💕 *مجید از همه جلوتر بود🌟
💌 یکی از رزمندگان می گوید مجید از همه جلوتر بود. مرتضی رفته بود مجید را برگرداند که موشکی به ماشین او اصابت کرده و تکه تکه می شود. یک شهرام نامی هم بود که قضیه را دیده بود؛ می گفت پهلوی مجید تیر خورده بود. چند چچنی را هم زده بود اما بعد نیروهای جبهه النصره به او تیر خلاصی زده و پیکرش را پشت تویوتا انداختند و بردند. بی بی سی بعدا چهار نفر با اسم و عکس معرفی کرد. مجید و مرتضی کریمی و مصطفی چگینی و محمد آژند را اعلام کرد. 🌟🕊
*💌حضرت زینب(س)پاکش می کند!⭐
💌 یکی از فرماندهان می گفت مجید وضو می گرفت و همه دست و بالش خالکوبی بود که فرمانده به او گفته بود مجید این کارها چیه آخه. گفت حضرت زینب(س) فردا پاکش می کند. 🌟💕
شهید مجید قربانخانی🌷
شادی روح مطهرش صلوات
🔴شهیدی که با لبهای تشنه در ظهر #عید_ قربان به شهادت رسید
🌷 #شهیدسیدمجیدکلوشادی
تولد: 1342/3/1 کرمانشاه
شهادت:1366/5/16 سردشت -عملیات نصر 7
سید مجید بسیار کم حرف،آرام و باحوصله بود و بیشتر از آنچه که بخواهد بگوید، سعی در گوش کردن داشت.
در هر فعالیت شرکت می کرد و بیشتر هم خودش پیش قراول می شد. شعر می گفت، فیلمنامه می نوشت، طراحی و خطاطی می کرد و برای نوجوانان کلاس های آموزش قران و احکام می گذاشت.
🌷چند ماهی به شهادتش مانده بود که بر روی تکه کاغذی نماز و روزه هایی را که از او قضا شده بود، نوشت و شروع کرد به ادای آنها و حق اللهی را که بر گردنش بود، تسویه کرد. و حالا دیگر وقت رفتن بود و مجید که حضورش در دفاع مقدس را با عملیات ثامن الائمه (ع) آغاز کرده بود و والفجرها و کربلاها را در کارنامه خود به ثبت رسانده بود، باید در نصر هفت جاودانه می شد.
🍃🌸ظهر روز #عید_قربان بود و گرمای طاقت فرسای مرداد ماه و فتح قله بوالفتح، تشنگی امان بچه ها را بریده بود. سید با زبانی که به ذکر الهی مشغول بود با یکی از همرزمانش به سمت بالای قله بوالفتح در حرکت بود که گلوله ای آرپیچی به او اصابت کرد و مجید سجده کنان به دیدار حق نایل آمد؛ تو گویی که حجش قبول و عیدش مبارک شد
شهید سید مجید کلوشادی که روز عید قربان سال ۶۶ مصادف با ۱۶ مرداد یعنی چند روز بعد از شهادت حجاج خانه خدا به شهادت رسید. در این عملیات حدود صد نفر از یارانش در تیپ حضرت نبی اکرم (ص) که باهم میثاق نامه شهادت نوشته بودند به لقاء الله رسید.
#یادش_باصلوات
#رسـم_خـوبان
هر بار که #قرار بود به احمد شیر🍼 بدهم اولین ذکرم #بسما... الرحمن الرحیم بود. در تمام💯 زمانهایی که شیر میخورد #نوازشش میکردم و یا قرآن📖 میخواندم یا ذکر میگفتم. هر چقدر که #فکر میکنم یادم نمیآید به دلیل بیماری یا #شیطنتهای دوران بچگیاش ناراحت یا کلافه شده🚫 باشم. یک سال و نیم داشت که راه رفتن را آموخت. #عجیب بود اما به دو سالگی که رسید خیلی خوب حرف میزد.👌 هر وقت هم زمین میخورد، یا #علی میگفت و از زمین بلند میشد. انگار باید الفبای رفتن را از همان دو سالگی👶 فرا می گرفت. احمد بود دیگر، آرام و سر به راه و آماده #شهادت... خیلی هوای محمد را که ۵ سال از او کوچکتر بود داشت😇. از همان دو سالگی او را با خودم به #مسجد نزدیک محل میبردم و هنگام برپایی نماز با دقت به حرکات ❗️و رفتار نمازگزاران نگاه میکرد. به ۷ #سالگی که رسیده بود خودش برای نماز به مسجد میرفت.
✍ به روایت مادر بزرگوارشهید
📎خردسالترین شهید دفاع مقدس
#شهیداحمدنظیف
#سالروزشهادت
#یادش_باصلوات
‹‹ آن قدر#متواضع، فروتن و خدا دوست بود که هرگز با لباس سپاه جایی نرفت و اگر به جز #سپاه ، جایی می خواست برود، با لباس شخصی می رفت.››
←وقتی از او فلسفه این کار را پرسیدم.
می گفت: من که به سپاه نمی روم کــه لباس سپاه بپوشم.
وقتی به او می گفتیم: خوب اگر مردم پرسیدند برادرت در سپاه چه کاره است چه بگوییم؟
درجواب می گفت: بگویید برادرم #خدمتگزار سپاه است.
🌷 #شهید_سید_مصطفی_رضوانی_نژاد
#مردان_حق
یادش با صلوات
°•|🍃🌸
#برگی_از_خاطرات
🌿 وقتی شهید ملاآقایی از خاطرات خودش میگفت، دوست داشتیم در کنارش بنشینیم و به حرفهای صمیمانهاش گوش دهیم.
🌿 شبی میگفت: ماههای اول جنگ، ما در غرب مستقر بودیم، سرما تیغ میکشید و تا مغز استخوان نفوذ میکرد؛ حتی نگهبانها با وجود خطرات فراوان و احتمال شبیخون دشمن نمیتوانستند بیرون از سنگر نگهبانی بدهند. آب کمیاب بود و عبور و مرور به سختی انجام میگرفت. گاه می شد که چند شبانه روز آب و آذوقه مورد نیاز به بچهها نمیرسید. برف همه جا را پوشانده بود بیرون از سنگر بیست دقیقه هم نمیشد دوام آورد. بعضی وقتها آنقدر برف میبارید که در سنگر به کلی بسته میشد.
🌿 اما هیچ یک از این مشکلات باعث نمیشد که بچهها نماز شبشان را ترک کنند. برفها را روی چراغ گذاشته آب می کردند و با آن وضو میساختند.
🔻شگفتا که سوز سرمای کوهستان هم نمیتوانست نوای گرم مناجات بچهها را خاموش کند.
°•{سردار رشیداسلام
#شهید_حجتالله_ملاآقایی🕊🌹}•°
یادش با صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰ننشینید و بگویید مردم دیگر مایوس شدند
💢امام خمینی(ره): هی ننشینید و بگویید که مردم چه شدهاند؛ مردم دیگر #مایوس شدند؛ مردم کذا شدند. نخیر، مردم از اسلام مایوس نمیشوند. کارهای ما هم هر کدام #فاسد است، میگویند کار تو فاسد است، ولی ما جمهوری اسلامی را میخواهیم.
شادی روح مطهر امام صلوات
||بہ مناسبت حذف ڪردن نام #شهید از خیابانهاے تهران توسط شوراے شهر و شهردار منافق تهران||
تقدیم بہ
❤️ساحت منور و مقدس و ملڪوتی #شهدا ❤️
حتی ز اسم و نام شهید هم میترسند
ز راه و رسم جهاد، از شهید میترسند
مجاوران سیاهی، منادیان گناه
چقدر پست و حقیر، از شهید میترسند
اگر چه نام شهید را ز کوچہ ها بردند
ولی میان خانه هنوز از شهید میترسند
زبوے عطر شهادت ڪہ می وزد هرجا
ز جلوه های خدا، از شهید میترسند
شهید هیبت شیر است و منڪرش روباه
همیشہ روبهڪان از شهید میترسند
در عرصہ ے سیمرغ چون مگس دیدم
چگونہ در سڪرات از شهید میترسند
چہ خوب این سیہ دلان ز راه افتاده
همیشہ و هر ڪجا، از شهید میترسند
تمام جبهہ ے دشمن، تمام مرڪز ڪفر
قسم به #خون_شهید، از شهید میترسند
شادی روح مطهر امام و شهدا صلوات
بعد از تشییع حسین رفتیم خونه تو خونه بحث شد ڪه شــهدای سوریه شــهید هستن یا نه⁉️
یکی از همسایه ها اومده بود خونشون خطاب به عکس شهید میگه، میگن شماها شهیدید❗️
اگر درسته امشب برات زیارت عاشورا میخونم بیا به خوابم ☺️
شهید نه تنها اون شب بلکه هر شب به خواب همسایه میرفته که بنده خدا ترسیده میگه دیگه نیا به خوابم 😂😂😱
فرمانده شون بعد از نقل این خاطره میگه حسین اون دنیا هم دست از شیطنت برنمیداره 😂😂
نقل از فرمانده
#شهید_مدافع_حرم
حسین فیاض🌹
لشکر غیور #فاطمیون✌️
شادی روح مطهرش صلوات
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•