eitaa logo
روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم سلیمانی(مجمع)
1.3هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
8 فایل
کانال ترویج مکتب شهید حاج قاسم سلیمانی اهداف👇 ۱)اعزام راویان تخصصی مکتب ۲)برگزاری دوره وکارگاه آموزش تخصصی روایتگری وتربیت استاد،مربی وراوی مکتب ۳)اعزام کاروان راهیان مکتب به استان کرمان ۴)برگزاری کنگره ویادواره حاج قاسم ⚘سیاری ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷ @Mojtabas1358
مشاهده در ایتا
دانلود
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل : سوم 🔸صفحه: ۹۰-۸۹-۸۸ 🔻ادامه قسمت: ۵۲ گفتم《حسین، می دونی الآن توی این واحد که اومده ای، وضعیت اطلاعات و عملیات چه جوریه؟! می دونی کسی که اینجا می آد، تا لحظه ی شهادت باید اینجا بمونه؟》 گفت:《بله این ها رو بهمون گفته اند. خدا کنه کاری از دستم بربیاد.》 زدم روی شونه ی ابراهیم. گفتم《مواظب هم شهری ما باش. رمز و رموز کار شناسایی و هرچی رو که می دونی، به حسین هم یاد بده.》 ابراهیم گفت《چشم!》. رو کردم به حسین، گفتم《ببین، حسین! چون هم شهری ام هستی، پارتی بازی کردم؛ با گُل سرسبد بچّه ها آشنات کردم. قدر ابراهیم رو بدون. سعی کن خیلی چیزها در کنار کارت، ازش یاد بگیری.》 ابراهیم خندید و گفت: اینجا، همه ی بچّه ها، گلِ سرسبدند. همه مثل حسین آقا خوب اند. ابراهیم، علاقه ی خیلی خاصی به بچّه های کم سنّ و سال داشت. برایشان خیلی دلسوز بود و با آن ها دوست می شد. از وضعیت خانوادگی شان خبر می گرفت. خیلی هم به بچّه ها گیر می داد. می گفت《حالا که اینجا رو انتخاب کرده اید، نباید درس و مشق تون رو فراموش کنین.》 مرتب پی گیری می کرد. در هر کاری، برای بچّه ها سرمشق بود؛ از نماز و قرآن تا روحیه ی شاداب جذابیت خاصی برای اطرافیانش داشت؛ خستگی و رنج دوری از خانه را از جسم و روح بچّه ها بیرون می کرد. همه، او را فردی مخلص، عابد و دلسوز می شناختند. هر وقت حسین را می دیدم، متوجه می شدم که اخلاق و رفتار و کردارش، روز به روز به ابراهیم شبیه تر می شود. تا زمان عملیات بدر، کنار هم بودیم. بعد از عملیات می بایست به ستاد می رفتم. از آن به بعد، گه گاهی حسین را می دیدم و از حالش خبردار می شدم. 👇 لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل : سوم 🔸صفحه : ۹۱_۹۲ 🔻قسمت : ۵۳ تا این که عراقی‌ها، عملیات شان را شروع کردند. حسین و مهدی هم در این عملیات شرکت کردند. دوشادوش بقیه ی بچه ها، در منطقه شوش، به آن سمت ‌کرخه می رفتند و با دشمن درگیر می‌شدند و شب برمی‌گشتند. شب عملیات، آتش دشمن، خیلی سنگین بود. ما نسبت به عراقی ها امکانات و تجهیزات زیادی نداشتیم؛ ولی با صحنه هایی مواجه می‌شدیم که انگیزه هایمان قوی می شد. پیرمرد های عرب زبانی از اهالی شوش، با تفنگ برنو می‌آمدند و کنار بچه ها با دشمن می جنگیدند. با شلیک تیر، دست شان می لرزید. وقتی ازشان می پرسیدیم چرا شما اینجایید؟! تا ما هستیم، اصلا نیازی نیست که... ، قبل از این که حرفمان تمام شود، می گفتند ما می دونیم کار زیادی از دست مون بر نمی آد. اگه اینجاییم فقط برای دلگرمی شما جوون هاست. از طرفی هم جوان‌هایی کم سن و سال، با قدهای کوتاه، مثل حسین و مهدی بودند که مثل شیر با تمام نیرو می‌جنگیدند. این ها باعث شده بود که کمتر احساس خستگی بکنیم با روحیه ی بسیار قوی، با تمام نیرویی که داشتیم، در مقابل دشمن مقاومت می کردیم. عراقی‌ها آنجا شکست خوردند و نتوانستند پیش روی کنند. بعد از عملیات حسین و مهدی سعی می‌کردند تجربه بیشتری کسب کنند. 👇 لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷ورود پیکر ۱۸ شهید تازه تفحص شده از مرز شلمچه لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
✍چشم برزخی سردار شهید محمد حسین یوسف الهی... ◾️شهید محمد حسین یوسف الهی چشم برزخی داشت پیروزی‌ ها را می‌ دانست شکست‌ ها را می‌ دانست باطن افراد را می‌ دید و عاقبت‌ شان را پیشگویی می‌کرد… ▪️او با نماز شب و عبادت و جهاد خالصانه مصداق سالکان و عارفانی بود که به فرموده امام خمینی یک شبه ره صد ساله را طی کرد و چشم تمام پيران و کهنسالان طريق عرفان را حسرت زده قطره ای از دريای بی انتهای خود کردند. ◾️زمستان ۶۴ بود با بچه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم حسین وارد شد و بعد از کلی خنده و شوخی گفت: در این عملیات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند. ▪️بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید من هم شیمیایی می شوم. ◾️حسین به همه اشاره کرد به جز من! ▪️چند روز بعد تمام شهودهای حسین در عملیات والفجر ۸ محقّق شد! ☑️راوی حمید شفیعی همرزم شهید لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
هدایت شده از 🌹دختران حاج قاسم❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️️جارو زدن مسجد توسط شهید حاج قاسم سلیمانی با لباس خادمی...  ┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 📌به کانال بپویندید : 👇👇 https://eitaa.com/dokhtaranehajqasem1
☑️سیره ی سردار شهید علی ماهانی و راز برکت سفره ی غذا... ▪️برایمان مهمان رسید یک کم از غذای ظهر مانده بود اما برای چند نفر کافی نبود. ◾️فوری رفتم به طرف سنگر تدارکات تا برای مهمان ها غذا بیاورم. ▪️وقتی برگشتم دیدم همه شان دور همان قابلمه ی کوچک نشسته اند و غذایشان را خورده اند. ◾️رفتم و جریان را برای علی آقا تعریف کردم پرسید هر وقت سر سفره مینشینی زانوهایت را بغل می گیری؟ ▪️درست مثل بنده ای که جلوی مولایش نشسته؟ ◾️گفتم : بله... ▪️گفت : پس خدا به خاطر ادبت به سفره ات برکت می دهد. ⚫️صفحه ۷۴ کتاب پیراهن خاکی سردار شهید علی ماهانی... لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
سلام؛ عرض تسلیت و قبولی عزاداری؛ اگر تمایل داشتید فرمایشات مهم و تأثیرگذار مادر بزرگوار سرداران شهید آقامهدی و آقا مجید زین الدین در جمع خانواده های معظم و معزز شهدای مدافع حرم، مدافع امنیت و دفاع مقدس؛ و زائرین کاروان حاج قاسم سلیمانی عزیز در مقتل و یادمان فرزندان عزیزشان آقا مهدی و آقا مجید؛ ⚘منطقه ی دارساوین (جاده بانه به سردشت) را در کانال ذیل گوش کنید 👇👇👇 http://eitaa.com/sayarimojtabas ⚘🌺🍀🌿🌾🌱🌷⚘🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃ما همه در فراق شما سوختیم خدا به دادِ دل رقیه‌های حرم برسد.✅.. جبران نمیشوی 🕜ساعت حوالی پـــ²⁰ــ¹ـــرواز🕊 💔 "به وقت عروج "🕊 ┄┅ ❥❥❥ ┅┄ «سبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ المَلاَئِكَةِ وَالرُّوحِ» 🌷 ارواح طیبه شهـدا روح مطهـر حـاج قاسـم سلیمـانی و شهـدای مقـاومت را در آغـوش گرفتند.... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ ┄┅ ❥❥❥ ┅ لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
هدایت شده از 🌹دختران حاج قاسم❤
🌷شهید حاج‌ قاسم‌ سلیمانی: 💠ما باید طوری باشیم که اگر کسی می آید ما را ملاقات می کند حس کند که یک "شهید" را دارد ملاقات میکند ، حس بکند یک مجاهد حقیقی را ملاقات میکند..  ┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 📌به کانال بپویندید : 👇👇 https://eitaa.com/dokhtaranehajqasem1
هدایت شده از 🌹دختران حاج قاسم❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 شب است و اینجا هر نفر، دو بار زائر است، یکی زیارت مزار مطهر حاج قاسم و دیگری زیارت امام حسین علیه السلام از طریق ارتباط تصویری...  ┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 📌به کانال بپویندید : 👇👇 https://eitaa.com/dokhtaranehajqasem1
سلام صاحب عزای غریبمان  ، مولاجانم... این رخت ماتم واین بیرق های عزا ... این بساط روضه واین دلهای بیقرار ... ... پیشکشی است برای سرسلامتی به شما مولای صبوری که قرنهاست ... دریغ از ما اگر محرممان عطر شمارا ندهد ... جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 ❀ ┄┅┅┅┅❀💟❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 📌به کانال بپویندید : 👇👇 https://eitaa.com/dokhtaranehajqasem1
🔻 مــیــگــن : ، دلــمــردگــیــه... ◾️گرچه از دنیا فقط دو چشم تر دارم حسین من ز ثروتمندها هم بیشتر دارم حسین ◾️خانه بودم فاطمه آورد تا اینجا مرا هر کجا مادر بفرماید گذر دارم حسین ◾️روضه را جارو زدم قلب مرا جارو زدی حال دیگر داشتم حال دگر دارم حسین ◾️هر چه که دارم نگیری هر چه که دارم تویی من به جز عشق شما چیزی مگر دارم حسین؟ ◾️بشنود هر کس که میخواهد ز تو دورم کند مرگ بر من, لحظه ای دست از تو بردارم حسین ◾️تو ته گودال رفتی من شدم بالا نشین از تو دارم آبرویی هم اگر دارم حسین ◾️پیش بابایم برایت گریه کردم زود گفت نذر موی اکبرت هرچه پسر دارم حسین ◾️آنقدر پای تو میسوزم خودت خاکم کنی با همین بیچارگی خیلی هنر دارم حسین ◾️کربلای تو مگر در هیئت و در روضه نیست؟ پس چرا اینقدر من فکر سفر دارم حسین ◾️چیزی از دستت نمیخواهم خجالت میکشم آخر از انگشت و انگشتر خبر دارم حسین ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ ┄┅ ❥❥❥ ┅ لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
🌷﷽🌷 🌹صلی‌الله عَلَيْكَ يَا أَباعَبْدِاللّٰه🌹 📸 عکس‌نوشت《عمل مقدس》 🌷 سردار شهید حاج قاسم سلیمانی: ♦️《عمل مقدس، عمل امام حسین(علیه‌السلام) است. عملی است که در آن خودخواهی، جاه‌طلبی، خودمحوری و خویشاوندپروری راه ندارد. مهرماه ۱۳۹》 🌷🍃🌸💠🌸🍃🌷 🌷نثار روح مطهر سردار شهید "حاج قاسم سلیمانی" صلوات🌷 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ ┄┅ ❥❥❥ ┅ لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت‌های حاج قاسم بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ 🔹صحبت‌های سردار شهید قاسم سلیمانی بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ که برای اولین بار منتشر می‌شود. 🔹این صحبت‌ها، چند روز بعد از پیام امام خمینی(ره) بوده است. ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ ┄┅ ❥❥❥ ┅ لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
سلام،عرض ادب و احترام؛ عرض تسلیت و قبولی عزاداری؛ اگر تمایل دارید دوشنبه همین هفته در برنامه ی دیدار با جانباز عزیز دفاع مقدس و خانواده محترم شان تشریف بیاورید...لطفا اطلاعیه درج شده در کانال اطلاع رسانی دیدارها با لینک ذیل را ملاحظه فرمایید و ثبت نام نمایید... 👇👇👇 http://eitaa.com/sayarimojtabas ⚘🌺🍀🌿🌾🌱🌷⚘🌹
هدایت شده از 🌹دختران حاج قاسم❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷پلیس شهید در مسیر کربلا شهید مصطفی علیدادی در پیاده روی کربلا عمود 116 مادر شهید میگه مصطفی من یه جمله همیشه تیکه کلامش بود اینکه.... خوشبختی یعنی تو زندگیت امام حسین داری...... شادی روحش صلوات شهدا و پلیس شهید مصطفی علیدادی صلوات ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ ┄┅ ❥❥❥ ┅ لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
🔹️ زندگی به سبک شهید محمدحسین یوسف الهی ▪️شهید محمد حسین یوسف الهی چشم برزخی داشت پیروزی‌ ها را می‌ دانست شکست‌ ها را می‌ دانست باطن افراد را می‌ دید و عاقبت‌ شان را پیشگویی می‌کرد… او با نماز شب و عبادت و جهاد خالصانه مصداق سالکان و عارفانی بود که به فرموده امام خمینی یک شبه ره صد ساله را طی کرد و چشم تمام پيران و کهنسالان طريق عرفان را حسرت زده قطره ای از دريای بی انتهای خود کردند. ▪️زمستان ۶۴ بود با بچه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم حسین وارد شد و بعد از کلی خنده و شوخی گفت: در این عملیات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند. بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید من هم شیمیایی می شوم. حسین به همه اشاره کرد به جز من! ▪️چند روز بعد تمام شهودهای حسین در عملیات والفجر ۸ محقّق شد! 👤راوی حمید شفیعی همرزم شهید ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ ┄┅ ❥❥❥ ┅ لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
✍_ماه محرم که فرا می‌رسید پیراهن مشکی به تن میکرد و چفیه سبزرنگی به گردن می‌انداخت، شورحسینی او را به هیئت می‌کشاند. میشد عشق و محبت او به سیدالشهداء علیه سلام را در چهره‌اش دید. اما او به شور اکتفا نمیکرد. به هیأتی میرفت که بار علمی و معنوی بیشتری داشته باشد. کنار دوستانش می‌نشست و سینه‌زنی که شروع میشد، عاشقانه سینه می‌زد. ...🌷🕊 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ ┄┅ ❥❥❥ ┅ لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل: سوم 🔸صفحه: ۹۲ 🔻قسمت: ۵۴ من و حسین ،اوّلین بار، همدیگر را دراردوگاهی به نام سپنتا دیدیم. هردو عضو واحد اطلاعات بودیم. درمدّت آموزشی ،با روحیه ی حسین آشنا شدم. کوچک تر از من و به قدری تو دل برو و صمیمی بود که از معاشرت باش لذّت می بردم. هروقت فرصتی پیش می آمد،بهش سر می زدم. قبل از عملیات والفجر ۸رفتم سنگرشان. آنجا نبود. بچّه ها گفتند «توی پست نگهبانیه. ». تا پست رفتم. سلاح دستش بود وبا خودش حرف می زد. می خواستم بدانم چه می گوید. سعی کردم آرام قدم بردارم تامتوجه صدای پاهام نشود. نزدیکش شدم. باحالت عرفانی خاصی، باخودش خلوت کرده بود و «استغفراللّٰه» می گفت. دلم نیامد تکان بخورم و حتّٰی نفس بکشم تاخلوتش به هم نخورد. 👇 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ ┄┅ ❥❥❥ ┅ لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل : سوم 🔸صفحه : ۹۵-۹۴-۹۳ 🔻قسمت : ۵۵ همرزم شهید: احمد نخعی از عملیات بدر، با حسین آشنا شدم. کنار هم کار می کردیم و برای عملیات بعدی آماده می شدیم که احتمال داشت داخل آب باشد. قبل از آن می بایست گردان ها را آموزش می دادیم تا بتوانند در عملیات، آسان تر از آب عبور کنند. برای این آموزش، منطقه ای نزدیک ذلیجان و بُستان را انتخاب کرده بودند؛ زمینی بسیار بزرگ و پر از بوته و سنگلاخ که داخلش آب انداخته بودند و کاملاً حالت باتلاقی گرفته بود. شب که می شد، با بچّه ها داخل آن می رفتیم. عبور از آب و گل ولای را بهشان آموزش می دادیم. آموزشی ها، حسین، مهرداد خواجویی، امیری، عالی و دو سه نفر دیگر بودند. دو سه محور مشخص می کردند. ما اوّل عبور از آب را آموزش می دادیم. گردان ها، داخل آب و گل ولای می شدند، تیراندازی می کردند و آرپیچی می زدند. گل ولای، بدجور به پوتین هایمان می چسبید. نمی توانستیم به آسانی راه برویم. طوری سنگین می شد که ترجیح می دادیم آن ها را دربیاوریم و پابرهنه داخل آب برویم. وقتی برمی گشتیم، پای همه ی بچّه ها، پر از خار، شن، سنگ ریزه بود. تا صبح با بچّه ها می نشستیم خارها را از پایمان درمی آوردیم. سنگ ریزه ها طوری توی گوشت پایمان می رفت که نمی شد کاری کرد. عدّه ای از بچّه ها، از شدّت درد و سوزش ناراحت بودند و هی غر می زدند. مهرداد خواجویی، پایش عفونت کرده بود. چرک و خون و شن با هم قاتی شده بود. نمی توانست راه برود. حسین، با این که از ما بچّه تر بود و جثه ی کوچکی داشت، آدم خود ساخته ای بود. گوشه ای می نشست و خارها را از پایش درمی آورد. با این که پاهایش زخم و زیلی بود، آخ هم نمی گفت. رفتارش طوری بود که هر جا بچّه ها او را می دیدند، می گفتند 《حسین، داری خودت رو آماده می کنی دیگه؟!》. هروقت عملیات می شد، همه ی بچّه ها منتظر شهادتش بودند! 👇 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ ┄┅ ❥❥❥ ┅ لینک کانال روایتگران راهیان مکتب حاج قاسم 🍀⚘🍀⚘🍀⚘ http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani ✨ 📚✨ ✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨📚✨📚✨