#یاران_مکتب_سردار_سلیمانی
کنار جامهری ایستاده بود و دونه دونه مهرهای نماز را جابجا میکرد
گفتم چیه؟ مگه مهرها با هم فرق دارند
گفت مهرکربلایی یه چیز دیگه هست
خدا به خاطر امام حسین(ع)
نمازت را قبول میکنه
#سردارشهیدحمیدرضاجعفرزاده
یاد عزیزش با صلوات
#یاران_مکتب_سردار_سلیمانی
یه مهره تسبیح گذاشته بود تو دهانش گفتم چرا ؟ ؟
گفت یادم بمونه که هیچ وقت غیبت نکنم
اینجوری شهدا از گناه دوری می کردن
#سردارشهیدحمیدرضاجعفرزاده
یاد عزیزش با صلوات
با سید فامیل بودیم از مشهد
اومده بود روستا ماموریت
وقت برگشتن یه پلاستیک یه کیلویی بهش دادم گفتم بده به دخترم که تو کوچه تون همسایه شماست
گفت شرمنده با ماشین بیت المال
وسیله شخصی نمی برم
و نبرد😳
اون روز خیلی ناراحت شدم😠
بعد از شهادتش فهمیدم که حکمت کارهای او چه بوده و تازه او را شناختم
#شهیدعبدالحسین_برونسی
#یاران_مکتب_سردار_سلیمانی
رانندگی میکرد
ظرفها را میشست
لباس رزمنده ها را میشست
سنگر را جارو میکرد
معلوم نبود فرمانده هست
یا خادم گردان
چون معتقد بود کار اگر برای خداست هیچ فرقی نمیکنه
که چه کس انجام دهد
سردارشهیدحمیدرضاجعفرزاده
یاد عزیزش با صلوات
#یاران_مکتب_سردار_سلیمانی
دو قلوهاش که به دنیا آمدن برای نام گذاری هر کسی چیزی میگفت.
اما حاج مهدی گفت: هر چی قرآن بگه. قرآن را که باز کرد، آیه آمد «بشیراً و نذیراً
اسم پسرهایش را گذاشت بشیر و نذیر
#سردارشهیدحاج_مهدی_کازرونی
یاد عزیزش با صلوات
گلوله که خورد زمین،حاج یونس زنگی آبادی دوید گفت بیچاره شدیم
سر حاج مهدی را به زانو گرفت
نیم تنه پایین حاج مهدی قطع شده بود
قرآن را آورد حاجی بوسید و شهادتین را گفت و آسمانی شد
#سردارشهیدحاج_مهدی_کازرونی
#وصیت_شهدا
بار خدایا تو خود شاهدی که تا آخرین لحظه در میدان مانده ام و تا پای جان ایستادگی کرده و برای رضای تو از جان گذشته ام پس تو خود شاهدی که در همه جا رضای تو را در نظر گرفته ام.
بارالها دردهای دلم و رنج ها و آزارها را همراه با خود در داخل قبر می برم و از دست هیچکس شکایت نخواهم داشت و از تو می خواهم که همه را بیامرزی و هدایت کنی
#سردارشهید_علی_بینا