در مکتب شهادت
در محضر شهدا
همیشه تو سفر مشهد، دوست داشت ، موقع ورود بہ حـرم امام رضـا عليهالسلام از ورودى باب الجـواد وارد بشه، هتـل ما داخل خیـابان نـواب بود، اگه میخواستیم از باب الجواد بریم داخل، باید مسافت زیـادی را میرفتیم. موقع رفتن ڪہ میشد، میگفت: من دور میزنم از ورودی باب الجـواد میام داخل ، هرکس دوست داشت میتونه با من بیاد، تقریباً همه ی بچهها همراهش میرفتند.
قبل وارد شدن به حـرم میگفت :
بریم وضو بگیریم وبعد وارد بشیم،
بچهها شاکی میشدند ڪہ هـوا سرده،
ما تو هتـل وضـو گرفتیـم، امّا میگفت:
این وضو را به نیت امام جـواد (ع) بگیرید.
وقتے وارد میشدیم، مقید بود زیارت عاشورا بخونـه ، مُهر، تسبیح و زیارت عاشورا ، تنهـا توشههایی بود ڪہ همیشـه میشد تو لباسِ آقا حجت پیدا کرد.
📚 سربـاز خستـه زینـب
مدافع حرم
#شهید_حجت_اصغری_شربیانی
#یادش_باصلوات
مردان مرد شما بودید که تا آخرین قطره خون و تا آخرین لحظه برای حفظ این آب و خاک و ناموس و وطن جان دادید
و از کانال شهادت لفت ندادید
اما امروز خیلی ها کانال هایی که بنام شما شهدا مزین شده را دارند خالی میکنن و از کانال شما لفت میدن
هنوز فاصله ما تا شما در عمل
تفاوت از زمین تا آسمان است
کجایند مردان بی ادعا
کجایند شهیدان راه خدا
یاد شهدا با صلوات
♥️♥️♥️🌷🌷🌷🌷
#ای_شهید
همسایه ات نیستم
امــا
مهمان خانه ی مجازی ات که هستم!😔
حق مهمان کمتر از همسایه که نیست!
خودت دستم را گرفته ای و آورده ای اینجا☝️
کمکی کن من هم یکی شبیه تو شوم💔
رفیقشهیدم
شهید مسعود زکی زاده
با تو میخوام به خدا برسم
کمکم کن شهیدانه زندگی کنم و در پایان مثل تو شهید شوم که اگر رهایم کنی
غرق میشوم
رفیق شهیدم گاهی نگاهی
که همیشه با نگاه تو از گناه حفظ شدم
تا ابد در قلب من خواهی ماند♥️
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
شهید مدافع حرم
محمد هادی ذوالفقاری
دوستانش میگفتند: وقتی میخواست برود کربلا یک چفیه می انداخت روی صورتش تا نامحرمی را نبیند. می گفت نگاه حرام راه شهادت را می بندد. بعد از شهادتش یک دفترچه یادداشت از او به دستم رسید که برنام ههایش در نجف را در آن نوشته بود: در فلان ساعت باید فلان ذکر را بگوید یا در ساعتی دیگر نماز جعفر طیار را بخواند. یادم است همیشه میگفت که وقتی بچه بوده یکی از خاله هایم را اذیت کرده و باید حلالیت بگیرد، وقتی به خاله ام ماجرا را گفتم که حلالیت بگیریم او چیزی به یاد نداشت. خدا رحمتش کند خیلی حواسش بود که کسی از او ناراضی نباشد.
روحش شاد و یادش تا قیامت ماندگار باد به برکت صلوات
♥️♥️♥️🕊♥️♥️♥️
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
راه شهید ، عمل شهید
شهید مدافع حرم
محمد هادی ذوالفقاری
مدافع حرم حضرت هادی
هادی خیلی دوست داشت به سوریه برود و مدافع حرم حضرت زینب سام الله علیها باشد. ولی خدا برایش دفاع از حرم عسگریین را نوشته بود. بهمن ماه بود. شش روز از آخرین اعزامش می گذشت. هادی به همراه بقیه مدافعین حدود 20 کیلومترجلوتر از حرم می ایستادند و شبها را برای استراحت به حرم باز میگشتند. یک روز ظهر هادی به همراه 20 نفر یک جا مشغول مبارزه بودند و تنها ایرانی آنها هادی بود. یکی از ماشینهای عراق به دست داعش افتاده بود. آن ماشین را بمبگذاری میکنند و می آیند تاعملیات انتحاری انجام دهند. وقتی نیروهای عراقی متوجه میشوند، سه تا آرپی جی به سمت ماشین شلیک میکنند اما چون ماشین ضد زره بوده آرپی جی ها به آن صدمه نمی رساند. ماشین به سمت نیروهای عراقی می آید و خود را منفجر می کند و هادی به شهادت میرسد
یاد عزیزش با صلوات بر محمد و آل محمد
♥️♥️♥️💟♥️♥️♥️
در مکتب شهادت
در محضر همسران شهدا
دفترچه خاطرات📝
شهید مدافع حرم امین کریمی🌷
آنقدر مرا وابسته خودش کرده بود و آنقدر برایش احترام قائل بودم که حتی وقتی برای میهمانی به خانه مادرم میرفتیم، عادت کرده بودم پایین پایش کنار مبل بنشینم. هرچه میگفت «بیا بالا کنارم بنشین من راحت نیستم...» میگفتم «من اینطور راحتترم... دستم را روی زانوهایت میگذارم و مینشینم...» امین میگفت «یادت باشد دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست» (همه میخندیم).
راستش را بخواهید دلم میخواست همیشه همسرم جایگاهش بالاتر از من باشد... امین همه جوره هوای من را داشت بنابراین عجیب نبود که تمام هستیام را برای او بگذارم.
روحش شاد و یادش گرامی باد به برکت صلوات
♥️♥️♥️🌷♥️♥️♥️
در مکتب شهادت
در محضر همسران شهدا
شهید مدافع حرم امین کریمی🌷
دفترچه خاطرات📝
امین وقتی از اولین سفر سوریه برگشت، گفت «زهرا جان، سوغاتیها را بیاور. برای شما یک هدیه مخصوص آوردهام!» گفتم «من که سوغات نخواسته بودم! مگر قرار نبود از حرم بیرون نروی که خطر تهدیدت نکند!» گفت «حالا برو آن جعبه را بیار!»
یک تسبیح سبز به من داد... با خودم گفتم من که تسبیح نخواسته بودم! گفت «زهرا این یک تسبیح مخصوص است...» گفتم «یعنی چی؟ یعنی گرونه؟» گفت «خب گرون که هست اما مخصوصهها... این تسبیح به همه جا تبرک شده ... و البته با حس خاصی برایت آوردهام... این تسبیح را به هیچکس نده...» تسبیح را بوسیدم و گفتم خدا میداند این مخصوص بودنش چه حکمتی دارد ...بعد شهادتش، خوابم برایم مرور شد.. تسبیحام سبز بود که یک شهید به من داده بود
روحش شاد و یادش تا ابد جاودان باد به برکت صلوات
♥️♥️♥️🕊♥️♥️♥️
شهید حسن سربنديفراهاني آورده است: 👇
رسول اكرم (ص) فرمودند كه :
💠جهاد دري از درهاي بهشت است كه بر روي بعضي از بندگان خاص خودش باز ميكند .💠
اين نكته تعصب عجيبي بر روي اين حقير گذاشت، زيرا خودم را از بندگان خاص و مخلوص خدا نميبينم و با گفتهاي كه مادرم به من گفتي (هيچ كدام شما شهيد نميشويد) دلم عجب سوخت. به پيش اقا ثامن الحجج علي بن موسي الرضا رفتم قصد كردم كه چهل روز روزه بگيرم و چهل روز از صبح تا غروب در حرم مطهر اقا بمانم تا حاجتم را كه شهادت است از ايشان بگيرم ، اري اگر شهادت نصيبم گشت از بركات امام رضا (ع) ميباشد.😍💐
💠شهید محسن حججی 💠
🍂مثل شهید شویم، شهید میشویم:
☘در یکی از اردو ها کنار هم دراز کشیده بودیم . با کلی ذوق و شوق به محسن گفتم:( اوج آرزوم اینه که پولدار باشم، یه خونه تو بهترین نقطه اصفهان سفر های خارج، ماشین لاکچری و گشت و گذار و .....)
از او پرسیدم محسن آرزوی تو چیه ؟ نه گذاشت نه برداشت گفت:❣( شهادت !)❣
یاد عزیزش با صلوات
♥️♥️♥️💟❤️❤️❤️
عارف لشکر ثارالله
به واسطه بارندگی زیاد، ماشین لندکروز وسط یک متر آب و گل گیر کرده بود هر چه هل می دادند، نمی توانستند آن را بیرون بیاورند . شاید حدود 10 نفر از بچه هابا هم تلاش کردند اما موفق نشدند.
در این هنگام حسین از راه رسید و گفت: این کار من است ، زحمت نکشـید!
همه ایستادند و نگاه کردند حسین با آرامی ماشین را از آن همه آب و گل بیرون کشید.
گفتم: تو دعا خواندی وگرنه امکان نداشت که ماشین بیرون بیاید! گفت: نه ، من فقط به ماشین گفتم برو بیـرون.
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی
#مردان_بی_ادعا
شادی روحش صلوات
♨️من در میان شما باشم و یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش میکنم که نگذارید انقلاب به دست #نااهلان و نامحرمان بیفتد.
💢نگذارید پیشکسوتانِ شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند. اکیداً به ملت عزیز #ایران سفارش میکنم که هوشیار و مراقب باشید، قبول #قطعنامه از طرف جمهوری اسلامی ایران به معنای حل مسئله #جنگ نیست. با اعلام این تصمیم، حربه تبلیغات جهانخواران علیه ما کند شده است؛ ولی دورنمای حوادث را نمیتوان به طور قطع و جدی پیشبینی نمود. و هنوز دشمن از شرارتها دست برنداشته است؛ و چه بسا با بهانهجوییها به همان شیوههای تجاوزگرانه خود ادامه دهد. ما باید برای دفع تجاوز احتمالی دشمن آماده و مهیا باشیم.
📝امام خمینی (ره)|پیام به ملت ایران در سالگرد قبول قطعنامه ۵۹۸
📅 ۲۹ تیر ۱۳۶۷
شادی روح امام و شهدا صلوات
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
شهید مدافع حرم
محمد حسین علیخانی
اولین اعزامش به سوریه در اسفند سال ۹۴ مصادف با ایام شهادت حضرت زهرا (س) بود که دقیقاً ۶۷ روز طول کشید. دفعه دوم که اعزام شد مصادف با نیمه شعبان سالروز ولادت صاحبالزمان حضرت مهدی (عج) بود. دفعه سوم مصادف با ایام تولد امام رضا (ع) بود. آن روز وقتی داشت میرفت از من پرسید چه روزهایی اعزام شدم؟ وقتی من روزهای اعزام را گفتم گفت: فکر کنم خدا برای من برنامهای دارد. گفتم انشاءالله هر چه هست خیر باشد و اگر خدا بخواهد شما میروی و به سلامت برمیگردی و رفت و بعد از ۱۹ روز به شهادت رسید.
یاد عزیزش با صلوات
💕💕💕💟💞💞💞