مکتب شهیدان خدایی
سردار شهید ابراهیم هندوزاده🌷
🔶بوسه و تاول🔶
🔷پس از چند روز تصميم گرفتند
ابراهيم و چند نفر ديگر را جهت
مداوا به انگلستان اعزام كنند.
وقتي او را روي برانكارد گذاشتند،
هوس كردم ببوسمش. تمام بدنش
را باندپيچي كرده بودند. خم شدم
و پشت پايش را بوسيدم. بعدا لب
و دستم تاول زد. سوم اسفند ماه
سال ۱۳۶۴ در انگلستان شهيد شد
و هفتم اسفند جنازهاش به كرمان
رسيد.
🎤راوی مادر شهید
📚 كتاب بوسه و تاول
🌷#شهید_امیر_حاج_امینی🌷
حفظ حیا و #حجاب اسلامی
گوشه ای از وصیت نامه شهید حاج امینی:
از شما خواهش می کنم و می خواهم همیشه چند موضوع را مد نظر داشته باشید: 👌
✅هرگز دروغ نگویید
✅زود قضاوت نکنید
✅گذشت و ایثار داشته باشید
✅خوشرو و خوش برخورد باشید
✅صبور و مقاوم باشید و اینکه جبهه ها را پر نگه دارید.
🔻“اگر به واسطه خونم حقی بر گردن دیگران داشته باشم،
به خدای کعبه قسم از مردان بی غیرت و زنان بی حیا نمیگذرم…”
دنیا رو بگردید بهتر از شهدا رفیقی پیدا نمیکنید!
خدای متعال سوره نساء آیه ۶۹📖
از شهدا بخوایم تو این سال جدید از معرفت خودشون بهمون حواله بدن...
تا بتونیم یه زندگی خوب رو به روال داشته باشیم.
به قول اون بزرگ که میگفت بی معرفت شاه هم که باشی باز گدایی...
( میم ) در معرفت شهدا
یعنی مبارزه با هوای نفس
یعنی حاج علی چیت سازیان،
اون رزمنده ۲۵ ساله همدانی که میگفت:«اگه میخوای از سیم خاردار دشمن عبور کنی باید اول از سیم خاردار نفس خودمون عبور کنیم»
شهدا از چیزی که دلشون میخواست به خاطر خدا گذشتن...
اولین رمز عزیزشدنشون هم این بود...
عین در معرفت شهدایی یعنی عبادت،
شهدا اهل عبادت بودن، اهل نماز اول وقت و سجده های طولانی بودن،
حاج احمد فتوحی رفیق شهید زینالدین میگفت:« هروقت جلسه داشتیم آقا مهدی زین الدین قبل جلسه دو رکعت نماز میخوند، بهش میگفتم آقامهدی چرا اینقدر نماز میخونی؟!
میگفت میخوام جلسهمون پر بار باشه بهتر نتیجه بده»
چقدر خوبه که اگه آدم میخواد یه کار مهم انجام بده بعد تلاشش دو رکعت نماز بخونه و کارو بسپره به خدا
درمدرسه عشق
تو کلاس شهادت
پای درس شهدا
روحانی شهیدمحمدصادق جهان سپاس🌷
پدر شهید جهان سپاس می گوید: هر زمان از حوزه به خانه می آمد، مقداری پول به عنوان خرجی در جیب او قرار می دادم، اما زمانی که رفتم به حوزه علمیه تبریز و با مدیر مدرسه صحبت کردم متوجه شدم که آن پول ها را می داد مدیریت مدرسه تا خرج طلاب نیازمند کند
شبی به حوزه رفته بودم و در حجره فرزندم ماندم متوجه شدم شام خود را به بیرون از حوزه می برد و وقتی از دوستان و هم حجره ای هایش سوال کردم،
گفتند؛ کنار ساختمان حوزه یک زمین خالی است که سگی بچه هایش را آن جا به دنیا آورده است و از روز اول محمد صادق شام نمی خورد و غذایش را به آن ها می دهد.
👆👆👆👆👆
از شهدا درس بیاموزیم
مثل شهدا باشیم
در ماه رمضان نگاه نیازمندان و یتیمان
به دستان مهربان شماست
جهت کمک در مرحله دوم تهیه بسته های غذایی یتیمان 👇👇👇
👈شماره کارت جهت واریز عیدانه ، صدقه ، کفاره روزه و رد مظالم به نیت خود و اموات تان و نذورات برای تهیه بسته های غذایی ماه رمضان
در طرح پویش همدلی اکرام ایتام و نیازمندان
5892101437070432
بنام ابوالفضل ایزدی بیدانی
بانک سپه(انصار سابق)
جهت اهدا کمک های غیر نقدی خود
با شماره 👇
09139953778
تماس بگیرید یا پیام بدین یا پی وی مراجعه کنید
شهیدان را کجا ما می شناسیم
شهیدان را شهیدان می شناسند
سردار سلیمانی:🎤
«ما افتخار میکنیم شهید مغفوری که امروز قبرش امامزاده شهر ماست، برای استان کرمان است؛ شهیدی که هیچ شبی نافله شبش قطع نشد. ما افتخار میکنیم به شهید مغفوری، او آن قدر در حفظ بیتالمال حساس بود که حتی موقع وضع حمل همسرش، برای انتقال او به بیمارستان، از ماشین سپاه استفاده نکرد»
سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری
معروف به باب الحوائج گلزار شهدای کرمان
شهیدی که طبق گفته و روایت همسرش
یک خانم ایرانی که سالهای سال مقیم آمریکا بوده مخصوصا از آمریکا جهت زیارت قبر شهید به ایران آمده و با خانواده شهید دیدار داشته و وقتی علت آمدن ایشان را جویا شدند
گفته بود در خواب این شهید را دیده
و برای گرفتن حاجت به زیارتش آمده و
حاجت روا گشته است
شهدا گاهی نگاهی 😭😭😭
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
شهیدان را کجا ما می شناسیم شهیدان را شهیدان می شناسند سردار سلیمانی:🎤 «ما افتخار میکنیم شهید مغفو
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
مکتب سردار سلیمانی
خاطره دختر سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری از سردار سلیمانی
راه حاج قاسم ، مرام حاج قاسم👇
معمولا حاج قاسم با لباس فرم جایی نمیرفتند و از کودکی دیده بودم که برای رفتن به جایی خیلی سریع در منزل یا هرجایی لباس فرم خود را عوض میکردند ولیکن در یکی از روزها که ایشان برای سرزدن به من و پسرم حسین به بیمارستان حضرت علی اصغر(ع) آمدند، با لباس فرم آمدند.
پسرم در آن زمان حدودا ۹ ساله بود و دخترم هم ۳ سال از حسین بزرگتر است. پس از مرخص شدن پسرم از بیمارستان، به فاصله یک شب شاهد تورم شکم دخترم بودیم که همگی تعجب و نگران شدیم
سراغ متخصصان زیادی رفتیم تا علت این مسئله را پیدا کنیم. متخصصان پس معاینه گفتند دخترت باید تحت عمل جراحی قرار بگیرد تا دلیل قطعی بیماری مشخص و برطرف شود. این شرایط ۲ هفته ادامه داشت و شهید سلیمانی در این ۲ هفته پیگیری کار ما بودند و وقتی فرصت میکردند در بیمارستان به ما سر میزدند
فاطمه مغفوری با بیان اینکه شهید سلیمانی در منزل خود قاب عکسی بزرگ، شاید ۱.۵ متری داشتند که تصویر اکثر شهدای کرمان از جمله پدر من در آن بود، گفت: حاج قاسم با حضور و صحبتهای خود سعی در انتقال آرامش به من را داشت و جمله «توکل کن» از زبانش نمیافتاد. یک روز که خیلی نگران حال فرزندم بودم با اضطرار به شهید سلیمانی گفتم، حاج آقا وقتی به خانه رفتید در خانه به آن قاب عکس بزرگ و دوستان شهیدت بگو فرزند من را شفا دهند.
فرزند شهید مغفوری با اشاره به ماجرای حضور حاج قاسم در پشت اتاق عمل دخترش هم گفت: ۱۹ اردیبهشت ماه ۹۸ و روز عمل زینب خانم فرا رسید؛ ما در حال آمادهکردن دخترم برای اتاق عمل بودیم که حاج قاسم به تلفن من زنگ زدند، من گمان کردم که ایشان برای احوالپرسی و پیگیری وضعیت زینب تماس گرفتهاند اما سردار بخش بستری دخترم را سوال کردند و بعد از دقایقی دیدم حاج قاسم همراه با آقای پورجعفری خود را به ما رساندند؛ حضور ایشان از ساعت ۷ صبح در بیمارستان در کنار ما آرامش وصفناپذیری به ما داد.
این فرزند شهید اضافه کرد: در همین حین حضور حاج قاسم از طریق آقای پورجعفری متوجه شدم که ایشان عازم هستند، دلهرهای در جانم افتاد اما با توجه به مأموریتهای مهم حاج قاسم از او تشکر کردم و خواستم تا به کار و مأموریت خود برسند
فاطمه مغفوری حال و هوای خود را اینگونه توضیح میدهد: از طرفی دلهره زینب را داشتم، از طرفی دیگر اما به حاج قاسم گفتم میدانم که یک خاورمیانه روی انگشت شما میچرخد و حضور شما در این موقعیت حتی برای من آزار دهنده است و احساس دین میکنم! که شهید سلیمانی آن جمله معرف که رهبر انقلاب به آن اشاره کردند را گفتند.
وی ادامه داد: پس از اصرار شدید من، شهید سلیمانی جمله عجیبتری گفت؛ «عموجان صبح که من داشتم به بیمارستان میآمدم، به پدرت گفتم تو برو اونجایی که من باید بروم و مدیریت کن، من به جای تو بیمارستان میروم و در کنار دخترت میمانم.» پس از این جمله انگار دیگر رو پای خودم بند نبودم، چند قدم به سمت عقب رفتم و بغضم ترکید.
دختر شهید مغفوری افزود: زمانی که به ما اعلام کردند که نوبت عمل دخترم فرارسیده است، قبل از رسیدن من و همسرم به طبقه مورد نظر و اتاقهای جراحی، حاج قاسم خود را رسانده بود و تمام زمانی که زینب در حال عمل بود، من به همراه سردار سلیمانی، همسرم و آقای پورجعفری در اتاق مجاور نشسته بودیم.
وی ادامه داد: من در این زمان آرام قرار نداشتم و گریه میکردم که حاج قاسم میگفت: «گریه نکن، الان همه چیز به خوبی و خوشی تموم میشود، بخند عمو» که پس ۴۵ دقیقه پزشکان اتاق عمل آمدند و گفتند که الحمدالله به خیر گذشته است.
فاطمه مغفوری ادامه ماجرا را اینگونه روایت میکند: خیالمان که راحت شد به حاج قاسم گفتم لطفا تشریف ببرید، اما باز هم نمیرفتند و میگفت تا زینب به هوش نیاد و او را نبینم، نمیروم؛ پس از نیمساعت، به هوش آمدن و ورود زینب به ریکاوری، حاج آقا بالای سر او رفت و پس از دیدن او خیالشان راحت شد و با ما خداحافظی کردند و رفتند.
فرزند شهید مغفوری یادآوری کرد: حاج آقا در روز عمل دخترم از ۷ صبح تا حدود ساعت ۱۱ و شاید بیشتر از ۴ ساعت در بیمارستان در کنار ما بودند.
خانم مغفوری با اشاره به پیگیری وضعیت دخترم پس از عمل جراحی گفت: یک هفته پس از عمل و ترخیص زینب، شهید سلیمانی با ما تماس گرفتند و گفتند من همین الان در خصوص آزمایشات با بیمارستان صحبت کردم و گفتند مورد خاصی نبوده است. من به سردار گفتم که خودمان این موضوع را فراموش کرده بودیم، حاج قاسم گفت: «نه عمو جان من کاملا حواسم بود و منتظر جواب آزمایش بودم.»
وی ادامه داد: به هر حال شهید سلیمانی با تمام افراد و خانواده شهدا همین رفتار را داشتند و چنانچه در این ایام صحبهای فرزندان شهدا و اقدامات و رفتارهای حاج قاسم را دیدیم.
🌻حضرت فاطمه (س) می فرمایند:
🌱روزه دار با روزه اش چه می خواهد بکند،
وقتی زبان و گوش و چشم و اعضایش را
(از گناه) حفظ نکند؟!
📚دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۶۸
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
🌻امام علی علیه السلام فرمودند:
🌱 نگاه کردن به سبزه، موجب شادابی است.
📚: نهج البلاغه، حکمت ۴۰۰
#ماه_رمضان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یک_شنبه_های_علوی_وفاطمی
هنگامی که خبر شهادت پسرم را دادند، من نماز و سجده شکر را به جای آوردم. در مراسم تشییع پسرم هم چند کلامی سخن گفتم.
آن شب شهید سلیمانی به منزل ما تشریف آورد و به من گفت: من آمدهام تا هم به شما تسلیت بگویم و هم از شما تشکر کنم.
از او پرسیدم برای چه میخواهید از من تشکر کنید؟
حاج قاسم گفت: آیا شما میدانستید که فرزند شما در بخش تخریب و انفجارات فعالیت میکرد؟
گفتم: تقریباً میدانستم که چنین چیزی است و فرزند من مسئول این بخش بود.
حاج قاسم گفت: از وقتی فرزند شما به شهادت رسید، من در ناراحتی بودم، اما با حرفی که شما امروز زدید، من روحیه گرفتم.
به حاج قاسم گفتم: ما تسلیم امر خداوند شدیم. پسر من امانت خدا در دست ما بود و خدا خودش خواست که شهادت را نصیب او کند.
حاج قاسم گفت: ما دو کارگاه داشتیم که یکی از آنها را در ایران و دیگری را در سوریه دایر کردیم. آنها مرا به کارگاه ایرانی بردند و آنجا را نشانم دادند. آنجا کارگاهی بود به عظمت ۳۰ متر و در آن نمونهای از انواع و اقسام بمب و موشکهایی که داعش به کار میبرد را ساخته بودند....
بعد از آن حاج قاسم فیلمی را نشانم داد که در آن مقر داعش بود. این ساختمان قرار بود برای مدافعان حرم ایجاد مشکل کند.
پسرم در چهار ستون ساختمان چهار بمب TNT کار گذاشته بود که با انفجارات آن منطقه پر از خاک شد و عناصر داعش به هلاکت رسیدند.
🎤راوی: پدر شهید رسول خلیلی
اینجا قرار عاشقان بی قرار سردار سلیمانی ست
👇👇👇👇👇
لینک کانال مکتب سردار سلیمانی عزیز را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید
❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani