*﷽*
#به_وقت_شهادت
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
آه مرگ خونین من
عزیز من .. زیبای من ..کجایی ؟
مشتاق دیدارت هستم
وقتی بوسهٔ انفجارِ تو
تمام وجود مرا در خود محو میکند
دود میکند و میسوزاند
چقدر این لحظه را دوست دارم
آه... چقدر این منظره زیباست.
#شهادتت_مبارک_سردار_دلها💔🕊
#یاد_عزیزشان_با_صلوات
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
حسین آقا، پسر ارشد شهید سلیمانی🎤
پدرم به چیزی که سالها آرزویش را
داشت و دنبالش بود، رسید.
خیلی وقت ها در منزل با ایشان صحبت می کردیم، و ایشان به ما می گفت: من دنبال شهادت هستم.
سردار سلیمانی عاشق شهادت بود و خود را برای شهادت آماده می کرد. ایشان شهادت را فوز عظیمی می دانست و معتقد بود که برای شهادت باید شهید بود.
📚: شاخص های مکتب شهید سلیمانی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اشگ های محمدصادق ۵ ساله در فراق حاج قاسم😭
✍اقدام جنایت کارانه و خلاف قواعد بین المللی امریکا و اسرائیل در ترور سردار سلیمانی و ابو مهدی مهندس ، دشمنی با صهیونیزم جهانی را در ژن مردم ایران و منطقه تثبیت کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه دردناک اعلام شهادت سردارسلیمانی در صحن رضوی با واکنش زائران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_وقت_حاج_قاسم
📝نامه عجیب به دختر!
📝نامه حاج قاسم به دخترش فاطمه سلیمانی: آه مرگ خونین من، عزیز من، زیبای من، کجایی؟ مشتاق دیدارتم
#سردار_آسمانی
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
حقیقت جاذبه ی سردار شهیدمان را باید از زبان فرزندان شهدا بشنویم.
دخترم زینب مریض شد. احتیاج به عمل جراحی داشت. او را به بیمارستان بردیم. حاج قاسم با آقای پور جعفری به بیمارستان آمد. با همه ی مشغله کاری ایستاد تا زینب را عمل کنند.
باز هم ماند تا زینب به هوش آمد. خیلی با ماها صمیمی بود. بارها به منزلمان آمد و به منزلشان رفتیم.
برای من مثل پدر بود. رفتنش آتشم زد.
هنوز اشکم آرام نمی گیرد.
راوی: دختر شهید حاج عبدالمهدی مغفوری
📚:شاخص های مکتب شهید سلیمانی
#یاد_عزیزشان_با_صلوات
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
صبح زود از دفتر فرماندهی تماس گرفتند و گفتند: سردار سلیمانی برای بازدید از پادگان شما می آید.
سریع از اتاق فرماندهی بیرون آمدم و دستور دادم تمام نیروها مشغول مرتب کردن پادگان شوند.
این بازدید برای من حیاتی بود نمی خواستم جلوی سردار سرافکنده شوم.
حوالی ظهر بود. آنقدر هوا گرم بود که باعث شد چند نفر غش کنند!
صدای بالگرد از دور می آمد، در عرض چند دقیقه نیروها به خط شدند و شکل زیبایی به خود گرفتند.
ذرات گردو غبار فضای بیابان را پر کرد و لباس بچه ها سرتا پا خاکی شد...
بعد از چند دقیقه فضا آرام شد. نیروها دست از روی چشمانشان برداشتند تا سردار را ببینند اما کسی از بالگرد پیاده نشد!
با تعجب به خلبان گفتم: سردار سلیمانی آمده اند؟!
گفت : بله
نگاهی به دور و اطرافم کردم. داخل محوطه و نزدیک بالگرد، آشپزخانه قرار داشت.وارد آشپزخانه شدم، نگاهش به من افتاد از جا برخاست.
گفتم: ما برای استقبال شما آمده بودیم.
گفت: من عمدا اینجا آمده ام تا این کار دوباره تکرار نشود، چرا سربازها را اذیت می کنید و باعث شدید گرد و خاک وجودشان را بگیرد؟!
گفتم: این بار را بزرگواری کنید، دیگر تکرار نمی شود. انگار آمده بود تا درس تازه ای از فرماندهی به من بدهد.
🎤: محمدعلی پردل
📚: مالک زمان
#یاد_عزیزش_با_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
🎥ببینید | دیدار و گفتگوی شهید حاج قاسم سلیمانی با مرحوم علامه مصباح یزدی
🌷دعای #عمار_انقلاب برای حاج قاسم
مکتب سردار سلیمانی
@maktabesardarsoleimani
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
در اولين سالگࢪد شهادٺ سࢪدآر دلــ❥ــا
.
.
.
.
شما انٺخـــــآب شدهـ ايد...
↫نيٺ کنيد و ࢪزق معنويتون رو برداريد
💌 https://digipostal.ir/cjib91i
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💌 https://digipostal.ir/cltl2kx
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💌 https://digipostal.ir/c7xcm5f
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💌 https://digipostal.ir/ca35xr3
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💌 https://digipostal.ir/cuyy74h
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💌 https://digipostal.ir/cnhbnvs
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💌 https://digipostal.ir/cvu9sdy
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💌 https://digipostal.ir/c7hqe9o
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💌 https://digipostal.ir/c7jniby
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💌 https://digipostal.ir/cjo6x7b
لطفا انٺشاࢪ بديد تآ بقيه هم بتونن تو اين ࢪزق معنوــے سهيمــ باشن.
#مکتب_سردار_سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤تقدیم به روح بلند سردار سلیمانی🖤
◾️رقص آنجا کُن که "خود" را بِشْکَنی
◾️پَنبه را از ریشِ شَهْوت بَرکَنی
◾️رَقْص و جولان بر سَرِ میدان کُنند
◾️رَقْص اَنْدَر "خونِ خود" مَردان کُنند
◾️چون رَهَند از دستِ "خود"، دَستی زَنَند
◾️چون جَهَند از نَقصِ خود، رَقصی کُنند
◾️مُطرِبانْشانْ از "دَرون" دَف میزَنَند
◾️بَحگْرها در شورشان کَف میزَنَند
◾️تو نبینی لیکْ بَهْرِ گوششان
◾️بَرگها بَر شاخها هم کَفزَنان
◾️تو نبینی بَرگها را کَف زدن
◾️"گوشِ دل" باید، نه این گوشِ بَدَن
💐🍃مولا نا🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ های ماندگار و به یاد ماندنی از
حاج قاسم سلیمانی
فیلم دوربین های مداربسته از حضور سه روز قبل از شهادت حاج قاسم در محل دفتر کارش؛
رفتارها رو ببینید...
الحق حاج قاسم فقط به ظاهر توی دنیای ما بود
وگرنه کلا توی سماوات سیر می کرد
زندگی کدوم یک از ماها حتی ذره ای به دنیای قشنگ حاج قاسم نزدیکه؟!
*﷽*
#مسابقه_شهدایی
در مکتب ولایت
در محضر امام خمینی(ره)
ملت ما، عاشق شهادت بود. با عشق به شهادت پیش رفت این نهضت. اگر چنانچه این عشق و علاقه نبود، هرگز ما در مقابل آن همه قدرت پیروز نمی شدیم.(۱۳۵۸/۱/۱۶)
سردار حاج قاسم سلیمانی نیز در مکتب امام خمینی، با همین عشق به شهادت پرورش یافت.
📚: شاخص های مکتب حاج قاسم
#یاد_عزیزشان_با_صلوات
#به_وقت_حاج_قاسم
#سردار_دلها ♥️
در دوران آموزشی سربازی، من و حاج قاسم با هم بودیم. سپس من سرباز شدم و حاج قاسم معاف شد. به دلیل اینکه آن زمان خان ها با خانواده ما خوب نبودند، اجازه ندادند که قاسم به سربازی برود. اتفاقا یادم می آید آن موقع من تازه نامزد کرده بودم. یک روز حاج قاسم به پادگان ۰۵ کرمان آمد تا من را ملاقات کند. حاج قاسم در آن ملاقات به من گفت «برو از مسئولانت سوال کن که قبول می کنند من جای شما خدمت کنم و شما به خانه برگردی و پیش پدر و مادر و نامزدت باشی؟» من هم بلافاصله با مسئولان پادگان صحبت کردم، اما آن ها موافقت نکردند.
🎤 راوی: برادر حاج قاسم سلیمانی
آرزو داشت
به یاران شهیدش برسد ...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_حسین_تاجیک
فرمانده گردان
#لشکر41_ثارالله
✨﷽✨
#به_وقت_حاج_قاسم
📝 خاطرهای از شهید حاج قاسم سلیمانی که در زمان حیاتش اجازه نداد منتشر شود!
✍مادر بزرگوار سردار حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند، پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم. با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه میخوانند. بعد از سلام و احوالپرسی به ما گفت من به منزل میروم شما هم فاتحه بخوانید و بیایید. بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم. برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت کرد و گفت: این مطلبی را که میگویم جایی منتشر_نکنید. گفت: همیشه دلم میخواست کف پای مادرم را ببوسم ولی نمیدانم چرا این توفیق نصیبم نمیشد. آخرین بار قبل از مرگ مادرم که اینجا آمدم، بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم. با خودم فکر میکردم حتماً رفتنیام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد.
سردار در حالی که اشک جاری شده بر گونههایش را پاک میکرد، گفت: نمیدانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم.
📚منبع:خبرگزاری دانشجویان ایران
یاد عزیزش با صلوات
#به_وقت_حاج_قاسم
#مثل_پدر
#مرد_میدان
اولین بار که از نزدیک محمد حسین را میبینم دلم غنج میرود ، فرزندی که ۳ ماه پس از شهادت پدر به دنیا آمد، پدری که خود را رزمنده سردار سلیمانی میدانست . زمان تنگ است و من مشتاق شنیدن، از طاهره خانم مادر محمدحسین خواستم از آن روز بگوید روزی که فرزندش در وقت نماز ، گل سرخی را به حاج قاسم هدیه داد.
او میگوید: از بابل با ما تماس گرفتند برای مراسم یادواره شهدای مدافع حرم که سردار سلیمانی سخنران آن بود . به مراسم که رسیدیم وقت اذان مغرب بود و همگی صف نماز را بسته بودند.
میگوید: محمد حسین تا آن روز هرگز سردار را از نزدیک ندیده بود و فقط گاهی که عکس حاج قاسم را در کنار پدرش میدید از من درباره او میپرسید و من هم در جوابش میگفتم او سردار است و پدرت در سوریه کنار او با دشمنان میجنگید. نماز که اقامه شد محمد حسین شاخه گلی را از کنار سجاده من برداشت و رفت. به کجا؟ نمیدانستم، تا وقتی که آن نماهنگ منتشر شد.
گوشی موبایل را باز میکنم اجازه می گیرم با هم دوباره آن نماهنگ را مرور کنیم، این بار همراه کسی که گل را به سردار هدیه داده بود ، صحنه به صحنه آن را با هم میبینیم ، کودکی به صف نماز گزاران میرود و از میان تمام افراد که در صف اول نماز به قنوت عشق ایستاده اند، شاخه گل را به حاج قاسم میدهد و حاج قاسم در حال خواندن نماز شاخه گل را از دست کودک میگیرد. و این کار دو بار تکرار می شود، به محمد حسین نگاه میکنم می خندد و میگوید این دوستم بود
محمدحسین بواس فرزند دوم شهید مدافع حرم حسین بواس که در خان طومان سوریه در دفاع از حرم اهل بیت آسمانی شد
#به_وقت_حاج_قاسم
🌷 پیشبینی حاج قاسم از نحوه شهادتش؛
📝دستخط نامه سردار سلیمانی به دخترش:
آه وقتی بوسهی انفجار همه وجود مرا در خود محو میکند، دود میکند و میسوزاند.
چقدر این منظره را دوست دارم. خدایا ۳۰ سال برای این لحظه مبارزه کردهام، با همه رقبای عشق درافتادهام و دهها زخم برداشتهام...
یاد عزیز ترین سردار ایرانی
حاج قاسم سلیمانی گرامی
*﷽*
در مکتب ولایت
در محضر مولی الموحدین امیر المومنین علی علیه السلام
راه مولا ، کلام مولا
امام علي عليه السّلام فرمودند:🎤
من لم تکن مودته فی الله فاحذره، فإن مودته لئیمة و صحبته مشومة؛
از کسی که دوستیش برای خدا نباشد بپرهیز؛ زیرا دوستی او پستی است و همنشینی با او شوم و بی برکت.
📚: غررالحکم، ح 8978
👈🏻اخلاق و توصيه ها-دوست و دوست يابی
دوستان عزیز!
بهترین دوستان در دو عالم همین اهل بیت و شهدا هستند لحظه ای از آنها جدا نشویم تا مثل حاج قاسم عاقبت بخیر شویم.
رهسپاریم با شهیدان تا شهادت
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
در سومین روز عملیات والفجر 4 که سخت در گیر بودیم و جمع شده بودیم در سنگر تاکتیکی قرارگاه کربلا تا ببینیم چگونه رخنه لازم را بین خطوط دشمن ایجاد کنیم.
به نماز ظهر رسیدیم. بعد از نماز علی فدوی که مسئول اطلاعات عملیات قرارگاه حمزه سیدالشهدا بود، خاکی و خونی و خیلی مضطرب و گریان، سراسیمه وارد سنگر شد و خبر داد که همراه علی رضاییان، فرمانده قرارگاه، روی مین رفته اند و حاج علی هم به شهادت رسیده است...
خبر ناگهانی شهادت او همه را منقلب کرد.احمد کاظمی، حاج همت، حسین خرازی، آقا رحیم و قاسم سلیمانی و دیگرانی که در سنگر بودند، همه شروع به گریه کردند.
بعد از نماز عصر بود و در آن گریه معصومانه یاران، ناگهان حاج قاسم با صدایی بسیار دلنشین و حزن انگیز شروع به خواندن دعای بعد از نماز عصر کرد: أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذی لا إِلـهَ إِلاّ الْحَیُّ الْقَیُّومُ...
او چنان با سوز و گریه می خواند که سنگر به لرزه افتاد.
به یقین این عشق به معنویت و اخلاص را شهید سلیمانی از امام (ره) گرفته بود.
📚: شاخص های مکتب شهید سلیمانی
#یاد_عزیزشان_با_صلوات
#شعر - کودکانه
شهادت سردار سلیمانی
سردار ایران ما
سردار دل های ما
حاج قاسمِ مهربون
شجاع و مرد میدون
با دشمنا می جنگید
با بچه ها می خندید
یه مردی بود نمونه
دشمن نذاشت بمونه
یار امام زمان
حاج قاسمِ مهربان
شهید راه خدا
بمون تو قلب ماها
راهت ادامه داره
تا به ظهور آقا
انشالله
یاد حاج قاسم سلیمانی صلوات
*﷽*
#مسابقه_شهدایی
در مکتب ولایت
در محضر امام خمینی(ره)
دلش برای امام تنگ شده بود. هوا سرد بود. به سمت خانه امام رفت. تا به جماران برسد. سرما به پشتش دوید و چند بار او را لرزاند.
مردم از دور و نزدیک برای دیدن امام آمده بودند. همراه جمعیت به حضور امام رسید.
امام در ایوان کوچک منزل، روی صندلی کهنه ای نشسته بود. سرما دست و صورت امام را کبود کرده بود.
وقتی دست امام را می بوسید، وجودش لبریز از حرارت دلپذیر شد. اما دستهای کبود لحظه ای از ذهنش پاک نمی شد.
چرا باید با آن سن وسال و سوز و سرما را تحمل کند؟
چرا وسیله ای گرم کننده پیش او نمی گذارند تا از سوز و سرما در امان باشد؟
ناگهان چشمش به فرزند امام افتاد.
از او پرسید چرا پدرتان در سرما نشستن؟
گفت: حضرت امام می خواهد با مردم همدرد باشد.
📚: آبی تر از آبی
👇👇👇👇👇👇
مسابقه شهدایی بعدی در بهمن ماه از زندگی نامه امام خمینی (ره) برگزار خواهد شد.