ایتا - * مکتب‌شهدا .

چه میکنید

355 مشاهده18:21

در ذهنم تمام این صحنه ها آمد

182 مشاهده18:22

اگر کسی دست به طرف چادر خواهرم می برد خونش را حلالم می دانستم

193 مشاهده18:22

دختر نداشتم اما کسی دست به صورتش می زد آتشش میزدم

206 مشاهده18:22

رگ غیرتم باد کرده بود

207 مشاهده18:22

میان حس ناب حسینی ام بودم که سید علی با آرنج دوباره به پهلویم زد

210 مشاهده18:23

و گفت وقت من تموم شد بریم جایی که میگی

208 مشاهده18:23

چشمانم را باز کردم

203 مشاهده18:23

چشمانم خیس اشک بود

208 مشاهده18:24

لب هایم را با زبانم مرطوب کردم و گفتم

219 مشاهده18:24

تو بردی

1 مشاهده18:24

#بر‌اساس‌واقعیت 
این ماجرا بر میگرده به خیلی وقت پیش اما اگر مایل بودین بخونین شاید شمام تغییر کنید

1 مشاهده18:24

مطالب بعدی