#سیره_شهدا
💠یکی از اقوام شهید می گوید یک سال که برف امده بود محمد در خانه ما بود با بچه ها رفتند پشت بام تا برفها را پارو کنند. در همین موقع همسایه ما که زنی تنها بود از محمد خواست بام او را نیز پارو کند.
محمد نیز رفت و پشت بام را تمیز کرد بعد از اتمام کار زن مقداری پول بابت مزد کارش به محمد داد اما او قبول نکرد وپول را نگرفت.تا اینکه زن از من خواست تا پول را به محمد بدهم.
اما محمد گفت:من کاری را که برای#خدا انجام داده ام بابتش #مزدی از کسی
نمی خواهم.
#شهید_محمد_یزدان_یار
#مردان_بی_ادعا