فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ های ماندگار و به یاد ماندنی از سردار سلیمانی عزیز
فیلم شهید سلیمانی به همراه #شهید_اصغر_پاشاپور
یاد عزیزشان با صلوات
42.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مکتب_سردار_سلیمانی
برنامه بدون تعارف به سراغ خانواده شهید اصغر پاشاپور ؛ مدافع حرم حضرت زینب(س) رفته است.
شهید مدافع حرم "اصغر پاشاپور" صبح روز دوشنبه سیزدهم بهمن ماه در سوریه شهر حلب به شهادت رسید.
شهید پاشاپور همان اصغرآقایی است که شهید سلیمانی به او گفته بود: «اصغر آقا خجالت بکش منو میترسونی به خاطر دوتا گلوله؟»
#مکتب_سردار_سلیمانی
آمدم آمریکاییها را بندازم بیرون
(حاج قاسم سلیمانی به روایت خاطرات)
🔸پس از سقوط صدام نیروهای آمریکایی ریخته بودند توی نجف. زمزمههایی شنیده بودیم که میخواهند بیایند به سمت حرم که معلوم نبود چه بر سر مرقد امیرالمومنین علیه السلام میآورند. خیلی از مجاهدان عراقی که در ایران بودند، برای دفاع آمده بودند، مردم عادی هم بودند، اما نیاز به یک فرمانده احساس میشد. همان روزها سر و کلّه حاجی پیدا شد. مقرمان نزدیک حرم امام علی علیهالسلام. باورم نمیشد. گفت: «اومدم آمریکاییها را از نجف بندازم بیرون».خیلی از فرماندهان عراقی را شناسایی کرد و راه گذاشت جلوی پایشان. با مدیریتش گروههای مقاومت عراقی را هم آورد پای کار. همه دست به دست هم دادند، شّر نیروهای آمریکایی برای همیشه از سر نجف کم شد.
🎤راوی: حجتالسلام سید حمید حسینی
#مرد_میدان
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
*﷽* #مکتب_سردار_سلیمانی سلیمان شناسی روایت سردار سلیمانی آشنایی با زندگی سردار دلها اواخر سال 56 بو
#مکتب_سردار_سلیمانی
وقتی به هوش آمدم درِ اتاق بسته بود. و من در آن محبوس بودم. چون محل اداره آگاهی و راهنمایی رانندگی در یک مکان و در مقابل هتلی بود که در آن، سابق کار می کردم، آن ها مرا به خوبی می شناختند و مرا به عنوان شاگرد حاج محمد می شناختند.
یکی از درجه دارها به حاج محمد و حاجی کارنما که لوازم یدکی فروشی داشت و مرا به خوبی می شناخت خبر داد.
از داخل اتاق صدای حاج محمد و حاجی کارنما را می شنیدم که به افسر آگاهی می گفتند: این یک کارگر ساده و بد بخته. اصلا این چیزها رو نمی دونه!!!...
به هر ترفندی بود بعد نصف روز قبل از اینکه مرا تحویل ساواک بدهند، از آگاهی خارج کردند.
با بدنی کاملا له شده، دست هایم را گرفتند تا توانستم از خیابان عبور کنم...
سه روز از شدت درد تکان نمی توانستم بخورم. اما انرژی جدیدی در خود احساس می کردم. ترس کتک خوردن و شکنجه فرو ریخته بود. فکر می کردم هر چه بخواهد بشود، شد!!!
با هر ضربه و لگد کلمه ی خمینی در عمق وجود من حک شده بود.
📚: از چیزی نمی ترسیدم
#یادعزیزش_باصلوات🌷
#مکتب_سردار_سلیمانی
یاران حاج قاسم
توکل عجیبی داشت و خونسرد بود.
در عملیات خیبر با تعدادی از دوستان و همرزمان خود در محاصره دشمن بعثی قرار گرفته بودند.
برای شکستن محاصره هر کدام از برادران چیزی میگفتند و اوضاع خیلی بدی بود.
رشیدی با خونسردی کامل می گفت،
به یاد خدا باشید و به یاد فرمانده خودتان مهدی فاطمه (عج) باشید و از او کمک بگیرید.
و بالاخره با توسل به امام زمان (عج) با توجه به تنگی محاصره و شدت آتش دشمن توانستند مقاومت کرده و از محاصره بیرون آیند.....
📕: ستارگان خاکی
#اللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَليِّٖكَ_الْفَرَج
#سالروز_شهادت🌷
#سردارشهیدماشاالله_رشیدی
#یادعزیزش_باصلوات
*﷽*
#مسابقه_شهدایی
در مکتب ولایت
در محضر امام روح الله
💢 نمازت را خوب بخوان
امام به من می فرمودند: نمازت را خوب بخوان، چون پیامبران همیشه نماز می خواندند و نماز راه عبادت و حرف زدن با خداست و نمی شود فقط به طور ظاهری با خدا حرف زد بلکه باید با گوش دل هم سخنان خدا را شنید.
🎤 :عماد الدین طباطبائی
📚:برداشت هایی از سیره امام خمینی(ره)، ج1
مسابقه شهدایی در بهمن ماه و دهه فجر همزمان با سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی از زندگی نامه امام خمینی ره برگزار خواهد شد.
#نماز اول وقت
سفارش#شهدا
💕باید ای دل
اندڪی بهتر شویم!
یا ڪ اصلا آدمی دیگر شویم ..!
از همین امروز ...
هنگام #نماز
با خود صمیمی تر شویم .. !
#حی_علی_الصلاة
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
یاران سردار
مرتضی در منطقه هر روز صبح به فاصله ۷۰، ۸۰ متری عراقیها روی خاکریز میایستاد و دستهایش را دور دهان حلقه و برای عراقیها سخنرانی میکرد. صحبتهایش را اینگونه آغاز میکرد:
اشلونک یا اخی. صباح الخیر! (یعنی رنگ و روت چطوره؟ حال و روزت چطوره؟)
آنها را به نجنگیدن و ملحقشدن به جبهه خودی دعوت میکرد.
مرتضی دستبردار نبود. جلوی چشم عراقیها روی خاکریز میرفت و برای دشمن کلاس عقیدتی میگذاشت.
گاهی هم از پشت بلندگو سوره واقعه را میخواند اما جواب عراقیها توپ و تفنگ بود.
📚: تپههای جاویدی و راز اشلو
#سالروز_شهادت
#سردارشهیدمرتضی_جاویدی
#یادعزیزش_باصلوات
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
سلیمان شناسی
روایت سردار سلیمانی
آشنایی با زندگی سردار دلها
به اتفاق احمد و دو برادرمان خانه ای کرایه کردیم. ما چهار نفر در یک اتاق که هم اتاق خوابمان بود و هم انبار، آشپزخانه و همه چیز.
ما بودیم با مهمانان همشهری که روزانه مهمان سفره ی ساده ی ما می شدند که عموما نان ماست یا تخم مرغ یا نان حلوا بود...
در حیاط خانه ی اجاره ای ما خانواده ای با چندین فرزند که عموما هم دختران کوچکی بودند، اتاق دیگری را اجاره داشت.
بچه های کوچک آنها ظهرها شریک نان و ماست ما بودند.
ما هم سخاوتمندانه، البته احمد بیشتر از من، از سهم خودمان با همان کاسه ی ماست که نان داخل آن تریت شده بود، به دهان آن ها می کردیم.
بعضی وقت ها خودمان هم سیر نمی شدیم، لبان و صورتمان را ماستی می کردیم!!
مادرشان می آمد و دعای خیر می کرد که بچه ی ما را غذا داده اید.
📚: از چیزی نمی ترسیدم
#یادعزیزشان_باصلوات
#مکتب_سردار_سلیمانی
رفاقت به سبک حاج قاسم
رسم رفاقت این است که شانه به شانه و دوشادوش زیستن و جنگیدن و زیارت رفتن و در آخر هم با هم پرکشیدن... در عراق که یکیشان را تنها می دیدند ناراحت میشدند که نکند برای یکی دگرشان اتفاقی افتاده که با هم نیستند. در آن زیارتهای دونفره، نماز جماعتهای دونفره، عکسهای دو نفره چه قراری با هم گذاشتند که اینگونه پرکشیدند و خاطره شدند.
#حاج_قاسم
#ابومهدی
#مردهای_میدان