7.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
✍بیانات رهبرانقلاب درباره نقش سردار سلیمانی در تغییر دیدگاه مردم عراق به ایران پس از جنگ تحمیلی
🔹انتشار بخش منتشر نشده از سخنرانی سرلشکر قاسم سلیمانی در مناطق جنگی در جمع رزمندگان؛ بهمناسبت اربعین حسینی
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹 شهـــید محمد اسدی:
این دنیا بسیار کوچک و گذراست و مثل یک دیوار میماند که ما بر لبه آن راه میرویم و انتهای این دیوار که هدف ماست، شهادت است و ما باید هدف خود را با دقت و هوشیاری ببینیم و با سرعت و اشتیاق به طرف آن بدویم و مواظب باشیم که در این مسیر کوچکترین لغزشی در ما به وجود نیاید که ممکن از این دیوار سقوط کنیم و به هدفمان که شهادت است نرسیم.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
پدر جان و مادر جان!یادتان نرود هر موقع که راه کربلا باز شد و به زیارت رفتید،سلام ما شهدا را به آقا اباعبداللهالحسین(ع) برسانید و بگوئید که فرزند ما خیلی دوست داشت تا قبر ششگوشه شما را در بر گیرد، ولی اکنون در پیش ما نیست.
"شهید حسین دباغ"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺قاسم فقط از آنِ ایران نیست..
➕کلیپی از شعرخوانی حماسی علی مندیل، شاعر عراقی در ستایش سپهبد سلیمانی و تاثیر بسزای این فرمانده شهید بر ایستادگی امت اسلامی در برابر آمریکا و اسرائیل.
9.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رابطه حاج قاسم سلیمانی با خانواده شهدا
🎥روایت سیره و سلوک شهید حاج قاسم سلیمانی در ایام دفاع مقدس
7.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥حاج قاسم: الهی دردت بخوره تو سرم، الهی دورت بگردم، دلم میخواد همهی عمرم رو بدم یه بار صداشو بشنوم
🎤 تعابیر عاشقانه حاج قاسم سلیمانی درباره شهید احمد کاظمی
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
راه سردار ، کلام سردار🎤
آن تفکر چه تفکری است که بیش از هفتاد سال عبادتِ مقبول ارزشمند است؟
آن تفکری که در آن عبرت باشد. اگر تفکری در آن عبرت بود ، آن فوق هر عبادتی است چون انسان را پرواز می دهد و به نقطه اعلا می رساند.
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ما_ملت_امام_حسینیم
*﷽*
#خاطرات_سردار
بعد از مدتی آمد صحن حضرت زهرا برای بازدید. من هرچه صحبت میکردم ، نگاهش طرف دیگری بود.
کارگر ساده ای آن طرف مشغول کار بود. یک آن بی خیال گزارش دادن من ، به سمت کارگر رفت. بغلش کرد و صورتش را بوسید و گفت : برایم دعا کن کار شما اینجا اجر و پاداش زیادی داره. اصلا ما را رها کرد و رفت توی جمع کارگرها و شروع کرد با آنها صحبت کردن!
کلافه گفتم : حاجی!! یه ساعت به ما وقت دادی که بیایی بازدید و من به شما گزارش بدم.
ما را گذاشتی رفتی سراغ بقیه؟!
گفت : تو را زیاد میبینم ، می تونی بعداً بهم گزارش بدهی ولی این بچهها را ممکنه دیگه نبینم. اینا ارزش دارن و باید ازشون طلب شفاعت و دعا کنم. اجر کار اینا از شما بیشتره.
راوی : سردار حسن پلارک
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ما_ملت_امام_حسینیم
*﷽*
#در_محضر_شهدا
شهید تقوی در جبهه دعای ابوحمزه ثمالی را از حفظ در قنوت نمازش میخواند. همیشه نشسته می خوابید و پایش را دراز نمی کرد.
یک بار از او پرسیدم: حاج حمید، چرا این کار را انجام می دهید؟!
جواب داد : در محضر چه کسی بخوابیم؟ ما اینجا با بهترین بندگان خدا زندگی می کنیم. من پایم را جلوی شما دراز کنم!؟
شهیدی که داعش را از کربلا و شهر حله به عقب راند تا امنیت مسیر پیاده روی اربعین تامین گردد.
#شهید_سید_حمید_تقوی_فر
#یاد_عزیزش_با_صلوات
6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اشک و بغض معاون هماهنگ کننده سپاه قدس در حین روایتگری از حاج قاسم
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
شهید سعید وکیلی
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
شهید سعید وکیلی
سعید 75 روز زیر شکنجه کوموله بود، ابتدا به هر دو پایش نعل کوبیده و به همین ترتیب برای آوردن چوب و سنگ به بیگاری میبردند. پس از دادگاهی شدن محکوم به شکنجه مرگ شد بلکه اعتراف کند. اولین کاری که کردند هر دو دستش را از بازو بریدند و چون وضع جسمانی خوبی نداشت برای معالجه و درمان به بهداری برده شد و این بهداری بردن و معالجه کردن هایشان به خاطر این بود که مدت بیشتری بتوانند شکنجه کنند والا حیوانات وحشی را با ترحم هیچ سنخیتی نیست. پس از آن معالجه سطحی، با دستگاه های برقی تمام صورتش را سوزاندند، سوزاندن پوست تنها مقدمه شکنجه بود به این معنی که مدتی میگذرد تا پوستهای نو جانشین سوخته شده و آن وقت همان پوستهای تازه را میکندند که درد و سوزندگیاش بسیار بیش از قبل است و خونریزی شروع میشود و تازه آن وقت نوبت آب نمک است که با همان جراحات داخل دیگ آب نمک میاندازند که وصفش گذشت. تمام این مراحل را سعید وکیلی با استقامتی وصفناپذیر تحمل کرد و لب به سخن نگشود.
او از ایمانی بسیار بالا برخوردار بود و مرتب قرآن را زمزمه میکرد. استقامت این جوان آن بیرحمها را بیشتر جری میکرد.
او که دیگر نه دستی، نه پائی، نه چشمی و نه جوارحی سالم داشت با قلبی سوخته به درگاه خدا نالید که خدایا مپسند اینچنین در حضور شیاطین افتاده و نالان باشم دوست دارم افتادگیام تنها برای تو باشد و بس.
خداوند دعایش را اجابت نمود. سعید را به دادگاه دیگری بردند و محکوم به اعدام گردید. زخمهایش را باز کردند و پس از آنکه با نمک مرهم گذاشتند ،داخل دیگ آب جوش که زیرش آتش بود انداختند و همان جا با لبی ذاکر به دیدار معشوق شتافت. اما این گرگان که حتی از جسد بیجانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثله نمودند و جگرش را به خورد ما که هم سلولیش بودیم دادند و مقداری را هم خودشان خوردند و البته ناگفته نماند مقداری را هم برای امام جمعه ارومیه فرستادند.