آقا وحید همیشه روی حرفهایشان میایستادند و واقعا خوشقول بودند.
بسیاری از مواقع اتفاق میافتاد که در مشکلات پیش آمده میتوانستند برخورد بدی داشته باشند یا لااقل عصبانی شوند، ولی آقا وحید همیشه با طمانینه و با ملایمت رفتار میکردند و عصبانی نمیشدند.
این خصوصیتشان را خیلی دوست داشتم.
راوی: همسر شهید 🎤
#شهیدوحیدفرهنگیوالا🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌻 امام رضا عليه السلام فرمودند:
🌱على بن الحسين عليهم السلام فرموده: همانا دعا و بلاء تا روز قيامت با هم رفاقت میكنند و در کنار یکدیگر هستند (با دعا بلا رفع میشود) همانا دعاء برمیگرداند بلاء را كه بسختى محکم شده است.
📚: الکافی، ط الاسلامیه
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
🌻امام رضا(ع) میفرمایند:
🌱هر کس اندوه مؤمنی را بزداید، خداوند در روز قیامت، غم از دلش می زداید.
📚الکافی،ج۲، ص
#فاطمیه💔🖤
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#چهار_شنبه_های_امام_رضایی
9.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥جنایت منافقین از زبان حاج قاسم...فراموش نمیکنیم!
#حاج_قاسم🌷
👇👇👇👇👇
اینجا مکتب عاشقان سردار سلیمانی ست♥️
@maktabesardarsoleimani
💚یلداتون فاطمی💚
💢رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم هرگاه به مسافرت میرفت، بافاطمه(س) خداحافظی میکرد و زمانی که از سفر بر میگشت، ابتدا به دیدن ایشان میشتافت.
در یکی از مسافرتهای پیامبر، حضرت زهراء(س) دو دستبند نقره و یک جفت گوشواره برای خویش و یک پرده برای درب منزل خرید. پیامبر از مسافرت بازگشت و به دیدار دخترش شتافت. پس از مشاهدۀ پردۀ خانه و زیور آلات سادۀ فاطمه(س) توقف کوتاهی کرد و به مسجد رفت.
حضرت زهرا با خود اندیشید که پدر ناراحت است و فوری دستبند و گوشواره و پرده را در آورد و خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاد و پیام داد: دخترت برای تو سلام میفرستد و میگوید که این زیور آلات اندک را در راه خدا انفاق کن؛ تَقْرَأُ عَلَیْكَ اَلسَّلاَمَ اِبْنَتُكَ وَ تَقُولُ اِجْعَلْ هَذَا فِی سَبِیلِ اَللَّهِ. پیامبر گرامی اسلام پس از مشاهدۀ بخشش و ایثار فاطمه(س) سه بار فرمود:فِدَاهَا أَبُوهَا؛ پدرش فدای او باد.
📚: روضة الواعظین , جلد 2 , صفحه 443
ای که دستت می رسد کاری بکن🌱
بهار 89 رفت کربلا، یک روز بعد از زیارت بیشتر بچهها رفتند برای خریدن کفن؛ خانمش به حاجرحیم گفت: «خوب است که ما هم اینجا کفن بخریم».
حاج رحیم گفت: «من کفن نمیخرم، شما اگر میخواهید بخرید».
⚘همان موقع یکی از بچههای هیأت هم به حاجی پیشنهاد داد که بریم و کفن را بخریم، حاجی باز هم گفت: «من کفن نمیخواهم»
پرسید: «چرا؟»
حاجرحیم گفت: «من #شهید میشوم و با لباس سپاه دفنم میکنند».
گفت: «جنگ که تمام شده حاجی!»
حاجی در جوابش گفت: «من هیچ وقت از رسیدن به #شهادت ناامید نیستم و نخواهم شد»
#شهید_حاج_رحیم_کابلی🌷
🔴🔵 بزرگترین خطر
🌕 آیه الله حائری شیرازی (ره):
🔹 در شطرنج، شاه سفید یا سیاه را نمیکشند؛ ماتش میکنند که نتواند حرکت کند. وقتی حرکت نکرد، باخته است. اجانب دنبال این نیستند که رهبرما را ترور کنند، دنبال این هستند که ماتش کنند؛ انفعال در او ایجاد کنند؛ درصدد این هستند که حرفش اثر نکند.فرمانش اثر نکند. یعنی راههای حرکت او را ببندند. جلوی تحرکش را ببندند. از هر راهی برود، کیش بشود، از هر نقطهای بخواهد حرکت کند، راهها را بر او ببندند. آنها دنبال این هستند که مطلبی از ایشان صادر بشود، اما واقع نشود!
🔹 مثلا بگوید «اقتصاد مقاومتی»، اما هیچ تغییری نکند. بگوید «همدلی و همزبانی»، اما همانطور که افراد بودند، باشند. اگر این طور شد، این بزرگترین ضرر است. بزرگترین خطر در جمهوری اسلامی این است که رهبر در یک موردی حرف بزند و یکچیز دیگر از آب دربیاید.
🔺 این «کیش» شدن است؛ اگر تکرار شد، «مات» شدن است و ما نباید بگذاریم، کار به اینجا بکشد.
📚 کتاب تمثیلات سیاسی اجتماعی ص۴۳
🔴 صداقت مدعیان آمادگی برای ظهور امام زمان ارواحنا فداه، در میزان پیروی عملی آنها از امام خامنه ای، آشکار می شود.
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مکتب سردار سلیمانی
📝دلنوشته سردار سلیمانی:
اولین بار است که به این جمله اعتراف میکنم. هرگز نمیخواستم نظامی شوم. این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم.
🔻من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفتم برای ایستادن در مقابل آدمکشان است نه برای آدم کشتن...
گونی روی دوش پدر بود. آورد و گذشت کنار باغچه. رضا هم که مجروح بود و توی خانه نشسته بود و نگاهی به پدر انداخت و با تعجب پرسید: این چیه؟!
پدر نفسی تازه کرد و گفت: کود، آوردم برای باغچه. بعد هم مَشغول پخش کردن کودها توی باغچه شد.
رضا کمی مکث کرد و با تعجب گفت: خریدین!
پدر گفت: نه بابا، سر جاده ریخته بود. من هم یه گونی برداشتم.
آن شب رضا کلی با پدر صحبت کرد؛ از روزی حلال گفت. اینکه چقدر در انسان اثر می گذارد. به پدرش گفت معلوم نیست صاحب این کودها راضی هست یا نه؟! من از سبزی این باغچه نمی خورم!
رضا آن شب به قدری با پدرش صحبت کرد که همه کودها را جمع کرد و سر جایش برگرداند.
📚: کمی درنگ کن
شهید رضا نادری🌷