*﷽*
#مسابقه_شهدایی
در مکتب ولایت
در محضر امام روح الله
هان ای شهیدان !
در جوار حق تعالی آسوده خاطر باشید که ملت شما پیروزی شما را از دست نخواهد داد.
شما گواهان صادق و یادگاران عزمها و اراده های استوار و آهنین، نمونه ترین بندگان مخلص حقید که مراتب انقیاد و تعبد خویش را به پیشگاه اقدس حق تعالی با نثار خون و جان به اثبات رسانیدند.
📚: صحیفه نور امام خمینی(ره)
👇👇👇👇👇👇
مسابقه شهدایی بعدی در بهمن ماه از زندگی نامه امام خمینی ره برگزار خواهد شد.
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
در مکتب سردار سلیمانی
#به_وقت_حاج_قاسم
خاطرات ماندگار و به یاد ماندنی📝
علاءالدین بروجردی، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس، با اشاره به ماجرای هولناک زنده به گور کردن هزاران جوجه یک روزه به بهانه تنظیم تولید، در یادداشتی نوشت:
روزی یکی از همرزمان نزدیک شهید بزرگوار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی میگفت در یکی از سفرهای سردار سلیمانی در بحران داعش در عراق که در فصل زمستان صورت گرفته بود، حاج قاسم در شرایطی از عراق تماس گرفت که صدای تیراندازیها به وضوح به گوش میرسید و وی در شرایط جنگی قرار داشت.
ایشان در این تماس اظهار داشت که شنیده ام تهران برف سنگینی آمده است. گفتم بله همین طور است.
گفت: با این برف آهوهایی که در کوه نزدیک پادگان مقر سپاه وجود دارد حتما برای پیدا کردن غذا پایین میآیند. همین امروز به اندازه کافی علوفه تهیه کن و در چند جا قرار بده که آنها از گرسنگی تلف نشوند.
من، چون آن زمان فرمانده بودم سریع اقدام کردم و تا ظهر نظر ایشان را عملی نمودم. با کمال تعجب بعدازظهر مجددا زنگ زد و گفت: چه کردی؟! گفتم دستور فرمانده عملی شد و آهوها دعاگو هستند.
من از ایشان سوال کردم در این شرایط سخت که با داعش درگیر هستید چگونه به فکر آهوهای نزدیک مقر هستید؟ وی پاسخ داد: من به شدت به دعای خیر آنها اعتقاد دارم.
کجایی سردار مهربان
کجایی حاجی بی نشان
کجایی فرمانده دلاور ایران
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#به_وقت_حاج_قاسم
#سردارشهیدقاسمسلیمانے:
اگر از من تعریف ڪردند و گفتند«مالڪ اشتر»
و من باورم شد؛ سقوط مےڪنم اما اگر دردرونِخودم ذلیل شدم` خداوند مرا بزرگ مےگرداند. یادت بخیر بزرگ مرد تاریخ انقلاب سردار سرافراز اسلام
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
در حلب شخصا برای تخلیه ی مردم از شهر کمک می کرد؛ یعنی خودش با ماشین، مردم را جابه جا می کرد تا دیگران بیشتر تلاش کنند، علی الدوام سفارش می کرد این مردم در این فصل زمستان، دارای پوشاک زمستانی و پتو و لوازم خواب راحت باشند؛ توصیه و سفارش و پیگیری جدی در خصوص تامین آب، غذا، بهداشت و درمان آن ها داشت.
در حلب، ابوکمال و کلا سوریه، بخشی از توان خود را برای حفاظت و اسکان و تغذیه و بهداشت و درمان مردم اختصاص داد و به گونه ای برخورد می کرد که انگار این مردم، پدر، مادر، برادران، خواهران و فرزندان او هستند...تا آنجا که می توانست، حاجت مردم را روا می کرد.
🎤: سردارمحمدرضا فلاح زاده
📚: شاخص های مکتب شهید سلیمانی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*﷽*
مکتب_سردار_سلیمانی
😢اشک ها و ناگفته های زینب سلیمانی از اخرین صحبت هایش با حاج قاسم
♥️زینب سلیمانی: 🎤
شب شهادت به طور خاصی اصرار داشتند که من تنها در خانه نمانم. قرار بود که من هم با ایشان برم اما روز اخر گفتند که وضعیت خوب نیست.
♥️آخرین باری که صحبت کردم گفتند که برمیگردم و باهم میریم مشهد، ایشان واقعا رفتند مشهد اما ما این سعادت را نداشتیم
یاد عزیزترین سردار ایرانی
حاج قاسم سلیمانی
تا ابد زنده باد
🔰 لوح | شهید سلیمانی هم در زمان زنده بودنش استکبار را شکست داد، هم با شهادتش شکست داد
🔻 رهبر انقلاب: خدای متعال در قرآن از زبان مسلمانها میگوید: بِنا اِلّا اِحدَی الحُسنَیَین، ما یکی از دو حُسنیٰ را داریم؛ حُسنیٰ یعنی بهترین؛ یکی از دو بهترین را ما داریم. آن دو چه هستند که یکیاش را انسان دارد؟ یکیاش پیروزی است، یکیاش شهادت است. شهید سلیمانی به هر دو حُسنیین رسید؛ هم پیروز شد -چند سال است که در منطقه، پیروز میدان شهید سلیمانی است، مغلوب میدان، آمریکا و عوامل آمریکایند؛ در همهی این منطقه این جور است- هم به شهادت رسید؛ یعنی خدای متعال کِلتَا الحُسنَیَین را به این شهید عزیز داد. ۹۸/۱۱/۲۹
*﷽*
#مسابقه_شهدایی
در مکتب ولایت
در محضر امام روح الله
دو خواهر، همین طور شوخی و جدی سرظرف شستن آن روز یکی به دو می کردند.
یکی شان گفت خسته ام. این دفعه تو ظرف ها را بشوی!
آن یکی جواب داد: اگر تو خسته ای من هم خسته ام. نوبت خودت است.
بگو مگو برنده نداشت و ظرف ها ماند.
نزدیک اذان که شد، ظاهرا امام برای وضو رفت توی آشپزخانه.
اما وضوی آقا این بار خیلی طول کشید. خواهران نگران شدند و رفتند به آشپزخانه که ببینند خدای نکرده اتفاقی برای امام نیفتاده باشد.
وارد آشپزخانه که شدند، خشک شان زد.
امام بود و آستین های بالا زده یک کپه ظرف شسته شده تر و تمیز!
امام که تعجب شان را دیدند، لبخندی زد و گفت: حرف هایتان را که شنیدم، احساس کردم که این دفعه نوبت من است که ظرف ها را بشویم.
📚: مهربان تر از نسیم
👇👇👇👇👇👇
مسابقه شهدایی بعدی در بهمن ماه از زندگی نامه امام خمینی ره برگزار خواهد شد
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
روزی که می خواستیم از بم خارج بشویم گفت آقا رضا بگردید داخل هواپیما کنسرو یا نان نمانده باشد که متعلق به مردم باشد و امروز که داریم بم را ترک می کنیم اینها داخل هواپیما مانده باشد. این قدر حساس بود که کمک های مردمی را فقط مردم زلزله زده استفاده کنند.
#زلزله_بم
#سردارشهیداحمد_کاظمی
جوایز برندگان مسابقه شهدایی ، از زندگی نامه سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری بحساب برندگان واریز شد
این مبلغ هدیه از طرف شهید عزیز بود
انشاالله که شفاعت شهید شامل حالتان شود
مسابقه شهدایی بعدی در بهمن ماه و دهه فجر همزمان با سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی از زندگی نامه امام خمینی ره برگزار خواهد شد
لطفا خاطرات امام عزیز را بخاطر بسپارید
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی فرمودند: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند».
لینک کانال مکتب سردار سلیمانی👇
ارتباط با خادم کانال
@sardar_zakizadeh
https://eitaa.com/maktabesardarsoleimani
👆👆👆👆👆
لطفا جهت ترویج فرهنگ شهید و شهادت
و زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدای عزیز و آشنایی بیشتر نسل جوان با شهدا
لینک کانال مکتب سردار سلیمانی را در گروه هایی که هستید و برای دوستان و آشنایان خود ارسال کنید
اجرکم عندالله و عند الشهدا
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
در جایی زندگی می کردیم که اکثرشان قاچاقچی بودند. آن ها از پوشاک تا لوازم منزل را وارد کشور می کردند.
بعد از پایان جنگ، متاسفانه پدر من هم وارد این کار شده بود و از این راه سود زیادی کسب می کرد.
روزی در خانه بودیم، شخصی پشت سر هم درب را می کوبید!
درب را باز کردم دوست پدرم را دیدم، چهره اش خیلی عجیب بود. انگار از جنگ برگشته، بدنش خاکی و گلی بود!
گفتم: چه شده؟!
گفت: پدرت کشته شد!
بعد از فوت پدرم وضعیت اقتصادی ما وخیم شد. به کمیته امداد مراجعه کردیم، گفتند بروید خدمت سردار سلیمانی.
با مادرم رفتیم پیش سردار. با خودم گفتم: اگر بگویم پدرم قاچاقچی بوده مرا تنبیه نمی کند؟!
ولی مادرم سیر تا پیاز ماجرا را تعریف کرد. سردار برگه ای برداشت و از کمیته درخواست کرد به وضعیت ما رسیدگی شود.
عجیب بود، با نامه سردار مشکل ما حل شد. با این که پدر من به دست سربازان همین سردار کشته شده بود، اما من همیشه ایشان را دوست داشتم.
📚:مالک زمان
یاد عزیزترین سردار ایرانی
حاج قاسم سلیمانی
تا ابد زنده باد.
*﷽*
#درمحضرشهدا
از بس حضرت زهرایے بود
در عملیات خیبـر
اسم گردانش را عوض کرد
گذاشت " یازهرا (س) ”
در والفجر۸ شهیـد که شد
ایّام فاطمیـه بود ...
ترکش خورده بود بہ پهلویش ...
#شهید_سیدکمال_فاضلی
#شهادت_بهمن۶۴
#یادعزیزش_با_صلوات
Mirdamad-Fatemeh Yani Tamame Sarnevesht.mp3
1.19M
*﷽*
🥀فاطمه یعنی تمام سرنوشت
🥀نیمی از لبخند او باغ بهشت...
بانوای🎤: حاج سید مهدی میرداماد
#یازهرا(س)
#به_وقت_حاج_قاسم
در مکتب سردار سلیمانی
راه سردار ، عشق سردار
از اشرار بودند.سیستان و کرمان را ناأمن کرده بودند . اسلحه بدست و باج گیر .
از اهالی همان روستا های اطراف ، بیکار و سر به هوا .
حاج قاسم فرمانده سپاه ثاراللّه بود و موظف به برقراری امنیت .
چندوجهی کار کرد . چه جنگید، چه کنارشان قرار گرفت ، چه تأمینشان کرد ، چه ...
أسلحه ها را گرفت و به جایش موتور آب برایشان تهیه کرد تا روی زمین هایشان کشاورزی کنند .
ارباب خودشان باشند تا زورگیر !
حالا همین ها کشاورزان معروفی هستند که هوای بقیه را هم دارند .
💌
خیلی افراد می گویند : فایده ندارد این الوات ها آدم نمی شوند .
محبت حاج قاسمی می خواهد !
درایت ، همت آینده نگری اش !
بی راه رفته ها را به راه می آورد ، دل گرفته ها را آزاده ...
حاج قاسم گفته بود که تمام بی حجاب ها ...دختران منند ...
فرزندان حاج قاسم ، باید خودشان را شبیه اندیشه ی پدرشان کنند ...
آن هم پدری به نام حاج قاسم که افتخاری فرامرزی است !✌
📚 کتاب حاج قاسم
در مکتب شهادت
در محضر برادران شهدا
برادر شهیدان طارمی میگوید: یکی از برادران ما در سال 62 و در عملیات خیبر به شهادت رسید. وقتی او شهید شد سن هادی بسیار کم بود و چیزی را به خاطر نمیآورد. پیکر شهید جواد طارمی مفقودالاثر بود. 15 سال بعد که پیکر جواد به کشور بازگشت، تحولات روحی زیادی را در هادی ایجاد کرد که تأثیرگذاری آن هدفش را والا کرده و او را علاقهمند به میدان شهادت کرد.
#شهید_جواد_طارمی 🌷
#شهید_هادی_طارمی 🌷
محافظ سردار سلیمانی
یاد عزیزشان با صلوات
در مدرسه عشق
تو کلاس شهادت
پای درس شهدا
موضوع: ولایت مداری نه ولایت شعاری
استاد مربوطه : مدافع حرم
محافظ سردار سلیمانی
#شهید_هادی_طارمی 🌷
مهمترین و برجستهترین خصوصیت اخلاقی او ولایتپذیریاش بود. نه تنها هادی بلکه همه اعضای خانواده ما به مسئله ولایت اهمیت زیادی میدهند. مهربانیهای هادی و اخلاصش همیشه سرمشق همه ما بود.
یاد عزیزش با صلوات
در مکتب شهادت
در محضر محافظان سردار سلیمانی
#رضا_خرمی
#هادی_طارمی
#شهروز_مظفری_نیا
یاد عزیزشان با صلوات
حمد طه امیری، فعال رسانهای و عکاس جبهه مقاومت، عکسی از محافظان حاج قاسم سلیمانی را برای اولین بار در صفحه شخصی اینستاگرام خود منتشر کرد.
او نوشت: در بوکمال کار گره خورده بود، همه چیز به هم دیگر قفل شده بود. مشکلاتی در پشتیبانی، کمی کلافگی نیروهایی که نمیتوانستند راه ورود به شهر را پیدا کنند و ترس اینکه نکند با کار حساب نشدهای همه چیز بهم بریزد.
چند متر عقبتر از خط اما هلیکوپتری بر خلاف اصرار که «پرواز در این منطقه اصلا به صلاحش نیست» از زمین کنده میشود و به پرواز در میآید.
کمی جلوتر از خط و نزدیکی شهر در میان دود و خاک به هوا بلند شده، آرام به زمین مینشیند. کمک خلبان بیرون میپرد، در هلیکوپتر را باز میکند و بعد از آن حاجی پیاده میشود و روی خاک ناامن بوکمال که هنوز نیروهای اصلی به آن نرسیدهاند قدم میگذارد.
چند لحظه بعد سه نفر دیگر هم از پرواز پیاده میشوند. لباس رزم به تن دارند با اسلحهای در دست. تیم حفاظت حاجی هستند.
حاجی بیسیم میزند که ما نزدیکی ورودی بوکمال هستیم، بگویید نیروها بیایند.
این گوشهای از روایت سخت محافظت از شخصی است که همیشه جلوتر از محافظانش حرکت میکند.
برای توصیف عکس باید بگویم از سمت راست، شهید «هادیطارمی» ایستاده وسط شهید «رضاخرمی» و در گوشه سمت چپ هم شهید شهروزمظفرینیا».
اما ای کاش اینجا این امکان را داشتم که عکس را از سی متر عقبتر برایتان توصیف کنم.
حاجی و چند نفر دیگر در حال بازدید از میدان جنگی در عراق هستند.
قانون سی متر را خود حاجی وضع کرده بود، اینکه هر جایی که من هستم شما باید حداقل سی متر عقبتر باشید. در تعریف عرفی محافظ آمده، که او باید نفس به نفس با شخصیت برود. اما هادی و شهروز و رضا موتوری هیچ چیزشان مثل محافظهای عرفی نبود. همیشه باید همه چیز را از سی متر عقبتر هدایت میکردند.
یک بار حاجی گفته بود، من اصلا دیگر تیم حفاظت نمیخواهم! هادی و رضا و شهروز مثل دیوانهها آتش کردند، رفتند دم خانه حاجی. داخل خانه حاجی سینی چای را که گذاشت، شیرینی کلمپه کرمان را که تعارف کرد، هادی با بغض گفته بود: حاجی دیگه ما رو دوست نداری؟ خودت گفتی هرکی رو از تیم حفاظت بذارم کنار یعنی دوستش ندارم! حاجی هم گفته بود که نه همه شما را دوست دارم منتها بار بودن شما کنار من سنگین است، نمیخواهم برای وظیفه سازمانی ور دل من بمانید.
آن شب بچهها بار دیگر مجوز حضورشان را این بار با اشک از حاجی گرفته بودند. رابطهشان با حاجی یک جور دیگری شده بود. انگار که حاجی محافظ آنها بود. انگار قرار بود حاجی خیلی چیزها را برایشان تضمین کند.
شهر بوکمال سال ۹۶ آزاد شد اما شهید رضا خرمی سال ۹۵ به شهادت رسید.
آدمیزاد وقتی راه درست را پیدا میکند، رهایش نمیکند. آدمیزاد عاشق پایان درست است و انگار هر سه آنها خوب فهمیده بودند که به یمن حاجی قرار است تمام این راه صحیح و سالم بروند.
وقتی خبر رضا را که در حلب شهید شده بود به حاجی دادند، حاجی خدا را شکر کرده بود که «الحمدلله در میدان شهید شد، پیش من از دنیا میرفت نمیتوانستم جواب خونش را بدهم».
تمام تعاریف عرفی محافظ را بار دیگر مرور میکنم. یادم میآید یک بار یکی از مسئولین سابق بعد از اتمام کارش گفته بود همه پول محافظان را خودم میدهم فقط بگذارید بمانند، من بدون اینها نمیتوانم زندگی کنم!
هادی و شهروز هیچگاه قرار فاصلهی سی متر را نشکستند البته به جز یک بار فرودگاه بغداد و آن شب کذایی وقتی که دیگر حاجی اجازه داد بود در نزدیکترین حالت پیش او بمانند. حالتی که حتی دیگر نتوان گوشت و پوست و استخوانشان را هم از یکدیگر جدا کرد. حاجی انگار تیم محافظت از عاقبت بچهها بود. حفاظتی که تا شهادت شخصیت ادامه پیدا کرد. هادی، رضا و شهروز خوب میدانستند که در این قصه این حاجی است که محافظ است نه آنها...
یاد عزیزشان با صلوات