eitaa logo
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
1هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
7.1هزار ویدیو
31 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فرمودند: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 🌷 همه برادران و خواهران را به امر به معروف و نهى از منكر كردن دعوت مي كنم و از آن حالت بى تفاوتى بيرون بيايند و به امر به معروف و نهى از منكر اهميت خاص بدهند تا به زندگى خود هدف بخشيده و در راه كمال انسان گام بردارند. 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
🕊 🌷 انسان يك روز بدنيا مى آيد و روزى هم از دنيا مي رود و تنها كردار و اعمالش برجاى خواهد ماند. پس مرگ سرنوشت ما مي باشد و چه بهتر كه انسان در راه مكتب و هدفش كشته شود. پس همیشه در راه هدف و مکتب قدم بردارید و ثابت قدم باشید. 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
🕊 🌷 زندگی ما خدایی بود و مسیر آن الی الله بود سختی هایش برایمان قابل تحمل بود. شاید برای جوانان امروز اصلا اتفاق نیفتد که زن و شوهر خیلی با هم صحبت کنند. اما ما آن روزهایی که همسرم در خانه بود، می نشستیم و ساعت ها با هم صحبت می کردیم. همیشه هم در خانه کمک می کرد. قرار بود وقتی در جبهه هست من در خانه کار سنگین انجام ندهم و ایشان برگردد و کارها را با هم انجام دهیم. اگر لباسی می شستم. او در کنارم آب می کشید و با هم پهن می کردیم. کارها را با هم تقسیم می کردیم به من می گفت: قرار نیست شما برای من کار کنی و من شما را به زحمت بیندازم. اگر کاری هم در خانه انجام می دهی، وظیفه ات نیست بلکه لطف میکنی... 🎤راوی: همسر شهید
🕊 🌷 بچه‌ها از اين‌ همه‌ جابه‌جايي‌ خسته‌ بودند. من‌ هم‌ از دست‌ بالايي‌هاخيلي‌ عصباني‌ بودم‌. به‌ حسن‌ گفتم‌ «ديگر  از جای مان تکان نمی خوریم، هرچه مي‌شود، بشود. بالاتر از سياهي‌ كه‌ رنگي‌ نيست‌. حسن‌ خيلي‌ شمرده‌ گفت‌: بالاتر از سياهي‌، سرخي‌ خون‌ شهيد است كه‌ بر زمين‌ مي‌ريزد. گفتم‌؛ خسته‌ شديم‌، قوه‌ي‌ محركه‌ مي‌خوايم‌. دوباره‌ گفت‌: قوه‌ي‌ محركه‌ خون‌ شهيد است. 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
🕊 🌷 اگر مراقب نباشید رسانه هابا شما کاری خواهند کرد که از مظلوم متنفرباشید و به ظالم عشق بورزید.
🕊 🌷 محسن به کار و کارگري علاقه داشت و در آمد حاصل از آن را بين فقرا تقسيم مي کرد و هميشه افراد خانواده اش را به بذل و بخشش دعوت مي کرد. همیشه گفت : بهترين ثمره يک زندگي فرزند صالح است. در وصيت نامه اش به فرزندش گفت : فرزندم! در زندگي از خدا ياري بخواه و تنها اميدت به او باشد. فرزندم! دنيا همچون ماري است که زيبا و زهر آگين است..‌. هرگز نان را به نرخ روز نخور. مصلحت اسلام و مسلمين را بر مصلحت خودت قرار ده.... هميشه عقيده داشت که بچه را بايد موشکافانه تحت نظر داشت اما نه با پافشاری...
🕊 🌷 هر شهری که توسط اسرائیلی‌ها محاصر شده آزاد خواهیم کرد و اسرائیل را به سقوط می کشانیم....
🌷 🌷 در آخرین توئیت خود این جمله از امام خامنه‌ای را نوشته بود: انسان بدون مجاهدت در دنيا و آخرت به چیزی نخواهد رسید... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🕊 🌷 آرمان در غذا خوردن خود نیز خیلی دقت می‌کرد. چون همسرم اهل شمال است، ما سالانه از شمال برنج می‌گرفتیم، اما آرمان تا زمانی که مطمئن نمی‌شد که ما خمس برنج را پرداخت کردیم یا نه از آن نمی‌خورد! تا این حد مسائل شرعی را رعایت می‌کرد. آرمان هر قدر که در توان مالی‌اش بود، به نیازمندان کمک می‌کرد، بدون آنکه کسی بفهمد. اما وقتی که در مورد آن صحبت می‌کرد، من می‌فهمیدم. مثلاً می‌گفت: مامان! فلانی وضع مالی‌اش ضعیف است، حاضر هستید تا برای او فلان کار را انجام دهیم؟ ان زمان بود که من متوجه شدم، فرزندم به نیازمندان کمک می کند. 🎤راوی: مادر شهید 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
🕊 🌷 در جایی که تنبیه لازم بود، آن را به موقع انجام می دادند، به طوری که وقتی یکی از افراد خلافی انجام داد و نسبت به بیت المال خیانت کرد، پدرم با ایشان برخورد شدیدی کرد که بعضی از این موضوع و برخورد ناراحت شدند، ولی پدرم با تمام این مسائل ایشان را تنبیه کرد و معتقد بود باید نسبت به بیت المال توجه زیادی شود. 🎤راوی: فرزند شهید
🕊 🌷 ای برادرانم! باید هرکـدام ازشما عنصر فعّالـی باشد،بخدا قسم نمی شود پایان زندگی بجز شهادت باشد. دنیا را همه می تواننـد تصاحب کـننداما آخرت را فقط با اعمال نیک می توان تصاحـب کـرد.من نیز این مسیر را طی کردم. بسیاری فکر می کنند سخـت است اما اگر از دیدخدایی به آن بنگریم چیزی بجز آسانی در آن نیست. 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
🕊 🌷 هادی جوانی منزه، اهل نماز شب، دعا و اهل معنا بود. فرزندش حبیب الله نام داشت. همیشه به من می گفت: دوست دارم، حبیب الله کسی بشود مانند حبیب ابن مظاهر که در کربلا به یاری امام حسین(ع) شتافت. دوست دارم حبیب الله مؤمن و متدین باشد. 🎤راوی: همرزم شهید
🕊 🌷 کُهَنز سال‌ها بود که مسجد نداشت؛ نه مسجدی، نه پایگاه فرهنگی‌ای! محلِ همان پایگاه را هم به زور از شهرداری گرفته بودیم. حالا چند سالی بود که داشتیم در شهرک مسجدی بنا می‌کردیم. هرچند گاهی بانی داشتیم اما به بی‌پولی هم زیاد خوردیم. یک‌بار که حسابی مقروض بودیم، توی پایگاه جمع شدیم تا با بچه‌ها راه حلی پیدا کنیم. مصطفی پیشنهاد داد جلوی مسجد، صندوق جمع‌آوری کمک بگذاریم و خودش از رهگذران برای مسجد کمک جمع کند. بعدا آن صندوق را بردیم آرامستان بهشت رضوان شهریار. مبلغ جمع‌آوری شده آن‌قدر بود که به این فکر افتادیم به بهشت زهرای تهران هم برویم. پنج‌ شش تا مرد حدود چهل سال با چند جوان و نوجوان از جمله مصطفی صدرزاده دوره افتادیم. مصطفی هم صندوقی دستش گرفته بود و بین قبرها می‌چرخید‌. فریاد می‌زد: کمک برای ساخت مسجد امیرالمومنین(ع)! کمک برای ساخت مسجد! خلاصه صندوق به دست بین قبرها شب‌های جمعه برای مسجد کمک جمع می‌کردیم. فریادهای مصطفی در آن شب‌ها برای مسجد بعدا به دردش خورد... 📚: سرباز روز نهم 🌷🕊
🕊 🌷 یاسین اجازه نمی داد هیچ کس از کار خیری که انجام می دهد خبردار شود، به همین خاطر هم هیچ کس از رفتن او به سوریه خبر نداشت و با اسم دیگری برای دفاع از حرم رفته بود. یادم می آید برای عید خرید کرده بود، چند جعبه میوه و شیرینی اضافه هم گرفته بود و عقب یک وانت گذاشته بود. روز تشییع پیکر یاسین، راننده ای که میوه ها را برده بود تعریف می کرد که یاسین آن میوه ها را برای یک خانواده بی بضاعت و چند یتیم فرستاده بود. بعد از چند روز فهمیدیم یاسین کارت بانکی اش را به یک خانواده بی بضاعت داده و هر ماه مبلغی برای گذران زندگی آن ها به کارت واریز می کرده... 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
🕊 🌷 روزی از جهاد مغنیه پرسیدم که تا کنون چند مرتبه رهبر معظم انقلاب را دیده ای؟ وی پاسخ داد: شاید پنج یا شش مرتبه. از او پرسیدم قبل از شهادت پدرت یا پس از شهادت ایشان؟ گفت: اولین دیدار قبل از شهادت پدر بود، من و دوستان وارد اتاق آقا شدیم، فردی مرا به ایشان معرفی کرد و آقا فرمودند:‌ مراقب پدرت باش خیلی برای من عزیز است. دفعه بعد که پس از شهادت پدرم به دیدار امام خامنه‌ای رفتم ایشان با لحن شوخی به من فرمودند:‌ مگر به تو نگفته بودم مراقب پدرت باش؟. این نشان از اهمیت این پدر و پسر می دهد که در آن طرف مرز ها بار ولایت را بر دوش می کشند. 🎤راوی: دوست شهید 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
🕊 🌷 همسرم در تربيت فرزندان اصرار زيادى داشت كه مطابق با فرامين و سفارشهاى اسلام رشد كنند و حتى زمان شيردادن به بچه ‏ها تأكيد می کرد كه با وضو باشم. بر اين اعتقاد بود كه از همان بدو رشد، كودك بايد با فرايض و تكاليف دينى و اسلامى آشنا شود. در خانه مهربان و صميمى بود و در كارها كمك می کرد. اگر فردى از فاميل از او كمك می خواست، استقبال می کرد و تا آنجا كه مى‏ توانست در حل مشكلات ديگران كوشش می کرد. 🎤راوی: همسر شهید
🌷 زمانی که همسرم در مناطق جنگی حضور داشت مقداری از حقوقش را که پس انداز شده بود در مراجعت به ارومیه بین نیازمندان تقسیم می کرد. همچنین وقتی از طرف تعاونی سپاه ارومیه، یخچالی که صورت اقساطی به او اختصاص یافته بود پس فرستاده و از قبول آن خودداری کرده و اظهار می دارد زمانی که همه اقشار مردم توانایی خرید یخچال را داشته باشند من نیز برای خرید آن اقدام می کنم. 🎤راوی: همسر شهید
🌷 در لبنان، بیروت، ضاحیه.. مشغول انجام کارهای روزانه بودم که یکی از رفقا تماس۷ گرفت و گفت: یکی که خیلی دوستش داری چند دقیقه دیگه پایین ساختمون منتظرته! آماده شدم و اومدم پایین. یه ماشین با شیشه های دودی در انتظارم بود! داخل ماشین دیده نمی شد! در ماشین رو که باز کردم، از دیدن راننده هم ذوق زده شدم و هم تعجب کردم! جهاد، پشت فرمون نشسته بود! راه افتادیم.. در کوچه پس کوچه های ضاحیه رسیدیم به دفتر کار یکی از دوستان. نماز رو خوندیم و نشستیم به صحبت. حرفامون حسابی گل انداخته بود و از هر دری سخنی به میان می اومد.. بحث رسید به حاج قاسم! ایامی بود که عکسهای حاجی در جبهه های ضد داعش، در شبکه های اجتماعی دست به دست می شد، و جهاد نگران جون حاج قاسم بود.. بهش گفتم :انگار حاج قاسم دلش خیلی برای بابات تنگ شده! خندید و گفت همینطوره! گفت :داریم برای مراسم سالگرد حاج رضوان برنامه ریزی می کنیم. میشه حاج میثم مطیعی رو دعوت کنی به عنوان مداح مراسم بیاد بیروت؟ گفتم:چشم، إن شاء الله به حاج میثم میگم مراسم رو متفاوت برگزار کنیم... بله، مراسم خیلی متفاوت برگزار شد.. چون پیش از رسیدن به سالگرد حاج عماد، جهاد هم به پدرش ملحق شده بود.. 🎤راوی:کمیل باقر زاده دوست شهید
🌷 اگر توفیق نصیبم گشت که در راه خدا به شهادت برسم، از دولت چیزی انتظار نداشته باشید؛ بلکه مخارج مراسم یادبود مرا هم به دولت، یعنی به جبهه و یا به فقرا بدهید، تا شاید وسیله‌ای برای آمرزش من باشد. از شما خواهش می‌کنم با روحیه عالی با مردم برخورد کنید. 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
🕊 🌷 ما وارثان خون حسین(ع) هستیم و ما را درمبارزه کردن با کفار هیچ ترس و واهمه ای نیست...
🕊 🌷 امام زمان (عج) را از یاد نبرید که نامه‌‌‌‌ اعمال ما هر هفته به دست آقا می‌رسد و نگذارید نامه اعمالتان جلوی آقا امام زمان سیاه باشد. 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
🕊 نتانیاهو بدون حمایت آمریکا ۱۰ دقیقه هم دوام نمی‌آورد.
🕊 🌷 خدایا! مرا از بـلای غـرور و خودخواهی نجات دِه تا، حقایـق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم، خدایا ! پَستی و ناپایداری روزگار را، همیشه در نظــرم جلوه‌گر ساز تا، فـریب زرق و برق عالـــم خاکی مـرا از یاد تـو دور نکند. 🌷
🕊 🌷 می‌نشستیم‌ می‌گفت مامان چشتو ببند. می‌خواست دستمو بوس کنه ؛ چون می‌دونست نمی‌زارم به یه بهونه‌ای می‌خواست و من نمی‌زاشتم. می‌گفت : مامان بوسیدنِ دستِ مادر عاقب‌بخیری میاره. می‌گفت: دعا کن من عاقبت‌بخیر بشم و به آرزوم برسم...🌷 🎤راوی: مادر شهید 🕊