✅#سبک_زندگی_شهدا
🌸 یک بار سر یک مسئله ای با هم به توافق نرسیدیم؛ هر کدام روی حرف خودمان ایستادیم؛ او عصبانی شد؛ اخم کرد و لحن مختصر تندی به خودش گرفت و از خانه بیرون رفت.
🌸 شب که برگشت، همان طور با روحیه باز و لبخند آمد و به من گفت: بابت امروز صبح معذرت می خواهم. می گفت: نباید گذاشت اختلاف خانوادگی بیشتر از یک روز ادامه پیدا کند...
#شهید_اسماعیل_دقایقی
📚برگفته از نیمه پنهان ماه-جلد چهارم
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
#صله_نوکری_حضرت_زهرا(س)
🌸 شبی تو خواب دیدمش؛ بهم گفت: به بچه ها بگو سمت گناه هم نرن... اینجا خیلی سخت می گیرن...!
🌸 بابت مداحی هیچ صلهایی دریافت نمی کرد میگفت صله من رو باید خود آقا بدهد ...
🌸 اتاقشان به حرم خیلی نزدیک بود، شب شهادت حضرت زهرا (س) ، رو به حرم حضرت زینب (س) ایستاده بود و رو به خانم گفت: 15سال #نوکری کردم،یک شبش را قبول کن و امشب #سند_شهادتم را امضا کن.
🌸 فردایش در عملیات انتحاری که درنزدیکی حرم صورت گرفته بود حین کمک رسانی به مصدومان از ناحیه پهلو و بازوی چپش 40 ترکش خورد و شهید شد
🌸 آخر وصیتنامه اش نوشته بود: وعدۂ ما بهشت... بعد روی بهشت را خط زدہ بود اصلاح کردہ بود : وعدۂ ما "جَنَّتُ الْحُسِیْن علیہالسلام"
🌷طلبه، بسیجی، ذاکر اهل بیت(ع)، خادم شهدا ...
#قهرمان_من ؛ شهید مدافع حرم #شهید_حجت_اسدی 💐#یاد_شهدا_با_صلوات 💐
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
#حمید_چریک
ترس در وجود او نبود
این که چرا به او حمید چریک می گفتند چند دلیل داشت:
یکے به دلیل دقتش در انجام ریزه کاری ها هنگام عملیات که فقط از یک نیروی فعال و ورزیده برمی آمد.
دومے به دلیل #مهارت او به عنوان سرگروه خنثی کننده ی مین و گذاشتن تله های تخریبی بود.انگار ترس در وجود این آدم نبود علاقه ی خاصی به کارهای رزمی و چریکی داشت در همه ی کارهای عملیاتی در منطقه جیرفت،کهنوج و ایرانشهر پیشقدم بود همیشه یک قــطار #نارنجک دور کمرش می بست آنقدر با نارنجک کار کرده بود که متخصص آن شده بود وقتی می خواست سنگری را منهدم کند اول فاصله اش را تا سنگر محاسبـه می کرد بعد زاویه را طوری انتخاب می کرد که در مسیر پیش برود و سنگر را منهدم کند.!
#شهید_حمید_ایرانمش
شادی روحشان صلوات
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
#قناعت_شهداء
به هرکس می گفتیم #داریوش رفته #دانشگاه مالک اشتر شاهین شهر #تعجب می کرد.
می گفتند او که با رتبه اش می توانست به بهترین #دانشگاه_های تهران برود .
راست می گفتند اما #دانشگاه شاهین شهر تنها #دانشگاهی بود که خرج تحصیل #دانشجویان را می داد.
داریوش قید #دانشگاه_های تهران را زده بود تا مبادا به خاطر خرج تحصیلش ذره ای به بابا فشار اقتصادی وارد شود .
#شهیدداریوش_رضایےنژاد
#سالروزشهادت
#یادش_باصلوات
کتاب "عارفانه"
زندگینامه و خاطراتِ عارفِ شهید "احمدعلی نیّری"
نزدیک بود از ماشین پرت شوم. اما در لحظهی آخر فریاد زدم: یا صاحب الزمان(عج).
در همین حال یک نفر دستم را گرفت و اجازه نداد به زمین بیفتم. من به سلامت توانستم آن گردنهها را رد کنم.
در همین لحظه از خواب پریدم. فهمیدم که باید در سختترین شرایط دست از دامن امام زمان(عج) برنداریم.
#درس_زندگی
خاطره ای از
🕊🍃 #شهید_علی_شفیعی🍃🕊
باید از کار او سر در می آوردم، آن شب تا #نماز تمام شد، سریع بلند شدم ولی از او خبـری نبود زودتر از آنچه تصور می کردم رفته بود، قضیه را باید می فهمیدم، کنجکاو شده بودم هنوز صفوف نماز از هم نگسسته بودکه غیبش زد.
شب دیگر از راه رسید، نماز و عبادت. مصمم بودم بدانم علے کجا می رود . طوری در
صف نماز قرار گرفتم که جلوی من باشد با سلام نماز بلند شد ، من هم بلند شدم به بیرون از #مسجد می رود.
در تاریکے کوچه ای رها می شود و من هم تا به خود می آیم، بر دوش او یک گونے می بینم از کجا آورده بود نفهمیدم کوچه ها را در #تاریکی یکے پس از دیگرے طی می کند . هنوز متوجه من نشده بود.
💠درب اولین منزل ایستاد گره گونی را باز کرد پلاستیکی را کنار در گذاشت چند مرتبه به شدت در را کوبید و سریع رفت در باز شد زنی پلاستیک کنار در را برداشت به بیرون سرک کشید و برگشت .
من به دنبالش راه افتادم، دومین منزل ، سومین منزل و ..... وقتی گونی #خالے شد من به سرعت به طرف مسجد حرکت کردم رودتر از او رسیدم منتظرش ماندم ، علی وارد مسجد شد . جلو رفتم ، سلام کردم جواب داد . گفتم جایی رفته بودی ، نه ... مثل اینکه جایی رفته بودی ؟ با نگاهـش مرا به #سکوت وا داشت. من جایی نبودم ، همین اطراف بودم
فایده ای نداشت . به ناچار از او جدا شدم و او را با خدایش تنها گذاشتم . کاری که بعضی شبهـا تکرار میکرد . می خواست همچنان #مخفی بماند.
به نقل از #مادر_شهیـد
#مردان_بی_ادعا
#مردان_حق
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهـم
✍ به روایت پدر بزرگوار شهید
🔰متخصص تخریب و جنگهای پاریزانی و چریکی بوده است ، ایشان از سال 89 بر روی سوریه متمرکز شده و آموزش افسران و فرماندهان سوری را از همان سال آغاز کرده بود. ایشان یکی از ویژگی های بارزش در عرصه آموزش ، تبحر در انتقال دانش و آموزش به شاگردانش بود.
🔰 در یک جلسه ای قرار بر آن شد که در آموزش نیروهای سوری جدیت بیشتری بخرج بدیم ، آقا سید به رضا گفت: آقا رضا شما باید کاری بکنید که بچه های سوری در بحث تخریب ماهر بشوند. رضا هم درپاسخ اینگونه گفت: آقا سید من کاری میکنم که بچه های سوری بتونن با کش شلوارشون چاشنی و فیتیله درست کنن»
#شهیدرضاکارگربرزی
#سالروزولادت
#یادش_باصلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
از شهر مقدس نجف اشرف
حرم مولا علی علیه السلام
دعاگو و نایب الزیاره همه شما عزیزان هستم
جاتون خالی
🌷🌷🌷🌷🌷
°•{مدافــــع حــــرم
#شهید_مهـدی_عسگـــری🕊🌹}•°
🔻 #شروعیڪزندگےســـــاده
▫️در زمان ازدواج مهدی از نظر درآمد مالی ضعیف بودند و ازدواج ما بسیار ساده بود، حتی آئینه و شمعدان را هم نگرفته و مطابق معمول امروزه رسم و سنت زیادی در مراسم ازدواج من و شهید عسگری نبود.
▫️حلقه ازدواج ایشان چهار هزار و دویست تومان شد و مراسم عروسی بسیار ساده برگزار شد آنقدر ساده که شب عروسی شهید مهدی عسگری کت و شلوار پدرم را به تن کردند.
راوی 👈 همسر شهید
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}
♥️♥️♥️🌷♥️♥️♥️
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
یوسف هنگامِ تخریبِ پلِ جـزیـرهی مجنـون شهید شد. بعد از شهـادتش اومد به خوابِ یکی از همرزمانش و گفت: نمیدونی زمانی که شهید شدم، چقدر لذتبخش بود. همرزمش پرسید: مگه چطور بود؟ یوسف گفت: شخصی خوشچهره و نورانی سرم رو به دامن گرفت ...
🌷سردار شهید یوسف ایمانی
📚منبع: کتاب سفر تا به عشق
روحش شاد و یادش گرامی باد به برکت صلوات
♥️♥️♥️♥️🌷🌷
°•|🍃🌸
°•{سـردار جاویدالاثر
#شهیـد_علــــی_تجلایــــی🕊🌹}•°
📃 #فــــرازےازوصیتنـــــامہ
◽️به خدا سوگند، يك لحظه از اين عهد و پيمانی كه با تو بستهام ، نظرم بر نخواهد گشت و آخرين قطره خونی كه از بدنم بيرون ريزد، نقش « خمينی رهبر » خواهد بست؛ زيرا كه من اين وفاداری را از مكتب كربلا، از پرچمدار اباعبدالله (ع) آموختهام و عينيت اين وفادار را از سيدمان و مولايم شهيد آيت الله بهشت آموختهام ... .
🔻فرمانده عملیات و معاون عملیاتی سپاه در نبرد هلاویه و سوسنگرد و مسئول طرح و عملیات قرارگاه خاتم
#ســــالــــروزولادت🌷
یاد شهید با صلوات🌺
✍فرازى از کلام شهید :
برادران مسئول! كه به طـور مستمر در جهت پیشبرد اهداف انقلاب شبـانه روز فعالیت می كنید، به #عدالت در كارهایتان و تصمیم گیریهایتان به عنوان یك مرز ایمان داشته باشید.
اگر این مرز شكسته شـود و پای انسان به آن طرف مرز برسد، دیگر حـد و قانونـی را برای خـود نمی شناسد.
«عدالت را فدای مصلحت نكنید.»
🔸تاریخ ولادت: ٥ مرداد ١٣٣٨
🔸محل ولادت : تبريز
🔸تاریخ شهادت: ٢٥ اسفند ١٣٦٣
🔸محل شهادت : شرق دجله
🔸عمليات : بدر
#شهدعلےتجلایی
#سالروزولادت
#یادش_باصلوات
برگی از خاطرات 📝
سردار شهید ابراهیم هادی🌷
از تهران راهی جبهه بودیم. من و ابراهیم با یک ماشین شخصی تا کرمانشاه رفتیم. نیمههای شب بود. هنوز به کرمانشاه نرسیده بودیم.
من میدیدم که ابراهیم، همین طور از خواب میپرد و به ساعت مچی خودش نگاه میکند!😐
با تعجب گفتم:😳 چی شده آقا ابراهیم؟
گفت: کرمانشاه ساعت چهار صبح اذان میگویند. میخواهم #نماز_صبح ما اول وقت باشه.😍😊
چند دقیقه بعد دوباره از خواب پرید. بیدار ماند و اشاره کرد تا جلوی یک قهوهخانه توقف کنیم. نماز جماعت صبح را در اول وقت خواندیم. بعد با خیال راحت به راهمان ادامه دادیم ...👌✅
📚سلام_بر_ابراهیم
شادی روحش صلوات
#فاطمیون
🔹امروز یاد کنیم از یکی از مظلوم ترین شهدای تیپ فاطمیون استان کرمان،که سال گذشته در چنین روزی
به شهادت رسید.
🔹شهید والامقام «محمدنبی محمدی»
۲۹ ساله و داری یک فرزند پسر سه ساله، از لشکر فاطمیون در دفاع از حرم اهل بیت (ع) توسط تکفیریها در سوریه به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
🔹شایان ذکر است، تعداد شهدای مدافع حرم لشکر فاطمیون در استان کرمان ۳۵ نفر و تعداد شهدای مدافع حرم استان کرمان ۴۲ نفر است.
شهادت:۶ مرداد ۹۷
تاریخ بازگشت پیکر: ۲۶ شهریور ۹۷
روحش شاد و یادش گرامی باد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
کلام شهید
فردای قیامت جلوی تک تک آنهایی را می گیرم که بخواهند با خون من و امثال من و شهدایی که با خون خود
راہ کربلای حسین را هموار کردند، به پست و مقام برسند و از این طریق به آرزوی دیرینه خود که چپاول کردن اموال
مردم است نائل آیند و بخواهند مثل زالو خون ملت عزیز و مظلوم را بمکند.
از وصیت نامه شهید کریم محمدپور
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
🕊🕊🕊💟🕊🕊🕊
🕊🕊💟🕊🕊
🕊💟🕊
🕊
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
سردار شهید حسین علم الهدی🌷
سیّد حسین برای تهیهی تدارکات و اسلحهی نیروها رفته بود اهواز. اسلحه و تدارکات رو که تهیه کرد، افتاد دنبالِ کتابفروشی. با اینکه کتابفروشیها تعطیل بود ، اما با تلاشِ زیاد نهجالبلاغه تهیه کرد و همراهِ اسلحه به تک تکِ بچهها یک نهجالبلاغه میداد. میگفت: همراه با آموزشِ نظامی ، باید با نهجالبلاغه هم آشنا بشین ...
📚منبع: کتاب لحظه های آشنا
شادی روحش صلوات♥️
🕊
🕊💟🕊
🕊🕊💟🕊🕊
🕊🕊🕊💟🕊🕊🕊
جبهه یک زندگی قشنگ بود ...
بسیاری از اوقات متوجه نمیشدی لباسهایت را چه کسی شسته ، وقتی متوجه میشدی که روی بند افتاده و یا تا کرده و مرتب روی ساک و وسایل شخصی گذاشته شده ..
اگر چه ظاهرش رختشویی ست ،
اما روح و باطنش " تهذیب نفس " بود..
عملیات خیبر ، جزیره مجنون ، سال ۱۳۶۲
📎عکاس: محمود عبدالحسینی
یاد باد آن روزگاران یاد باد
#شهید_مرتضی_ضیاء_علی
🔺شهادت: ۸ مرداد ۸۴
🔹اولین شهید
#امر_به_معروف_استان کرمان،
🔹از اون بچه بسیجی های #مخلص
که بی ریا واسه #هیاتِ
بیتُ اللهِ الحرامِ مسجدِ قائمِ شهرمون زحمت کشید...
🔹یه شب که از هیات برمیگشت
نیمه شب گروهی اراذل اوباش ریختن سرش و اونو مجروح کردند...
🔹چند روز بعد هم مظلومانه به #شهادت رسید....
مادرش میگفت:
روزی دو بار #زیارت_عاشورا رو
ختم میکرد!!!
✅یک بار اول صبح که
میخواست بره #پایگاه
✅یک بار هم
آخر شب قبل از #خواب ...
🔹همین کارارو کرد که شد فدایی #ارباب رفت محضر سید الشهدا...
شادی روحش صلوات
#عکس_ماندگار
💠یادش بخیر...
وصیتنامه نوشتن های
دم آخری و هول هولکی !
یادش بخیر...
اون لحظه های نابی که،
از روی وصیت رفیقمان،
با خنده و شوخی تقلب
می کردیم.
🌷یادش بخیر مهدی بیکزاده
که توی وصیتش نوشته بود
صد تومن به بستنی فروشی
سر "نادری" بدهکارم...
یک بدهی صاف و ساده:
🔶فقط صدتا یک تومنی!
یاد یاران سفر کرده بخیر
یاد امام و شهدا با صلوات