eitaa logo
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
996 دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
7.5هزار ویدیو
31 فایل
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فرمودند: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».
مشاهده در ایتا
دانلود
مدتی بود که یکی از کلیه هایم سنگ ساز شده بود و به شدت درد می کرد. بارها به دکتر مراجعه کردم، اما سودی نداشت و درد همچنان آزارم می داد؛ به گونه ای که گاهی از شدت درد، توان راه رفتن را نداشتم. عصر یک روز، پنج شنبه به گلزار شهدا رفتم. این کارِ هر پنج شنبه ام بود، آن روز از درد به ستوه آمده بودم و می رفتم تا از شهدا کمک بگیرم... کنار قبر جواد نشستم و خاک سنگ قبرش را به پهلویم مالیدم و گفتم: پسرم! تو شهیدی و چون راه امام حسین(ع) را رفته ای و هدفی خدایی داشته ای، مقام بزرگ نزد خدا داری؛ پس می توانی شفای دهی... بعد از درد و دل کردن با جواد، راهی خانه شدم، در حالی که دیگر خبری از آن دردِ طاقت فرسا نبود. 🎤راوی: پدر شهید 📚: ره یافتگان کوی یار شهید جواد عربپور 🌷 لینک کانال مکتب سردار سلیمانی 👇👇👇👇👇 ❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷 @maktabesardarsoleimani ┄┅══❁🕊🌷❁══┅┄
هر شب قبل از خواب سوره واقعه را می خواند و ما را نیز به این کار توصیه می کرد و می گفت: سعی کنید هر شب، قبل از خواب، سوره واقعه را بخوانید؛ چرا که به گفته امام صادق(ع) کسی که مداومت به تلاوت این سوره قبل از خواب داشته باشد، با چهره ای که مثل ماه تابان می درخشد، خدا را ملاقات خواهد کرد. 🎤راوی: خواهر شهید 📚: ره یافتگان کوی یار شهید رسول عربپور 🌷 لینک کانال مکتب سردار سلیمانی 👇👇👇👇👇 ❤️ مکتب سردار سلیمانی🌷 @maktabesardarsoleimani ┄┅══❁🕊🌷❁══┅┄
کبوتران حرم حسینی 🕊 شهادت فرمانده عملیات یگان امداد بندرعباس 🌷سرهنگ دوم سعید پناهی فرمانده دلاور عملیات یگان امداد بندرعباس در عملیات تعقیب و گریز قاچاقچیان به شهادت رسید. 🔹در این عملیات بیش از ۲ هزار قوطی انواع مشروبات الکلی کشف شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈توصیه مهم شهید ابراهیم هادی: به فکرِ مثلِ شهدا مردن نباشید به فکرِ مثل شهدا زندگی‌گردن باشید. 🕊شبتون شهدایی🌷
لطفا تا آخر بخوانید👇 کاش مسئولین هم بخوانند 👈 نحوه شهادت دردناک شهید محمد رضایی در اردوگاه اسرا در عراق😭😭😭 🌷"شهید محمد رضایی بعد از قریب بیش از پنج روز بعد از عملیات کربلای چهار به اسارت دشمن درآمد و بعثی‌ها با انواع و اقسام فشارها و شکنجه‌ها که معمولاً به صورت عمومی و دسته جمعی و گاهی هم انفرادی بود از اسرا میزبانی می‌کردند. بر اثر سهل‌انگاری، نداشتن تدبیر لازم برای بیان مسائل و موارد پیش آمده در جبهه در هنگام عملیات و خصوصاً شب و روز عملیات به یکدیگر؛ عدم رعایت حفاظت گفتار؛ عدم شناخت از یکدیگر و نداشتن تجربه؛ پس از انتقال اسرا به اردوگاه؛ عراقی‌ها و خصوصاً «علی آمریکایی» و «عدنان» (دو نگهبان دژخیم و وحشی به تمام معنای اردوگاه تکریت ۱۱) متوجه شدند که محمد رضایی یکی از مسئولین دسته غواص‌ها بوده و شب عملیات رشادت‌هایی از خود نشان داده است. «محمد رضایی» در اردوگاه مخوف تکریت ۱۱ لو رفت و توسط عراقی‌ها شناسایی شد و در چندین مرحله به شدت مورد ضرب و شتم و شکنجه با انواع و اقسام وسایل قرار گرفت. هدف دشمن از انجام این رفتارها در بدو امر، تضعیف روحیه اسرای اردوگاه  بود چراکه اسرای این اردوگاه جزو مفقوالاثرها بودند و بعثی‌ها در دوران اسارت و تاقبل از آزادی بارها گفته بودند که هیچ کس از شما خبری ندارد و اطلاعات شما در هیچ کجا ثبت نشده لذا ما هر بلایی که بخواهیم سرشماها می‌آوریم!!" مهمترین هدفشان نیز درهم شکستن مقاومت سرسختانه محمد و کسب اطلاعاتی که در آن زمان یعنی بعد از گذشت حدود ۷ ماه از اسارت دیگر برای آن‌ها هیچگونه ارزش نظامی نداشت زیرا معادلات جنگ بهم ریخته بود و فقط از روی حقد و کینه‌توزی این اعمال وحشیانه را انجام می‌دادند و در تمامی اهدافشان حتی با شهادت محمد رضایی ناکام ماندند. محمد رضایی، توسط دو نفر از نگهبانان عراقی به نام‌های «علی آمریکایی» و «عدنان» مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفت. در توصیف این دو نفر شکنجه‌گر و وحشی اردوگاه با آن هیکل‌های بزرگ و تنومند باید گفت که شکنجه‌گرهای ساواک و ددمنش‌ترین افراد روزگار در درنده خویی به این دو نفر نمی‌رسند "برای نمونه بسته‌های بزرگ سیم خاردار حلقوی که هنوز باز نشده را تصور کنید که وسط آن، مانند حلقه خالی است و دارای ارتفاعی حداقل یک متراست!! این دو نفر اسرای بند یک و دو اردوگاه را داخل این توپ سیم‌خاردار می‌انداختند و با کابل وحشیانه شروع به زدن می‌کردند!! نه راه پس داشتی و نه راه پیش!! می‌ایستادی ضربات کابل را می‌خوردی!! می‌نشستی سیم‌های خاردار به تنت فرو می‌رفت. سرو صورت بود که آماج ضربات انواع و اقسام کابل‌ها قرار می‌گرفت!! با دست‌ها که صورتت را می‌گرفتی دست‌ها متورم، کبود و خون آلود می‌شد و می‌شکست!! چه چشم‌هایی که بر اثر این ضربات از بین نرفت!!! یکبار عدنان مثل گرگ گرسنه در صبح دم و هنگامی که با پاهایی برهنه و بر روی زمینی خیس و نمناک به سمت دستشویی می‌رفتیم؛ همه آسایشگاه را روی دو پا به حالت چمباتمه نشاند و شروع به زدن کردن!! هرکس پشت کمر خودش را آماده کرده بود که هر آن ضربه‌ی کابل بر تخت پشتش فرود آید!! ناگهان زمین و زمان شروع به چرخیدن کردن و پس از دستور بلند شدن و رفتن به داخل دستشویی مشخص شد که این نامرد و ناچیز روزگار با کابل چنان به سر همه ضربه وارده کرده که حتی زمان و قدرت تفکر و درد کشیدن را از بچه‎ها گرفته بود و تازه مشخص شد که ضربه‎ها به سروصورتمان خورده که چشم چند نفر آسیب‌ دیده بود. این دو دژخیم وحشی با کابل‌های سه فاز به جان محمد افتادند. این زدن‌ها چندین بار ادامه داشت و او می‌رفت و کتک می‌خورد و دوباره می‌آمد داخل آسایشگاه. بنا بر دستور بعثی‌ها، محمد رضایی بایکوت شده بود و هیچکس حق حرف زدن با وی را نداشت، به تنهایی قدم می‌زد و به تنهایی غذا می‌خورد"
"یک روز در حین قدم زدن، به محمد نزدیک شدم و جویای احوالش شدم!! گفت محسن برو!! که اگر ببینند تو را هم می‌زنند!! گفتم: تو که از تنهایی دق کردی. به جنهم، بگذار بزنند. برای آخرین بار محمد را دیدیم که بردند. ما داخل بند سه بودیم که محمد رضایی را بردند داخل حمام بند یک و «علی آمریکایی» و «عدنان» شروع به زدنش کردند. با هر ضربه کابلی که فرود می‌آمد شیشه حمام می‌شکست! با شکستن شیشه‌ها و افتادن محمد بر روی آن‌ها، او را با بدنی عریان با کابل‌ مورد ضرب‌وشتم قرار می‌دادند. عدنان که هیکلی بسیار بزرگ و تنومندی داشت چنان بدن نحیف و رنجور شهید رضایی را می‌زد که از نفس افتاده بود و درخواست آب کرد و برای دقایقی استراحت. اما محمد با مقاومت جانانه و سرسختانه خود، در راه هدفش ایستادگی می‌کرد!! بچه‌های بند یک خصوصاً سید جلال می‌گفت که وقتی ما رفتیم خون‌های داخل حمام رو تمیز کنیم! گوشت و خون بدن مطهر شهید رضایی بود که به در و دیوار حمام چسبیده بود!! بگذارید جور دیگری شرایط را برای‌تان توصیف کنم. شما وقتی که می‌خواهید گوشت را برای کباب کردن آماده کنید، آن را روی تخته می‌گذارید و با پشت و یا لبه چاقو شروع به زدن می‌کنید تا گوشت نرم شود!! وقتی که زیادی به آن ضربه بزنید گوشت خیلی نرم می‌شود و تکه‌هایی از گوشت به لبه‌ چاقو می‌چسبد و اگر شدت ضربات زیاد باشد حتی تکه‌هایی از گوشت به اطراف پرت می‌شود!! حال تصور کنید وقتی که محمد را با بدن عریان می‌زدند چه شده بود!!! پس از ضربه‌های زیادی که بر بدنش وارده شده بود، با فرود هر ضربه‌ای و جدا شدن کابل سه فاز از بدنش، همراه با کابل تکه‌های گوشت بدنش کنده و به در و دیوار حمام پرتاب می‌شد. سید جلال می‌گفت ما همه را پاک کردیم و شستیم و فقط یک تکه را برای روز حساب که در نزد پروردگار متعال شهادت دهد باقی گذاشتیم" "بنا بر گفته‌ی بچه‌های آشپزخانه اردوگاه؛ «علی آمریکایی» و «عدنان»، محمد را بردند در حمامی که خود عراقی‌ها از آن استفاده می‌کردند. عدنان برای آخرین بار قسم خورد که اگر حرف نزند او را خواهد کشت!! اما محمد با صدایی ضعیف و ناله‌ای دردآور ذکر یا زهرا می‌گفت!! باید نسل‌های آینده بدانند که بچه‌های این مرز و بوم؛ در راه اعتقادات خود و اعتلای اسلام و انقلاب و دفاع از شرف و ناموس و کشور خود، چه رنج‌ها و سختی‌هایی را تحمل کردند!! تا حالا شده که روی گوشت سرد یا گوشت نرم و له شده، آب جوش ریخته باشید؟؟ گوشت چه حالتی پیدا می‌کند؟؟ از هم پاشیده می‌شود؟ محمد را داخل حمام عراقی‌ها، بر روی صندلی قرار دادند. شیر آب داغ را بر پیکر نحیف وی باز کردند. حتی پا را از این فراتر گذاشته و سیم برق را در حالی که دست‌های وی به صندلی بسته شده بود متصل کردند. در حالی که وی از درد به خود می‌پچید نمک بر روی زخم‌ها و پیکر نحیفش ریختند، قبلاً با اتو بدن وی را نیز سوزانده بودند. عدنان همچون گرگی گرسنه شده بود که خون از لب و دهانش می‌چکید و علی آمریکایی هم مثل کفتاری گرسنه که مرداری را پیدا کرده لَه‌لَه می‌زد. فریادهای محمد فضای حمام را پرکرده بود. در حالی که در برابر دشمن بعثی و علی آمریکایی و عدنان سر فرو نیاورده و از ائمه یاری و کمک می‌طلبید؛ برای اینکه استغاثه‌های وی به درگاه خداوند و فریادهای یا زهرایش را خفه کنند و کسی آن‌ها را نشنود، عدنان صابون در دهان وی کرد و با فرو رفتن صابون به حلق و بسته شدن راه تنفسش، صدای محمد را برای همیشه خاموش کردند و بعد بدن عریان و له شده و از هم پاشیده او را روی سیم های خاردار وسط اردوگاه انداختند محمد رضایی به ندای خداوند خویش لبیک گفت و در یکی از روزهای خرداد ۱۳۶۶ مظلومانه در غربت در اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ شربت شهادت را نوشید" روحش شاد و یادش تا ابد در دلها جاودان باد
.رمضانعلی رضایی پدر شهید گرانقدر محمد رضایی نقل می‌کرد: «هنگامی که پیکر مطهر این شهید در تبادلی که توسط طرف عراقی صورت گرفت و جهت تشییع به مشهد منتقل شد؛ علیرغم تمامی زخمهایی که بر پیکر نحیفش وارد شده بود؛ پیکر مطهر این شهید عزیز هنوز تازه و معطر بوده و این در حالی بود که بیش از ۱۵ سال از زمان شهادتش می‌گذشت!! و هنگامی که پیکر مطهرش را در شهرستان فاروج تشییع کردند بر روی لباس کسانیکه زیر تابوت محمد را گرفته بودند خونابه چکیده بود»."
یاد آوری صرفا جهت اطلاع ⏬ ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️ ↩️ کمترین اعمال روز جمعه ✅ خواندن سوره جمعه و کهف ✅ صد(۱۰۰) صلوات ✅ غسل روز جمعه ⬆️⬆️⬆️⬆️⬆️
👆👆👆👆👆 تصویر شهید کربلای پنج قابل توجه برای بعضی از مسئولین مسئولین با دقت این تصویر را نگاه کنید. حداقل اگر توانائی حل مشکلات مردم را ندارید توانائی نوشتن استعفا را که دارید. این شهدا شرمنده نمیخواهند مدیر توانا و انقلابی و خدمتگزار و مخلص مثل حاج قاسم سلیمانی بدون رانت و پارتی و حزب و جناح و بدور از اختلاس می‌خواهند.
🌻 امام صادق علیه‌السلام: 🌱زمانی که حضرت قیام می‌کند سرزمینی باقی نمی‌ماند مگر اینکه ندای شهادتین "لا اله الاالله محمد رسول الله(صلی الله علیه و آله)" از آن برخواهد خواست. 📚: بحار الأنوار، ج ۶۵، ص ۲۳۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی حاج قاسم خواستند از منزل ما بروند از من برای تبرک مهر نماز شهید خوش‌لفظ را خواستند و من هم سجاده شهید را که با آن نماز شب می‌خواند به همراه یک تسبیح به ایشان دادم، وقتی تسبیح را گرفتند بر آن بوسه زدند. ایشان با وجود خستگی راه و سخنرانی حتی وقتی باخبر شدند در همسایگی ما خانواده شهیدان خدری هست، خواستند دیداری هم با این خانواده داشته باشند که بعد از خداحافظی از منزل ما کاملا سرزده به منزل آنها رفتند و برای دقایقی دیداری با آنها داشتند و جویای احوال آنها شدند. روبروی منزل ما یک پارک است، وقتی افراد داخل پارک دیدند سردار از منزل ما خارج شد خودشان را به او رساندند و وقتی محافظان مانع شدند سردار اجازه داد که این نوجوانان و جوانان نزدیک بیایند و حتی به درخواست آنها با آن افراد عکس سلفی گرفتند بسیار گرم و صمیمی، خدا می‌داند ذره‌ای در این مرد منیت وجود نداشت. در کجای دنیا سراغ دارید که یک ژنرال جنگی با آن هم درجه و امتیاز بیاید با مردم عکس بگیرد آن هم بدون تشریفات و آن قدر صمیمی!؟ 🎤راوی: همسر شهید علی خوش لفظ