛ مهرماه سال۱۳۹۱، چارت و شرح وظایف کانون اندیشه ولایی و مطهر را نوشته بودیم و به عباس داده بودیم تا آن را به سردار بدهد. چارت را شبانه و روی کاغذهای کاهی نوشته بودیم. عباس خجالتی بود و بسیار مأخوذ به حیا و مودب، اولش گفت: « حمید من نمی رم! » گفتم : «نه تو باید ببری!» پیش از ساعت هفت صبح به دفتر سردار رفته بود و درباره طرح با سردار صحبت کرده بود. سردار نگذاشته بود که برود! یک ساعتی با او صحبت کرده بود. وقتی برگشت به من گفت: « حمید! حاجی به من گفت خیلی با حیا و خوشفکر هستی!» از همان جا رابطه سردار و عباس آغاز شد و تا آخر هم عباس به عهدش با سردار پایبند بود. او واقعا به سردار کمک می کرد و زحمت می کشید. در براهه ای که تغییر ساختار سازمانی دانشگاه صورت گرفته بود، سردار بیشتر وقت شب و روز را جلسه داشت! هماهنگی یک جلسه هم کار ساده ای نیست اما عباس از پس امور دفتر بر می آمد.
👤به نقل از↓
″ حمید درسی ،همکار شهید ″
📚برگرفته از کتاب↓
″ لبخندیبهرنگشهادت ،فصل۳ ″
#خاکــریزخاطـرات #جوان_مؤمن_انقلابی
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
سـلام می دهم و دلخوشم که فرمودید ...
هر آنکه در دل خود یاد ماست ، زائر ماست
قرار دل به رسم هر روز و هر شب👇🏻
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي
الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ
الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ
كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه
كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِک
••°🌹°•°•🌹•°•°🌹°••
#وعدھعاشقۍ²⁰
#بھوقتمشھدشآھسلامــعلیڪ
-دعایروزپنجمماهرمضان-🌿
خدایا قرار بده در این ماه مرا از
آمرزش جویان،
وقرار ده مرا از بندگان شایسته
و فرمانبردارت و ازاولیاء نزدیکت،
به رأفتت،
اى مهربان ترین مهربانان..
#رمضان_دعایهرروز
#التماسدعا #رمضانالکریم 🌙
-میگفت، عبد هر گره کوری که داشته باشد
در ماه رمضان با رب خود در میان بگذارد
آن را باز میکند..🌱
-آیتاللهتهرانی-
#منبرمجازی
4_6028209517328602150.mp3
3.95M
⊰ تندخوانیقرآنکریم جزءپنجم ⊱
ختم قرآن به نيت
[حضرتقاسمابنالحسن]
#جزءخوانیقرآنکریم
#ماه_رمضان #صوتِدݪــــــے♥️📖
📸 مادر شهید در سالروز قمری شهادت
عباس عزیز در کنار قبر فرزندش
(سوم رمضان)
🟢 آخرین پنجشنبه سال
#مزارمطهرشهید #پاسدار_مدافع_حـرم
#جوان_مومن_انقلابی #شهید_عباس_دانشگر
•﴿مڪٺبشھێـد؏ـبآسدآݩشـگࢪ﴾•
با خنده ای که عکس تـو در بر گرفته دیوار خـانه چـهره ی دیگـر گرفـته... بیشکشبیهکوچهما،کوچههای
🎞#پست_ارسالی
💎در لحظات ملکوتی و عزیز ماه مبارک رمضان به یاد هم باشیم.
🟢دعای روز سوم ماه مبارک رمضان رو می خوندم که نکته ای توجه ام رو جلب کرد، امروز سوم ماه رمضان سالگرد قمری شهادت شهید عباس دانشگر هست.
ما در آغاز دعای روز سوم می خوانیم
«خدايا در اين روز مرا هوش و بيدارى نصيب فرما»
و شهید عباس هم در قسمتی از وصیت نامه اش چنین درخواستی از حضرت حق داشت و از خداوند طلب بیداری و هوشیاری کرده بود...
این تقارن عجیب و قابل تامل پر از نکات بسیاری است برای امثال ما خاکیان و برای کسانی که به دنبال مسیری به سوی حق و اخلاص هستند!
📱استوری آقای مرتضی عرفانی از شاهرود
#بیادرفیق_شهیدم #شهید_مدافع_حرم
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
•﴿مڪٺبشھێـد؏ـبآسدآݩشـگࢪ﴾•
۱۸۶ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ بخش دوم محبت شهید به برادران ...گفت: «پس شما
۱۸۷ ✅ ادامه ی کتابِ
" رفیق شهیدم مرا متحول کرد "
✍ بخش دوم
محبت شهید به برادران
...همگی دور مزارش حلقه زدیم و فاتحه خواندیم. آقاحامد هم منتظر بود که هرلحظه خانوادهاش به او زنگ بزنند که گذرنامه آمده و فرستادیم. من در اول سفر چهرۀ نگران او را میدیدم. تا آن لحظه گذرنامه به دستش نرسیده بود. وقتی من از محبتهای شهید برای دوستان تعریف کردم، آقاحامد بر سر مزار عباس نشست با سکوتی به سنگ مزارش خیره شد. ۱۰ دقیقهای بیشتر نگذشته بود که از سر مزار بلند شد. چند قدمی از سر مزار شهید دور شد که دیدم گوشیاش زنگ خورد. پدرش بود و انگار خبری را به او داد. ناگهان دیدم به سر مزار عباس برگشت و با صدایی بلند گریه میکند. گفت: «واقعاً عباس مشکلگشایی میکنه.»
لبخندی زدم و گفتم: «چطور؟» گفت: «از وقتی اومدهیم به عباس گفتم آقاعباس کمک کن که گذرنامهم دستم برسه و من از زوار آقا امامحسین(علیهالسلام) جا نمونم. الان هم پدرم بود که زنگ زد و گفت همین الان گذرنامه رسید دم در و من هم دادم به یکی از همسایههامون که داره بهسمت قم حرکت میکنه تا برسونه بهت.» بعد از شنیدن این ماجرا لرزهای بر بدنم افتاد و دوباره گریهام گرفت. عباسآقا چه خوب مهماننوازی میکند!
همۀ دوستان بهنوعی منقلب شده بودند. اول قرار بود که ۱۰ دقیقه سر مزار باشیم؛ ولی زیارت و درددل ما با عباسجان دو ساعت طول کشید. خورشید از وسط آسمان رو به سرازیری غروب پیش میرفت که بچهها عزم رفتن کردند. همۀ بچهها با شهید وداع کردند و سوار ماشین شدند؛ ولی من همچنان دل کندن برایم سخت بود. بعد از درددلهای فراوان و یک سری قولوقرار گذاشتنها بر سر مزار عباس، با او وداع کردم و با امید دیداری دوباره، بهسمت بهشت روی زمین، کربلای معلی، حرکت کردم.
📗 پایان بخش دوم کتاب
#رفیق_شهیدم_مرا_متحول_کرد
#ادامه_دارد #عزیز_برادرم
#مکتبشهیدعباسدانشگر
«لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ»🌸
میگه بر اون چیزی که
از دست دادید غصه نخورید!
شاید خدا صفحهی بعدی
زندگیمون یه چیز قشنگ
برامون کنار گذاشته باشه ..
#خـدایاشـکرتــــ