ایستگاه حاج قاسم♥️
دفترچه خاطرات📝
این مراسم هفتگی روضه حاج قاسم هر هفته برگزار میشد اگر خودش هم ایران نبود بچههایش برگزار میکردند
حاج قاسمی که شبانه روز کار میکرد ساعت ۳ نصف شب از خانه میرفت بیرون و گاه ساعت ۱۲ یا یک شب میآمد خانه
این حاج قاسم با این مشغله و سفرهای متعدد و ماموریتهای مختلف همه سعی و تلاشش این بود خودش را به روضه خانگیاش برساند
کمتر هفتهای بود سفر نرود اگر برنامه ویژهای نبود که لازم باشد بماند طوری هماهنگ میکرد که جمعه تهران باشد و این جلسه روضه هفتگی را از دست ندهد
روضه که تمام میشد روحانی مجلس را بدرقه میکرد من مقید بودم به این جلسات بروم برایم هم محفل وعظ و احکام و روضه و اشک بود و هم انس با حاج قاسم
حاج قاسم افزودن ایمان و تقوای بچههایش را وظیفه خود میدانست به من میگفت گاهی که میخواهم در مورد مسائل عبادی و مذهبی به بچههایم تذکر بدم برایشان نامه مینویسم
👈 ادامه دارد..............
هرگز دروغ نگفت و از کودکی به داشتن حجاب مقید بود. به همین خاطر از جلسه امتحان پنجم دبستان او را بیرون می آورند و از او می خواهند چادری که به سر داشته است، بر زمین بگذارد و او نمی پذیرد. عاقبت مجبور می شوند که او را با چادر در جلسه بپذیرند
🌷شهیده خدیجه قزوینی در فروردین 1337 در تهران متولد شد و در بيست و ششم اسفند ،۱۳۶۶ در بمباران هوایی تهران به شهادت رسيد
🌷شهيد حاج محمدجعفر نصر اصفهانی
▫️يك روز پيش از عمليات بيتالمقدس رفت حمام براي غسل شهادت. وقتي برگشت گردان، با هم از جنگ و جبهه حرف زديم. خواست برود. با اصرار من، راضي شد برسانمش. تا نشستيم توي ماشين گفت «روضه حضرت زهرا بخون.» روضه كه شروع شد، حالش تغيير كرد. از شدت گريه، شانههايش تكان ميخورد. صورتش خيس شده بود. وقتي رسيديم گفت «اگه شهيد شدم، روز قيامت شهادت بده براي حضرت زهرا سلاماللهعلیها گريه كردم».
ـ ـ ـــــــــــــــ❁ــــــــــــــــ ـ ـ ـ
🌹ابراهیم فرمانده گردان امام رضا(ع) شده بود.شب عملیات کربلای ۵ بغض غریبی گلوش و گرفت گفت رضا جان قربان غریبیت، آقا دلم برای زیارت ضریحت یک ذره شده.
🌹فردای عملیات خبر شهادت ابراهیم مثل موج انفجار همه جا پیچید ولی هیچ کس خبری از پیکر ابراهیم نداشت.بعد از چند روز خبردادند که جنازه ابراهیم اشتباهی رفته مشهد و هفت بار دور ضریح مطهر طواف داده شده است.
#شهید_ابراهیم_باقریزاده🌷
او خیلی مومن بود و در روستا به او میگفتند «شیخ».
غلامرضا کشاورزی و بنایی میکرد، استاد بنا بود و به اندازه کاری که میکرد و متراژی که کاشی میچسباند پول میگرفت، چون نماز خواندنش طولانی بود و میگفت مدیون طرف میشوم.
شهید غلامرضا اکبری🌷
شُـــــد؎جـــــوٰادﷺ،
⇠هَمیشہ فَقیـــــرتـــُــو بــــٰـاشیـــــم۔۔۔
فَقـــیـرهـٰـا؎میـــٰــانِ
⇦⇦مَســیرتـُــــوبــــٰـاشیـــــم𑁍⇨
﴿ألسّـلٰامعَلیکَیــٰـــآجَـــــوٰادألائمہﷺ⇉﴾
#میلاد_امام_جوادعلیه_السلام💐
#یاجوادُالائمه_ادرگنی
#شهیدآنه🕊
#شهیدآرمان_علی_وردی🌷
هر کاری را می خواست انجام بدهد، سعی می کرد در آن خیری هم به دیگران برساند؛ مثلاً زمانی که با ماشین به حوزه می آمد و قرار بود بعد از درس برای زیارت به حرم حضرت عبدالعظیم برود، سراغ تک تک طلابی که منزلشان شهرری بود، می رفت و می گفت:«من ماشین آورده م و می خوام برم حرم. اگه شما می رین منزل، می رسونمتون.
اگر فقط یکی دو نفر همراهش می شدند، یکی دیگر از طلاب را با خودش به زیارت می برد و برمیگرداند. خودم بارها با او برای زیارت هم سفر شدم. در شهرری هم از طلبه ها خواهش می کرد تا آنها را به منزلشان برساند. آنها را میرساند و بعد به زیارت می رفت.
📚: آرمان عزیز
#شهیدآنه🕊
#شهیداصغرفلاح_پیشه🌷
شهید فلاح پیشه برای گذران زندگی به شغل دوم نیز مشغول بوده است...
بابا از ساعت ۱۲ الی ۵ صبح مسافر جابجا می کرد. در طول زندگی هر شغلی را امتحان میکرد. پدرم کار را عار نمیدانست. اعتقاد داشت روزی حلال باشد از هرجایی دربیاید.
🎤راوی: فرزند شهید
بیایید بساط عمر و زندگیمون را در دنیا
طوری پهن کنیم که در موقع جمع کردنش دست و پایمون را گم نکنیم...🌱
#شبتون_شهدایی🌷