23.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مکتب سردار سلیمانی
🎥ژنرال سلیمانی، مردی فراتر از یک فرمانده نظامی
🔸سرداری که به واسطه برهم زدن نقشههای استکبار جهانی و قدرت بخشیدن به کشورهای اسلامی، کابوس امریکا شد
توی سنگر هر کس مسئول کاری بود. یکبار خمپارهای آمد و خورد کنار سنگر؛ به خودمان که آمدیم؛ دیدیم رسول پای راستش را با چفیه بسته است. نمی توانست درست راه برود. از آن به بعد کارهای رسول را هم بقیه بچهها انجام دادند...
کمکم بچهها به رسول شک کردند! یک شب چفیه را از پای راستش باز کردند و بستند به پای چپش!! صبح بلند شد؛ راه افتاد؛ پای چپش لنگید! سنگر از خنده بچهها رفت روی هوا....
تا می خورد زدنش و مجبورش کردن تا یه هفته کارای سنگر رو انجام بده. خیلی شوخ بود؛ همیشه به بچهها روحیه میداد؛ اصلا بدون رسول خوش نمیگذشت.
#شهید_رسول_خالقی🕊🌷🕊
با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا.
وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند!
بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟
امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد..
شهید محمد حسین یوسف اللهی🌷
انسان، خودِ حقیقے اش
را در عبادت و در توجه
به ذات حق پیدا مے ڪند.🌱
شهید مطهرے🌷
خواب دیدم به باغ بزرگ و با صفایی وارد شدم لحظاتی قدم زدم و از صدای آبی که در جویبار روان بود، لذت می بردم. نمی دانستم باغ مال کیه؟...
کسی صدام زد: صدای یک بانو بود. گفتم شاید نباید بی اجازه به باغ می اومدم که بانو رو دیدم. از زیر چادرش نوزادی رو به من داد و گفت: محمد! این پسر تو علی است مراقبش باش.
فاطمه با شنیدن خواب همسرش اشک ریخته بود و همان وقت دوباره سر به سجده گذاشته بود. نوید تولد علی، دلش را بی قرار تر کرده بود...
چند وقت از تولد علی می گذشت و مادر مشغول جارو زدن حیاط بود. صدای گریه علی بلند شد. حسین بیرون دوید: مادر! علی ساکت نمیشه. شیر می خواد.
مادر در حالی که از چاه آب می کشید گفت: آرومش کن تا وضو بگیریم.
همه ی می دانستند که فاطمه بچه را بدون وضو شیر نمی دهد.
📚: آینه در آتش
شهید علی عرب🌷
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
👆👆👆👆👆👆
با خاطرات و سخنان کوتاه از سبک زندگی شهدا همراه ما باشید.
"یک هفته قبل از شهادتش از سوریه به خانه امد، پنجشنبه شب بود نصف شب دیدم صدای ناله و گریه جهاد می آید، رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم دیدم جهاد سرسجاده مشغول دعا و گریه است و دارد با امام زمان صحبت میکند، دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم، وانمود کردم که چیزی ندیدم، صبح موقعی که جهاد میخواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیارم از او پرسیدم پسرم دیشب چی میگفتی؟ چرا اینقدر بی قراری میکردی؟ چیشده؟
جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد، من به خاطره دلهره ای که داشتم این بار با جدیت بیشتر پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم، گفت چیزی نیست مادر من نماز میخواندم دیگر، دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این پافشاری کنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم، مرابوسید و بغل کرد و رفت.
یکشنبه ظهر فهمیدم آن شب به خداوند و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته و آن لحن پر التماس برای چه بوده است.
#شهید_جهاد_مغنیه🌷
مسئول تدارکات آمد پیشم تا از مهدی شکایت کند. خیلی عصبانی بود و می گفت: اتاقش سرد ومرطوب بود ، از اهواز برایش بخاری برقی خریدم ولی کلی باهام دعوا کرد که چرا این کار را کردی ؟ با کدام پول خریدی و چرا بی اجازه ...؟
هر چی بهش گفتم سرما می خوری، جواب می داد : من برای گرم شدن از پتو استفاده می کنم . هر وقت اون بسیجی که توی سنگر می خوابه بتونه از بخاری استفاده کنه، من هم استفاده می کنم.
#شهید_مهدی_زندینیا🌷
🔰مؤمن! غیبت؟
🔻نه یک نفر، نه جمع دوستان، نه جمع فامیل،اجماع مؤمنین میگویند:
عبدالمهدی نه خودش غیبت میکرد و نه میگذاشت گوشهایش با زبان دیگران آلوده به غیبت شوند!
🔻تا کسی شروع میکرد به حرفی که بوی غیبت میداد، عبدالمهدی سریع میگفت: مؤمن! غیبت؟
🔻یکبار بچه های نیروی عقیدتی_فرهنگی دور هم نشسته بودند و تحليل کارها را میکردند، نامی آمد از یکی از دوستان که در جمع نبود. راجع به کار و برخورد او هم حرف زدند که عبدالمهدی گفت: حواستان هست که به بهانه تجزیه و تحلیل غیبت کسی را نکنید.
🔻نمیگذاشت به بهانه درد و دل و صحبت دوستانه،غیبت بقیه نیروها را بکنند.
📚 منبع: کتاب "عبدالمهدی"
باب الحوائج گلزار شهدای کرمان
#سردارشهید_عبدالمهدی_مغفوری
🌻امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند :
🌱شگفتا از کسی که دربارهء خورد و خوراک خود میاندیشد چگونه در امور عقلی خویش نمیاندیشد؟ شکم را از آنچه که آزارش میدهد برکنار میدارد و سینه اش را از آنچه پَست و آلوده است پر مینماید.
📚: بحارالانوار ج ۱ ص ۲۱۸
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
🌻امام حسین(ع)می فرمایند:
🌱هر کس حق عبادت خدا را به جا آورد،
خداوند بیش از حد انتظارش
به او عطا میکند.
📚بحار؛ ج68، ص184
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#دوشنبه_های_امام_حسنی
حاجقاسم از فرماندهانی بود که هیچ چیز برای خودش نگه نداشت جز خدا و برای هر کاری تنها رضای خدا برایش ملاک بود. من این مسأله را زمانی که در خدمتش بودم به چشم خود میدیدم.
چند دهه از زمانی که امام فرمودند جبهه یک دانشگاه است میگذرد، سالها از آن زمان گذشت و همه ما به عینه نتایج تحصیل در این دانشگاه را شاهد بودیم.
قدرت و اثرگذاری تحصیل و تربیت در این دانشگاه در شخصیت قاسم سلیمانیها تجلی پیدا کرد و سبب شد که تفکر انقلاب اسلامی بعد از گذشت چهار دهه همچنان بالنده و پرشکوه به مسیر خود ادامه دهد.
عزت و ذلت دست خداست، من فرماندهان شجاعتر، مدیرتر و متقیتر از حاج قاسم هم دیدهام اما به اعتقادم عزتی که حاج قاسم دارد یک مسئله الهی است و فقط خواست خداست؛ مگر میشود اینقدر محبوبیت که حتی دشمنان حاج قاسم دوستش دارند و به بزرگی ایشان اذعان داشتند.
🎤راوی: مرتضی عفتی
🌷 مکتب سردار سلیمانی🌷
@maktabesardarsoleimani
👆👆👆👆👆👆
با خاطرات و سخنان کوتاه از سبک زندگی شهدا همراه ما باشید.
موتور گازیم را بفروشید و هر چه پول دارم از بانک بگیرید تمامش را به بیت المال تحویل دهید چون شاید با این طرز درس خواندن حق من نبود که از بیت المال مصرف کنم ، و من نمی توانم جواب حق الناس را بگویم. شما خودتان از من بهتر می دانید که حضرت علی (ع) حاضر نشد چراغ بیت المال برای چند لحظه برای کار شخصی روشن بماند.
شهیدحجت الاسلام محمدتقیامینیان🌷