eitaa logo
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
1هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
7.3هزار ویدیو
31 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فرمودند: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».
مشاهده در ایتا
دانلود
با سلام گلزار شهدای کرمان در محضر سردار سلیمانی عزیز و شهدا دعاگو و نایب الزیاره همه شما هستم
*﷽* درمکتب شهادت درمحضرشهدا خیلی به فکر مستمندان بود. وقتی حقوق می گرفت به اندازه امرار و معاش خانواده بر می داشت و بقیه رو صرف کمک به نیازمندان می کرد. بعد از اینکه نماینده مجلس شد، دوستش بادیدن زندگی ساده ی او گفت: آقای طیبی! اصلا زندگی ات فرق نکرده؛ نه خانه ات، نه لباست، نه وضع فرزندانت... حاج آقا در جوابش گفت: مگه من رفتم مجلس که به خودم برسم؟!!! من رفتم تا برای مردم کار کنم.... 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥‏فیلم منتشر نشده از حضور بی‌تکلف ‎حاج قاسم زیر باران رحمت الهی در میان خادمان حرم مطهر ‎امام رضا(ع) حاجی را عشقه😍
*﷽* سلیمان شناسی روایت سردار سلیمانی آشنایی با زندگی سردار دلها اواخر سال 56 بود. مدت ها امتحان برای گواهی نامه ی رانندگی می دادم. قبول شده بودم. به مرکز راهنمایی و رانندگی برای گرفتن گواهی نامه ی خود مراجعه کردم. افسری بود به نام آذری نسب. گفت: بیا تو. اتفاقا گواهی نامه ات را خمینی امضا کرده!! آماده است تحویل بگیر. من از طعنه ی اوخیلی متوجه چیزی نشدم. مرا به داخل اتاقی هدایت کردند. دو نفر درجه دار دیگر هم وارد شدند و شروع به دادن فحش های رکیک کردند. من در محاصره ی آن ها قرار داشتم و هیچ راه گریزی نبود. آن ها با سیلی و لگد و ناسزای غیرقابل بیان می گفتند: تو شب ها می روی دیوار نویسی می کنی؟! آنقدر مرا زدند که بی حال روی زمین افتادم. از بینی و صورتم خون جاری بود. یکی از آن ها با پوتین روی شکمم ایستاد و آن چنان ضربه ای به شکمم زد که احساس می کردم همه ی احشای درونم نابود شد. به رغم ورزشکار بودن و تمرینات سختی که در کاراته و زورخانه می کردم، توانم تمام شد و بیهوش شدم... ✍اِدامِه دارَد.... 📚: از چیزی نمی ترسیدم
*﷽* نامه ی سردار دلها به دختر شهید حاج یونس زنگی آبادی📝 باسمه تعالی دختر عزیزم فاطمه خانم بزرگوار و برادر بسیار عزیز آقا روح اله عزیز ، دیدنتان به قدر یک زیارت معصوم بر من اثر معنوی دارد و این را دلیل حضور شهید حاج یونس بزرگ در این بیت نورانی می‌دانم و اطمینان دارم روح مطهر شهید عزیزِ من و شما ، پیوسته در این بیت شریف آمد و شد دارد. دخترم همیشه احساس کن او در کنار شماست و شما در محضر فقط پدرت نیستی بلکه در محضر مقام عظمای شهادت هستی. از خداوند می‌خواهم تو و همسرت را و فرزندان گلت محمد یونس و صالحه عزیز را در پناه قرآن حفظ بفرماید و از معرفت و نورانیت و حکمت قرآن بهره‌مند نماید . همیشه دوستدار شما
*﷽* در مکتب ولایت در محضر امام روح الله امام (ره) ما را از تصدی در پستهای حساس منع می کردند. مثلا دوست نداشتند دخترشان نماینده مجلس بشود. چون می گفتند: دلم نمی خواهد این احساس و توهم پیدا شود که به خاطر منسوب بودن به من، دخترم فلان پست را گرفته است. یا می گفتند: ما انقلاب نکردیم که پست بین خودمان تقسیم کنیم و اصلا برای اینکه این شایعه در ذهن مردم به وجود نیاید دنبال این کارها نروید. هزار جور کار دیگر هست که می توانید انجام دهید. 🎤 : فاطمه طباطبایی( همسر مرحوم حاج احمد) 📚: برداشتهایی از سیره امام خمینی(ره)، ج 3 مسابقه شهدایی بعدی در بهمن ماه و دهه فجر همزمان با سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی از زندگی نامه امام خمینی ره برگزار خواهد شد
یاران حاج قاسم مدافعان حرم مستشار نظامی رزمندگان دفاع وطنی سوریه و فرمانده قرارگاه عملیاتی شمال سوریه بود که حدود هشت سال به منظور مقابله با تروریست‌های تکفیری داعش و احرار الشام در این جبهه حضور فعال داشت و عمده آموزش‌های رزمندگان سوری بر عهده او بود این رزمنده جبهه مقاومت ساکن شهر ری و از اولین نفراتی بود که به همراه حاج قاسم سلیمانی به منظور دفاع از حرم اهل بیت (ع) به سوریه رفت و نهایتا روز سیزده بهمن ۱۳۹۸ پس از گذشت یک ماه از شهادت سردار سلیمانی در حلب سوریه به فرماندهان و همرزمان شهید خود پیوست. یاد عزیزشان با صلوات
برای شادی ارواح طیبه شهدا مخصوصا پاشاپور صلوات ختم کنید . لحظه وداع با فرمانده بی سر حرم
مدافعان حرم شهید پاشاپور از اقوام (برادر همسر) مدافع حرم، بود. پاشاپور از یاران نزدیک حاج قاسم سلیمانی بود که بعد از شهادت او به روایت همرزمانش بسیار بی‌تاب و بی‌قرار وصل حاج قاسم بود و نهایتا این فراق چندان طولی نکشید و بعد از حدود یک ماه او نیز به شهادت رسید. پیکر مطهر او توسط تروریست‌های احرار الشام (جبهه النصره) ربوده شده و نهایتا پیکر بی سر این شهید توسط رزمندگان مدافع حرم بعد از گذشت چندین روز با دو اسیر جبهه‌النصره تبادل شده و به کشور بازگشت. پاشاپور متولد شهرری بود و از او سه فرزند به یادگار مانده است. یاد عزیزش با صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ های ماندگار و به یاد ماندنی از سردار سلیمانی عزیز فیلم شهید سلیمانی به همراه یاد عزیزشان با صلوات
42.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برنامه بدون تعارف به سراغ خانواده شهید اصغر پاشاپور ؛ مدافع حرم حضرت زینب(س) رفته است. شهید مدافع حرم "اصغر پاشاپور" صبح روز دوشنبه سیزدهم بهمن ماه در سوریه شهر حلب به شهادت رسید. شهید پاشاپور همان اصغرآقایی است که شهید سلیمانی به او گفته بود: «اصغر آقا خجالت بکش منو می‌ترسونی به خاطر دوتا گلوله؟»
آمدم آمریکایی‌ها را بندازم بیرون (حاج قاسم سلیمانی به روایت خاطرات) 🔸پس از سقوط صدام نیروهای آمریکایی ریخته بودند توی نجف. زمزمه‌هایی شنیده بودیم که می‌خواهند بیایند به سمت حرم که معلوم نبود چه بر سر مرقد امیرالمومنین علیه السلام می‌آورند. خیلی از مجاهدان عراقی که در ایران بودند، برای دفاع آمده بودند، مردم عادی هم بودند، اما نیاز به یک فرمانده احساس می‌شد. همان روزها سر و کلّه حاجی پیدا شد. مقرمان نزدیک حرم امام علی علیه‌السلام. باورم نمی‌شد. گفت: «اومدم آمریکایی‌ها را از نجف بندازم بیرون».خیلی از فرماندهان عراقی را شناسایی کرد و راه گذاشت جلوی پای‌شان. با مدیریتش گروه‌های مقاومت عراقی را هم آورد پای کار. همه دست به دست هم دادند، شّر نیروهای آمریکایی برای همیشه از سر نجف کم شد. 🎤راوی: حجت‌السلام سید حمید حسینی
*﷽* در مکتب ولایت در محضر صادق آل محمد ✅حق الناس 🌻امام‌صادق(ع) فرمود🎤 🌿 دعای بنده ای که در شکمش مال حرام باشد یا حق یکی از خلق خدا به گردنش باشد، به درگاه خدا بالا نمی رود. 📚: بحارالانوار ج۹۳، ص۳۲۱ هدیه به امام صادق(ع) صلوات 🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
*﷽* #مکتب_سردار_سلیمانی سلیمان شناسی روایت سردار سلیمانی آشنایی با زندگی سردار دلها اواخر سال 56 بو
وقتی به هوش آمدم درِ اتاق بسته بود. و من در آن محبوس بودم. چون محل اداره آگاهی و راهنمایی رانندگی در یک مکان و در مقابل هتلی بود که در آن، سابق کار می کردم، آن ها مرا به خوبی می شناختند و مرا به عنوان شاگرد حاج محمد می شناختند. یکی از درجه دارها به حاج محمد و حاجی کارنما که لوازم یدکی فروشی داشت و مرا به خوبی می شناخت خبر داد. از داخل اتاق صدای حاج محمد و حاجی کارنما را می شنیدم که به افسر آگاهی می گفتند: این یک کارگر ساده و بد بخته. اصلا این چیزها رو نمی دونه!!!... به هر ترفندی بود بعد نصف روز قبل از اینکه مرا تحویل ساواک بدهند، از آگاهی خارج کردند. با بدنی کاملا له شده، دست هایم را گرفتند تا توانستم از خیابان عبور کنم... سه روز از شدت درد تکان نمی توانستم بخورم. اما انرژی جدیدی در خود احساس می کردم. ترس کتک خوردن و شکنجه فرو ریخته بود. فکر می کردم هر چه بخواهد بشود، شد!!! با هر ضربه و لگد کلمه ی خمینی در عمق وجود من حک شده بود. 📚: از چیزی نمی ترسیدم 🌷
یاران حاج قاسم توکل عجیبی داشت و خونسرد بود. در عملیات خیبر با تعدادی از دوستان و همرزمان خود در محاصره دشمن بعثی قرار گرفته بودند. برای شکستن محاصره هر کدام از برادران چیزی میگفتند و اوضاع خیلی بدی بود. رشیدی با خونسردی کامل می گفت، به یاد خدا باشید و به یاد فرمانده خودتان مهدی فاطمه (عج) باشید و از او کمک بگیرید. و بالاخره با توسل به امام زمان (عج) با توجه به تنگی محاصره و شدت آتش دشمن توانستند مقاومت کرده و از محاصره بیرون آیند..... 📕: ستارگان خاکی 🌷
*﷽* در مکتب ولایت در محضر امام روح الله 💢 نمازت را خوب بخوان‏ ‌‏امام به من می فرمودند: نمازت را خوب بخوان، چون پیامبران همیشه نماز می خواندند‌‎ ‌‏و نماز راه عبادت و حرف زدن با خداست و نمی شود فقط به طور ظاهری با خدا حرف‌‎ ‌‏زد بلکه باید با گوش دل هم سخنان خدا را شنید. 🎤 :عماد الدین طباطبائی 📚:برداشت هایی از سیره امام خمینی(ره)، ج1 مسابقه شهدایی در بهمن ماه و دهه فجر همزمان با سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی از زندگی نامه امام خمینی ره برگزار خواهد شد.
اول وقت سفارش 💕باید ای دل اندڪی بهتر شویم! یا ڪ اصلا آدمی دیگر شویم ..! از همین امروز ... هنگام با خود صمیمی تر شویم .. !
*﷽* یاران سردار مرتضی در منطقه هر روز صبح به فاصله ۷۰، ۸۰ متری عراقی‌ها روی خاکریز می‌ایستاد و دست‌هایش را دور دهان حلقه و برای عراقی‌ها سخنرانی می‌کرد. صحبت‌هایش را اینگونه آغاز می‌کرد: اشلونک یا اخی. صباح الخیر! (یعنی رنگ و روت چطوره؟ حال و روزت چطوره؟) آنها را به نجنگیدن و ملحق‌شدن به جبهه خودی دعوت می‌کرد. مرتضی دست‌بردار نبود. جلوی چشم عراقی‌ها روی خاکریز می‌رفت و برای دشمن کلاس عقیدتی می‌گذاشت. گاهی هم از پشت بلندگو سوره واقعه را می‌خواند اما جواب عراقی‌ها توپ و تفنگ بود. 📚: تپه‌های جاویدی و راز اشلو
*﷽* سلیمان شناسی روایت سردار سلیمانی آشنایی با زندگی سردار دلها به اتفاق احمد و دو برادرمان خانه ای کرایه کردیم. ما چهار نفر در یک اتاق که هم اتاق خوابمان بود و هم انبار، آشپزخانه و همه چیز. ما بودیم با مهمانان همشهری که روزانه مهمان سفره ی ساده ی ما می شدند که عموما نان ماست یا تخم مرغ یا نان حلوا بود... در حیاط خانه ی اجاره ای ما خانواده ای با چندین فرزند که عموما هم دختران کوچکی بودند، اتاق دیگری را اجاره داشت. بچه های کوچک آنها ظهرها شریک نان و ماست ما بودند. ما هم سخاوتمندانه، البته احمد بیشتر از من، از سهم خودمان با همان کاسه ی ماست که نان داخل آن تریت شده بود، به دهان آن ها می کردیم. بعضی وقت ها خودمان هم سیر نمی شدیم، لبان و صورتمان را ماستی می کردیم!! مادرشان می آمد و دعای خیر می کرد که بچه ی ما را غذا داده اید. 📚: از چیزی نمی ترسیدم
رفاقت به سبک حاج قاسم رسم رفاقت این است که شانه به شانه و دوشادوش زیستن و جنگیدن و زیارت رفتن و در آخر هم با هم پرکشیدن... در عراق که یکیشان را تنها می دیدند ناراحت میشدند که نکند برای یکی دگرشان اتفاقی افتاده که با هم نیستند. در آن زیارتهای دونفره، نماز جماعتهای دونفره، عکسهای دو نفره چه قراری با هم گذاشتند که اینگونه پرکشیدند و خاطره شدند.