در مکتب ثارالله
در محضر شهدا
شهید علی سیفی 🌷
نماز جمعه اهواز بودم. آمد و گفت: غذای نذری کجا توزیع می کنند؟ بردمش خانه خودمان ناهار. خیلی به دل پدرم نشسته بود. مرتب به منزل ما سر می زد.
🌹شهید سیفی گاهی بدون اطلاع من مرخصی ساعتی می گرفت و به پدر و مادرم سر می زد. گاهی به شوخی به مسئول مان می گفتم: به این شخص دیگه مرخصی ساعتی ندهید. با این کارهایش که مدام به پدر و مادرم سر می زند، جای مرا هم در خانه مان پر کرده است.
📚کتاب بیا مشهد
⬅️ اینجا قرار عاشقان بی قرار سردار سلیمانی ست
👇👇👇👇👇
لینک کانال مکتب سردار سلیمانی عزیز را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید
❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
در مکتب سردار سلیمانی
در محضر یاران #امام_زمان
در این چهل سال خیلی آدم ها دیده ام. همه ی فرماندهان را قبول دارم؛ اما #حاج_قاسم چیز دیگری بود.
با فرماندهی کار کردم که می خواستم به اتاقش بروم، نیم ساعت پشت در می ماندم تا مرا توی اتاق راه بدهد.
هشت سال با حاج قاسم به عنوان مسئول نمایندگی در نیروی قدس کار کردم. در این هشت سال، هر وقت می خواستم به دفترش می رفتم؛ یک بار نگفت نیا. یک بار ناراحت نشد. بارها می گفت: تو نیا! من می آیم.
در آخرین سخنرانی که در جمع فرماندهان سپاه کرد، به آخوندهای سپاه گفت" شما باید یقه ی ما را بگیرید. اگر در اتاقمان را بستیم، نگذارید. بگویید باید ارتباط تان را با بدنه ی سپاه حفظ کنید.
با زیر دستش طوری رفتار می کرد که انگار او فرمانده است.
📚:حاج قاسمی که من می شناسم
🎤راوی: حجت الاسلام و المسلمین علی شیرازی
#ماه_شعبان
اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
⬅️ اینجا قرار عاشقان بی قرار سردار سلیمانی ست
👇👇👇👇👇
لینک کانال مکتب سردار سلیمانی عزیز را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید. کپی و نشر مطالب آزاد است.
❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
در مکتب سلیمانی
در محضر مردان الهی
شهید سیروس براتی🌷
💢از ریختن خون شهدا ناراحت نباشید و به همه بگویید، ما چرا شهید میدهیم. و این قدر شهید میدهیم، تا ظهور حضرت مهدی(عج)...🌷🕊
#شعبان
#امام_زمان
اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
⬅️ اینجا قرار عاشقان بی قرار سردار سلیمانی ست
👇👇👇👇👇
لینک کانال مکتب سردار سلیمانی عزیز را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید. کپی و نشر مطالب آزاد است.
❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
9.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔍نبرد ۳ سرباز ایرانی در مقابل لشکر شوروی!
🔹داستان مصور نبرد ۴۸ ساعته ۳ سرباز ایرانی در آذربایجان شرقی در مقابل لشکر ارتش سرخ شوروی
⬅️ اینجا قرار عاشقان بی قرار سردار سلیمانی ست
👇👇👇👇👇
لینک کانال مکتب سردار سلیمانی عزیز را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید
❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
در مکتب ثارالله
در محضر شهدا
شهید فرهاد خوشه بر 🌷
فرهادِ من راوی جنگ دفاع مقدس بود،یک ماه مانده به اینکه سال کهنه جای خود را به سال نو دهد فرهاد راهی سرزمین های نور می شد و از رشادت های جوانان و نوجوانانی میگفت که شاید هیچ کدام از آن ها را ندیده بود...
به من همیشه میگفت : من تو و محمد رو همه زندگی ام رو از همین شهدا گرفتم و این تنها خدمتیه که من براشون انجام میدم،که با روایتگری یاد و خاطره شهدا رو زنده نگه میدارم..شرط اولیه ازدواجمان هم همین بود که در این مسیر همراهش باشم ، نه اینکه مانع باشم و من در همه سفر ها همراهش بودم.
🎤 راوی: همسر شهید
⬅️ اینجا قرار عاشقان بی قرار سردار سلیمانی ست
👇👇👇👇👇
لینک کانال مکتب سردار سلیمانی عزیز را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید
❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠ماه شعبان هم آغاز شد...
بیایید دعا کنیم برای برای ظهور گل نرجس...
التماس دعا سردار🌷
#مناجات_شعبانیه
غروب #جمعه
اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
⬅️ اینجا قرار عاشقان بی قرار سردار سلیمانی ست
👇👇👇👇👇
لینک کانال مکتب سردار سلیمانی عزیز را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید. کپی و نشر مطالب آزاد است.
❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
12.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••فشار دشمنان شما را دچار تفرقه نکند••
بدانید و ایمان داشته باشید گر پدری نیست...🌷🕊
تفنگ پدری هست هنوز
اگر هزار بار ما را بسوزانند و تکه تکه کنند تا آخرین قطره خون ناقابلمان پای این نظام مقدس و منجی عالم ارواحنا فداه خواهیم ماند...🌷🕊
----------------------------------------
حبیب جان!💕
تا ما روی زمین هستیم پرچمت بر زمین نمی ماند؛
تا پای جان به امید دیدارت به عشق ولایتت به دوش می کشیم.
-----------------------------------------
گر زِ داغ هجر او دردیست در دل های ما
ز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیم...
سرباز #امام_زمان
#حاج_قاسم🌷
#ماه_شعبان
⬅️ اینجا قرار عاشقان بی قرار سردار سلیمانی ست
👇👇👇👇👇
لینک کانال مکتب سردار سلیمانی عزیز را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید. کپی و نشر مطالب آزاد است.
❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
در مکتب سردار سلیمانی
شاگردان مکتب حاج قاسم
❤👈همسرداری شهید سید جلال حبیب الله پور 💞
چگونه و با چه زبانی از مرد زندگیم و بهترین پناهگاهم حرف بزنم که هیچ واژه ای نمی تونه عظمت و بزرگی روحش رو به تصویر بکشه..🌿
#آقا_سیدجلال هیچ وقت با صدای بلند با من صحبت نمی کرد.
بسیار مهمان نواز بود. همیشه وقتی مهمان داشتیم صدام می کرد تا زودتر بیام سر سفره و تا نمی امدم غذاش را شروع نمی کرد.
وقتی مهمان ها می رفتند حتما از من بابت پذیرایی تشکر و قدردانی می کرد، مخصوصا اگر همکارانش مهمانمان بودند تشکر ویژه می کرد و حتی دستم را می بوسید.🌷
اگر از سر کار بر می گشت و به هر دلیلی غذا حاضر نبود هیچ وقت سرزنش نمی کرد و با صبوری تمام منتظر می شد تا غذا را اماده کنم.
هر وقت به مهمانی می رفتیم با برادراش و خواهرزاده هاش بازی می کرد و کشتی می گرفت و بچه ها را وادار به کشتی می کرد و داوری می کرد یا هر وقت مهمان داشتیم بازی دست جمعی برگزار می کرد...
همسرم شایسته شهادت بود و خوشحالم به آرزوش رسید و من در لحظه لحظه زندگیم حضور سید رو حس می کنم و هنوز برای هر کاری در خلوتم باهاش مشورت می کنم 🌷
⬅️ اینجا قرار عاشقان بی قرار سردار سلیمانی ست
👇👇👇👇👇
لینک کانال مکتب سردار سلیمانی عزیز را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید
❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
📚 متن کتاب *سه_دقیقه_در_قیامت*
🔖 تجربه نزدیک به مرگ💀 جانباز مدافع حرم
4⃣1⃣ قسمت چهاردهم(۱۴)👇
🍃اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم.
یک روز صبح در حالی که مشغول زیارت بقیع بودم متوجه شدم که مأمور وهابی دوربین یک پسر بچه را که می خواست از بقیع عکس بگیرد را گرفته.
♦️جلو رفتم و به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسربچه تحویل دادم.
🍀بعد به انتهای قبرستان رفتم در حال خواندن زیارت عاشورا بودم که به مقابل قبر عثمان رسیدم.
💥همان مامور وهابی دنبال من آمد و چپ چپ به من نگاه می کرد. یکباره دستم را گرفت و به فارسی و با صدای بلند گفت: چی میگی؟داری لعنت می کنی؟
گفتم:نخیر دستم را ول کن!
💠 اما او داد میزد وبقیه مامورین را دور خودش جمع کرد.
یکدفعه به من نگاه کرد و حرف زشتی را به مولا امیرالمومنین زد.
🔴من دیگر سکوت را جایز ندانستم، یکباره کشیده محکمی به صورت او زدم .
چهار مامور به سر من ریختند و شروع به زدن کردند.
🔆 یکی از مامورین ضربه محکمی به کتف من زد که درد آن تا ماه ها مرا اذیت می کرد.
چند نفر جلو آمدند و مرا از زیر دست آنها خارج کردند و فرار کردم.
♻️اما در لحظات بررسی اعمال ماجرای درگیری در قبرستان بقیع را به من نشان دادند و گفتند:
شما خالصانه و به عشق مولا با آن مأمور درگیر شدی و کتف شما آسیب دید و برای همین #ثواب_جانبازی_در_رکاب_مولا_علی در نامه عمل شما ثبت شده است.
🔰 در این سفر کوتاه به قیامت نگاه من به شهید و شهادت تغییر کرد، علت آن هم چند ماجرا بود:
🔷یکی از معلمین و مربیان شهر ما در مسجد محل تلاش فوق العادهای داشت که بچهها را جذب میکرد.
♦️خالصانه فعالیت میکرد و در مسجدی شدن ما هم خیلی اثر داشت.
▪️ این مرد خدا یک بار که با ماشین در حرکت بود از چراغ قرمز عبور کرد و سانحه شدید رخ داد و ایشان مرحوم شد
🔶من این بنده خدا را دیدم که در میان شهدا و هم درجه آنها بود.ایشان به خاطر اعمال خوبی که در مسجد و محل داشت و رعایت دستورات دین به مقام شهدا دست یافته بود.
🔵 اما سوالی که در ذهن من بود تصادف او و عدم رعایت قانون و مرگش بود!
☘ایشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشین سکته کردم و از دنیا رفتم و سپس با ماشین مقابل برخورد کردم.
هیچ چیزی از صحنه تصادف دست من نبود...
🌾 در جایی دیگر یکی از دوستان پدرم که اوایل جنگ شهید شده بود و در گلزار شهدای شهرمان به خاک سپرده شده بود را دیدم.
🍁 اما او خیلی گرفتار بود و اصلاً در رتبه شهدا قرار نداشت.
تعجب کردم تشییع او را به یاد داشتم که در تابوت شهدا بود!
⚡️خودش گفت: من برای جهاد به جبهه نرفتم به دنبال کاسبی و خرید و فروش بودم که برای خرید جنس به مناطق مرزی رفتم که آنجا بمباران شد.
💥بدن ما با شهدای رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمنده ام و...
🌸 اما مهم ترین مطلبی که از شهدا یادم ماند مربوط به یکی از همسایگان ما بود.
🌒 خوب به یاد داشتم که در دوره دبستان آخر شب وقتی از مجلس قرآن به سمت منزل آمدیم از یک کوچه باریک و تاریک عبور کردیم.
💥از همان بچگی شیطنت داشتم، زنگ خانه مردم را می زدیم و سریع فرار می کردیم.
💥یک شب دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد راه افتادم. همان کوچه بودم که دیدم رفقای من که زودتر از کوچه رد شدن یک چسب را به زنگ یک خانه چسبانده اند، صدای زنگ قطع نمیشد.
✨ پسر صاحبخانه یکی از بسیجیان مسجد محل بود، بیرون آمد چسب را از روی زنگ جدا کرد و نگاهش به من افتاد.
❄️شنیده بود که من قبلا از این کارها کرده ام، برای همین جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت باید به پدرت بگویم چه کار می کنی!
🌿 هرچه اصرار کردم که من نبودم بی فایده بود.مرا مقابل منزل ما برد و پدرم را صدا زد.پدرم خیلی عصبانی شد و جلوی چشم همه حسابی مرا کتک زد.
🥀 این جوان بسیجی که در اینجا قضاوت اشتباهی داشت در روزهای پایانی دفاع مقدس به شهادت رسید.
🌿 این ماجرا و کتک خوردن به ناحق من در نامه اعمالم نوشته شده بود که به جوان پشت میز گفتم:
❓ چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم او در مورد من زود قضاوت کرد!
♻️جوان گفت: لازم نیست که آن شهید به اینجا بیاید.
من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهید راضی شوی.
🔆خیلی خوشحال شدم و قبول کردم.حدود یکی دو سال از گناهان اعمال من پاک شد تا جوان پشت میز گفت راضی شدی؟گفتم بله عالیه.
🔆لبته بعدا پشیمان شدم که چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاک کند..
اما باز بد نبود.
✅ همان لحظه آن شهید را دیدم و روبوسی کرد،خیلی از دیدنش خوشحال شدم.گفت: با اینکه لازم نبود اما گفتم بیایم از شما حلالیت بطلبم.
هرچند شما هم به خاطر کارهای گذشته در آن ماجرا بی تقصیر نبودی...
⬅️ادامه دارد..
در مکتب سردار سلیمانی
شاگردان مکتب حاج قاسم
جاے شهید توسلے خالی ڪه😔
همیشه میگفت:
پیروی از اهل بیت فقط با پوشیدن لباس عزا و گریه نیست، بلکه در رفتار هم باید محب بود💔
#سردارشهیدعلیرضاتوسلی
#فرمانده_لشکرفاطمیون
⬅️ اینجا قرار عاشقان بی قرار سردار سلیمانی ست
👇👇👇👇👇
لینک کانال مکتب سردار سلیمانی عزیز را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید
❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
در مکتب ولایت
در محضر امام روح الله
راه امام ، عمل امام
👈 درسی برای همه مسئولین
👈 ساده زیستی امام خمینی ره
یکی از خاطرات امام این است که در سال اول که نجف بودند اجازه نداد کولر بزنند. تابستان در اتاق نمیماندند، همان حیاط را فرش کرده بودند. فرمایششان این بود که 👈 مگر همه طلبهها کولر دارند که ما داشته باشیم؟ خیلی هم گرم و سخت هم بود ولی اجازه نداده بود.
بالاخره تصمیم گرفتند جایی که آقا مینشیند کرسی درست کنند و در داخل آن پنکه بگذارند. خدا آیتالله قرهی را رحمت کند. هم خودش را و هم پسرش را که فوت کرد. مرحوم قرهی از جوانی پیش امام و خیلی مورد اعتماد ایشان بود. آقای قرهی گفته بود میخواهیم کرسی درست کنیم. ایشان برای من نقل کرد امام فرموده 👈 تخته هایی که در زیرزمین هست بردارید و کرسی درست کنید.
به حاج آقا مصطفی گفته بودند که با این ها نمیشود درست کنیم و با نئوپان درست کنید. ما کرسی با نئوپان درست کردیم وقتی امام دیدند عصبانی شدند و گفتند مگر نگفتم با تختههای زیرزمین درست کنید، چرا نئوپان گرفتید؟؟؟؟؟
مرحوم قرهی میگفت ما ترسیدیم و گفتیم آقا مصطفی به ما گفته و انداختیم گردن حاج آقا مصطفی.
امام با عصبانیت فرمود "تو و مصطفی آخرش ما را جهنمی میکنید." من کرسی نمیخواهم
🎤 راوی: آیت الله طباطبایی نژاد امام جمعه اصفهان
📚 زندگی به سبک روح الله
👆👆👆👆👆
قابل توجه برای بعضی مسئولین پرمدعا و دنیا پرست و ریاست طلب و راحت طلب
👈 رهبر مسلمانان جهان با آن همه عظمت که بنیانگذار جمهوری اسلامی بود این گونه زندگی کرد شما که در انقلاب او مسئولیت گرفتید چرا از راه امام فاصله گرفتید