*﷽*
#درمحضرشهدا
یک روز کیفم را تازه برداشته بودم تا به مدرسه بروم،یک دفعه در حیاط را زدند.
در را باز کردم، همسایه یمان که زردتشی بود دست پسرش را گرفته بود و پشت در رجز می خواند: برو بگو پدرت بیاد دم در کارش دارم، این چه وضع بچه تربیت کردن است!
فهمیدم محمد دسته گل به آب داده است. پدر با عجله آمد.
همسایه با اوقات تلخی گفت: آقا یک چیزی به بچه تان بگویید، این طوری نمی شود!
پدر گفت: اینها با هم دوست بودن، نمی دانم چرا دعوا کردن با همدیگر!
حرف پدر را قطع کرد و گفت: دعوا چیه آقا!
این پسر شما بچه ی ما را از راه به در می کند. صبح بلند شدم دیدم دارد نماز می خواند! همه اش تقصیر پسر نیم وجبی شماست.
پدر معذرت خواست و همه تقصیرها را گردن بچگی اش انداخت. در صورتی که ما می دانستیم محمد با این که کم سن و سال است، اما بچه نیست.
📚: لبخند ماندگار
#سردارشهیدمحمدنصراللهی
#یاد_عزیزش_باصلوات
*﷽*
در مکتب شهادت
درمحضر شهدا
تا وارد اتاق شدم از خواب پرید...
رو پیشونی اش عرق نشسته بود ،
گفتم :چی شده داداش؟!
گفت : یک ساعت بود با حضرت زهرا (س)حرف میزدم.
ادامه داد: فقط از خدا میخوام که روز شهادت بی بی شهید شم...
روز شهادت حضرت زهرا (س) بود ،قنوت نماز صبح بود که ترکش خورد به پهلوش...💔🕊
#شهید_علیرضا_هاشم_نژاد
#یادعزیزش_باصلوات
*﷽*
درمکتب شهادت
درمحضرشهدا
یاران سردار
وحید روح بلندی داشت. احترام زیادی برای خانواده قائل بود. جدا از احترامش حیای خاصی در برخورد با من داشت.
برای هر کاری مرا در جریان می گذاشت.
هیچ وقت عصبانی نمی شد. حتی صدایش را بالا نمی برد.
به نماز اول وقتش خیلی حساس بود. مخصوصا به جماعت.
آن شب که قرار بود با شهدای مان وداع کنیم. رفتیم جایی شبیه معراج الشهدا. خانواده شهید مظفری نیا و شهید طارمی هم بودند.
سه قسمت در نظر گرفته بودند تا هر خانواده با شهیدش راحت وداع کند.
کمی گذشت، اما تابوت وحید را نیاوردند. گفتند تابوتش را اشتباهی به منزل حاج قاسم فرستاده اند. 20 دقیقه بعد، تابوت وحید به ما رسید.
راوی: پدر شهید
📚: مجله فکه
#شهیدوحیدزمانی_نیا
#یادعزیزش_باصلوات
👇👇👇👇👇👇
مسابقه شهدایی بعدی در بهمن ماه از زندگی نامه امام خمینی ره برگزار خواهد.
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
اسطوره ای از جنس مردم
رییس جمهور محبوب و مردمی و انقلابی و خدمتگزار و ولایت مدار
#شهیدمحمد_علی_رجایی🌷
رجایی وقتی که نخستوزیر بود، هفتهای یک جلسه با سران دو قوه قضائیه و مقننه یعنی شهید بهشتی و مرحوم هاشمی داشت (در واقع جلسه سران سه قوه، بدون رئیسجمهور بنی صدر که آقایان را قبول نداشت). این جلسات چرخشی بود، من هم بهعنوان «آچارفرانسه» یا «نخودی» در جلسه شرکت میکردم. جلسات یک روز در دفتر آقای هاشمی بود و یک روز در دفتر شهید بهشتی و یک روز در دفتر شهید رجایی. در دفتر مرحوم هاشمی و شهید بهشتی غذاهای درستوحسابی نظیر جوجهکباب و چلوکباب میآوردند ولی نوبت که به شهید رجایی میرسید، غذای جیره سپاه حفاظت از نخستوزیری را جلوی آقایان میگذاشت. سپاه هم در آن زمان فقیر بود و طبعا جیره غذاییشان هم فقیرانه بود. منظورم از طرح این خاطرات شناساندن خصوصیات شهید رجایی بود و طبعا خودتان میتوانید حدس بزنید اگر رجایی امروز در قید حیات بود، چه مواضعی داشت.
📚 از مردم با مردم
کجا رفت رییس جمهور مردمی
کجا رفت رییس جمهور خدمتگزار
کجا رفت رییس جمهور ولایت مدار
کجا رفت رییس جمهور انقلابی
کاش ما هم بشویم رهرو راه شهدا
*﷽*
#مسابقه_شهدایی
در مکتب ولایت
در محضر امام روح الله
سالهای جوانی امام بود که با دوستانش به سفر رفته بودند. امام همیشه نمازش را اول وقت می خواند.
یکی از همراهانش با خود فکر می کرد: نکند از روی تظاهر، نمازش را اولِ وقت می خواند؟!
برای همین یک روزی درست اولِ وقت نماز، سفره ی غذا را پهن کرد. دوستان همه کنار سفره نشستند بوی وسوسه انگیز غذا در اتاق پیچید.
امام وضو گرفت، جانمازش را باز کرد و زیر لب ، اذان و اقامه گفت.
-آقای خمینی! بفرمایید غذا.
امام با مهربانی گفت: شما غذایتان را بخورید، من هم نمازم را می خوانم. هر چه که بماند، من می خورم.
آن مرد از اینکه چنین فکری کرده بود شرمگین و خجالت زده شد.
📚: صدای پای بهار: قصههای زندگی امام خمینی (ره) از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی
👇👇👇👇👇👇
مسابقه شهدایی بعدی در بهمن ماه از زندگی نامه امام خمینی ره برگزار خواهد.
ماجرای سرقت کیف سردار سلیمانی بعد از شهادت
ماجرای ربودن کیف حاج قاسم سلیمانی بعد از شهادت اولین بار توسط یک روزنامه نگار عراقی مطرح شد. یک روزنامه نگار عراقی در توییتی نوشت که طلال ناجی که از نیروهای امنیت فرودگاه بغداد بوده است و محل ورود و خروج سردار سپهد شهید سلیمانی را به امریکاییها داده است پس از ترور حاج قاسم کیف وی را سرقت کرده است. در ادامه به بررسی مستندات این خبر میپردازیم.
نجاح محمدعلی روزنامهنگار عراقی در توئیتر نوشت: طلال ناجی مسئول اطلاعات فرودگاه بغداد و متهم اصلی در ترور سردار سلیمانی به سفارت عراق در انگلیس فراری داده شد. او متهم به خبرچینی و لو دادن لحظه ورود و خروج سردار قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس از فرودگاه بغداد به آمریکاییها بود و کیف همراه شهید سردار سلیمانی را به سرقت برده است.
این حرامزاده حتما از نسل همان حرامزاده ای است که پس از شهادت امام حسین علیه السلام انگشتر امام را باخنجر....
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
سوریه که بودیم، بیشتر پیش هم بودیم. توی جلسه یا خلوت فرقی نمی کرد. می گفت: موعظه مون کن تا غافل نشیم. روضه بخون سبک بشیم و شسته بشیم.
یه روزی بهم گفت: روضه بخوان.
گفتم: روضه هیئتی بلد نیستم. روضه های من روایتیه.
گفت: بخوان.
شروع کردم به داستان شهادت یکی از شهدای مدافع حرم به نقل از فرمانده اش:
رزمنده ای داشتیم با نام جهادی ابراهیم. وسط عملیات بهم بی سیم زد که برام رضه مادر بخوان.
صدایش به سختی می آمد. فهمیدم از پهلو تیر خورده است.
تا این را گفتم حاجی زد زیر گریه.
دستور دادم هر طور شده به عقب منتقلش کنند. برده بودنش بیمارستان الحاضر. رفتم بالای سرش. به ظاهرحال خوشی نداشت. دهانش پرخون شده بود. لخته های خون را از دهانش کنار می زدم. دیدم با چشم هایش انگار دارد دنبال کسی می گردد.
گفتم: ابراهیم! تو را به خدا اگر این لحظه های آخر مادر سادات را دیدی بگو یازهرا (س).
گریه حاج قاسم بلندتر شده بود.
ابراهیم لب باز کرد که بگوید یا زهرا اما کلامش ناقص ماند: یا ز... و شهید شد.
گفتم: حاجی مادرمون حضرت زهرا توی این جبهه هاست. داد حاج قاسم بلند شد. خیلی طول کشید تا آرام شود.
راوی: حجت الاسلام کاظمی کیاسری
📚: سلیمانی عزیز
#یادعزیزش_باصلوات
#به_وقت_حاج_قاسم
مسئول انقلابی
مردی از جنس مردم
مسئول ولایت مدار نه ولایت شعار
در اتوبوس هواپیما همهمه شد
مردم جمع شده بودند عکس میگرفتند
حاج قاسم بین مردم مشغول گفتگو بود!
از خودروی ویژه مسئولان برای هواپیما استفاده نمیکرد
میگفت:دوست دارم وقتی سوار هواپیما میشوم،کنارم کسی بنشیند،سوال کند،با من صحبت کند و حرف بزند
خود را از مردم جدا نمیکرد...
مسئولی که فاتح قلبها شد
نه دل بسته و دل باخته پست و مقامها
مردی که شرافت و انسانیت و مردم داری را برای همه نسلها تا ابد معنا کرد
یاد و نامش تا ابد آکنده از عطر گل های بهشتی باد به برکت صلوات
در محضر شهدا
فرمانده لشکر امام حسین(ع)
سردار شهید حاج حسین خرازی 🌷
#مبارزه_با_تبعیض
#ساده_زیستی
#مدیر_انقلابی
یک روز برای ناهار مسؤولین چلوکباب بردند، ولی غذای بقیّه ی بچه ها چیز دیگری بود. وقتی حاج حسین از جریان مطلع شد، پرخاش کنان به مسؤولین تدارکات گفت: «چرا برای ما چلوکباب آوردید و برای دیگران نبردید؟ فوراً یا فکری برای آنان بکنید یا این غذا را از جلوی من بردارید!» بعد هم لب به غذا نزد.
کجایند مسئولین بی ادعا
کجایند مسئولین خدمتگزار
کجایند مسئولین مردم مدار