🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
#قسمت_اول📝
🔸تولــد (به روایت مادر)
صفحات ۱۹_۱۷
خانه ما در یکی از کوچه های قدیمی شهر #کرمان بود که به آن "کوچه جیهون" میگفتند.
همسرم معلّم بود و خدا را شکر وضع مالی خوبی داشتیم.
خانه مان بزرگ و با صفا بود...با ورودی هایی مزیّن شده با داربست های انگور و باغچه ای بزرگ🌿
که در آن دو درخت کاج و انواع میوه های سیب، انار، به، گلابی و انجیر خودنمایی میکردند.
بوی گل های پیچ، رز، یاس و محمّدی، فضای این خانه را عطرآگین میکرد.💐
آنچه بر زیبایی این خانه می افزود،صوت زیبای قرآن و اذان صبحگاهی غلامحسین بود.
یادم می آید نذر شله زرد هر ساله ای که او به مناسبت رحلت رسول اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) در ماه صفر در این خانه برگزار می کرد، حال و هوای خاصّی به همه می بخشید.
دقت غلامحسین در به دست آوردن #لقمه_حلال برای فرزندان،
آن هم از راه گچی که پای تخته سیاه می خورد، زبانزد خاص و عام بود!!
او همسری مهربان و پدری دلسوز بود؛
همچنین مشاوری با تدبیر و مدیری توانا برای دانش آموزان.👌
علیرغم اینکه ما در دوران طاغوت زندگی می کردیم،امّا عشق به اهل بیت(ع)،
توجه به قرآن و سخنان ائمه،
به ویژه حضرت علی(ع) مهم ترین سرمایه زندگی ما بود..؛
به همین دلایل ، روز به روز عنایت حق را به وضوح درک میکردیم و درهای رحمت خداوند به سوی ما باز می شد.✨
همسرم به شغل معلّمی عشق می ورزید و چون به کشاورزی علاقه داشت، زمینی بایر در حوالی خانه خرید و اوقات فراغت به همراه بچّه ها در آن کار میکرد.
چیزی نگذشت که این زمین خشک به باغی بزرگ، مملوّ از یونجه و درختان پسته تبدیل شد.🌳
فاصله سنّی بچه ها کم بود و تعدادشان زیاد...!
امّا من سعی می کردم هیچ وقت از زندگی نَنالم که مبادا آرامش همسرم را بر هم بزنم.
برای اینکه بار زندگی بر دوشم سنگینی نکند،بچه های بزرگ تر را در مسئولیت های خانواده شریک میکردم..؛ این شد که توانستم با سعه صدر و احترام به همسرم، به او در اداره امور بیرون و داخل منزل کمک کنم.
رفتار و گفتار غلامحسین برای من الگو بود تا بتوانم فرزندانم را مطابق با #معیارهای_دینی که دوست داست، تربیت کنم.
با اینکه پسرانم در مدارسی درس می خواندند که پدر،مدیر مدرسه آن ها بود (پرورشگاه صنعتی،یغماو ارباب زاده) امّا این از حسّاسیت من در تربیت شان ذرّه ای کم نمی کرد تا در ارتباط با خدا بیشتر دقّت کنم.
در یکی از روز های تابستان۱۳۳۹ متوجّه شدم....
ادامه دارد..........
♥️♥️♥️🌷♥️♥️♥️
کانال مکتب سردار سلیمانی
مکتب شهادت و جاودانگی
@maktabesardarsoleimani
🌷🌷🌷♥️🌷🌷🌷
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
راه سردار ، کلام سردار
من شهادت می دهم پدرم در طول عمرش یک گندم حرام وارد زندگی اش نکرد.
حاج قاسم سلیمانی با لقمه حلال مرحوم پدرش ، سردار دلها شد. از این پدر ، پسر چنین باید.
#لقمه_حلال
#یاد_عزیزشان_با_صلوات
در مکتب شهادت
پای درس شهدا
سردار شهید عبدالحسین برونسی
👈 #لقمه_حلال
در یک لبنیات فروشی رفت سر کار
یه روز اومد خونه و گفت دیگه نمی رم
سر کار تو لبنیاتی
گفتم چرا؟ 😳
گفت چون خودم با چشم خود دیدم که صاحب مغازه داخل شیرها آب قاطی میکنه و می فروشه
و این کار باعث حرام شدن کسب و کار هست من هم باید لقمه و پول حلال بیارم تو خانه و سر سفره
برای همین این کار را رها کردم
🎤 راوی: همسر شهید برونسی
کجایند مردان خوب خدا
کجایند مردان بی ادعا
❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷
ارتباط با خادم کانال
@sardar_zakizadeh
https://eitaa.com/maktabesardarsoleimani
حاج قاسم از پشت دیوارههای بصره که همینطوری الکی به پشت دیوارههای بیت المقدس نرسیده؛ سوریهی کامل سقوط کرده و یک سوم از عراق که از دست رفته همینجوری الکی که آزاد نمیشه. #پایه و اساس اینها توی اون #شیر_مادر و اون #لقمه_حلال باباست. بچهها اینها رو دقت کنید!
🔴بسیار #مهربان بود و خیلی به من احترام میگذاشت!
. اگر جایی میرفت خوراکی اش را اصلا نمی خورد و حتما می آورد خانه تا باهم بخوریم(میگفت دلم نمیاد تنها بخورم!!!)...یا اینکه بلند پیش دوستانش می گفت یکی هم برمیدارم برای خانومم!!
میگفتم «حمید جان اینکارو نکن درست نیست من خودم خجالت می کشم مؤذبم چون همدیگرو می بینیم تومهمونی جایی...» . ایشون می گفت «اتفاقا من مخصوصا اینکارو می کنم تا بقیه هم یاد بگیرن که به همسرشون احترام بگذارن به همسرشون محبت کنن!....»
#قهرمان_من
#مدافع_حرم #لقمه_حلال
🌷#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#جوان_مؤمن_انقلابی
متولد ۱۳۶۸
شهادت: ۴/آذر/۹۴
#زندگی_به_سبک_شهدا