یادش بخیر! شب های عمليات!!!
شب هایی که فقط برای چند متر پیشروی، باید چند شهید می دادیم تا به کربلا نزدیکتر شویم.
گاهی روی خاکریز می رفتیم و بر خود می بالیدم که نزدیک ترین ایرانی هستیم به کربلای حسین.
غرق در لذت تصویر سازی ذهنی بارگاهش می شدیم که نور توپخانه دشمن در آن تاریکی، ما را به خود می آورد و پیام می داد که این راه، خون می خواهد و درایت،
مبارزه می خواهد و تدبیر!
عشق می خواهد و توکل ..
در محضر شهدا
راه شهید ، عمل شهید
سردار شهید زین العابدین احمد پور
فرمانده سپاه اشنویه
در حالی که ماشین سپاه همیشه همراهش بود اما برای رفتن به شهر از موتورسیکلتی که داشت استفاده می کردیم. یک بار گفتم چرا ما را با ماشین به شهر نمی بری؟ و ایشان فرمودند: ماشین بیت المال است. من نمی توانم در امانت خیانت کنم.
کجایند مسئولین بی ادعا
کجایند امانت داران خدا
🕊💌🕊💌🕊💌🕊
🌷💌🌷💌🌷
🌹💌🌹
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
سردار شهید مهدی زین الدین
فرمانده لشکر علی بن ابیطالب(ع)
نشانه فرماندهی
وقتی به اتاق فرماندهی لشکر 17 می رفتیم، قبل از ورود، ابتدا جلوی اتاق را نگاه می کردیم، اگر یک جفت پوتین کهنه و ساییده شده و گرد و خاکی می دیدیم، متوجّه می شدیم که آقا مهدی برگشته و به دیدنش می رفتیم. و اگر چنین پوتینی وجود نداشت، از همانجا برمی گشتیم و اصلاً وارد اتاق نمی شدیم.
کجایند مسئولین بی ادعا
کجایند مردان خوب خدا
کاش ما هم بشویم رهرو راه شهدا
🌹💌🌹
🌷💌🌷💌🌷
🕊💌🕊💌🕊💌🕊
در محضر شهدا
راه شهید ، عمل شهید
سردار شهید هرمز محمدبیگلو
به ساده زیستن بسیار اهمیت می داد و دوست داشت همتراز با مردم متوسط جامعه بپوشد و بخورد و زندگی کند ، فلذا از هر گونه تشریفات و تجملات دنیوی در زندگی و محل کار پرهیز
می کرد و به دیگران نیز ساده زیستن
را توصیه می نمود
کجایند مردان خوب خدا
یادش با صلوات
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
🌷🌷🕊🌷🌷
در گلستان شهادت
در محضر شهدا
این اسامی را به خاطر بسپاریم:
مهراب عبدی
قانع کرم ویسه
فرزاد رحیمی
ابراهیم حضرتی
عبدالرحمن خالدی
ایرج رحیمی نیا
آرام فیضی
شادمان مرادی
برهان معین پور
طالب محمودی
آرش رضایی
درسته اینا توی جام جهانی از دروازه مون دفاع نکردند اما توی خاکمون از جونمون دفاع کردند!
#شهدای_مریوان
🌷🌷🕊🌷🌷
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
در محضر شهدا
شهید محمد علی رهنمون
محمّد علی یه دفترچه کوچیک داشت که همیشه باهاش بود و به هیچکس هم نشونش نمیداد. یه بار دفترچه رو برداشتم ببینم چه چیزی داخلش مینویسه. فکرش رو میکردم. کارهای روزانهی خودش رو نوشته بود. مثلاً نوشته بود: سرِ کی داد زده! چه کسی رو ناراحت کرده! به کی بدهکاره و... همه رو به صورت ریز و درشت نوشته بود تا یادش باشه و دراولین فرصت صافشون کنه...
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀
🍀🌺🍀🌺🍀
🍀🌺🍀
🍀
در مکتب ولایت
در محضر روح الله
راه امام ، عمل امام
در یکی از این دیدارها بود که تا امام آمد توی اتاق و روی صندلی نشست، شهید حسن باقری اجازه خواست با دوربینی که خودش آورده بود، دو سه عکس یادگاری بگیرد. امام گفت: «چه ایرادی داره پسرم؟!» یکی از محافظها که اشاره کرد فلش دوربین برای چشم امام خوب نیست، حسن لامپ اتاق را روشن کرد تا عکسها خراب نشود. زود سه چهار عکس پشت سر هم گرفت و نشست روی زمین. سکوت بر اتاق حاکم شد. آقای رضایی آمادهی ارائهی گزارش بود که امام از روی صندلی بلند شد. همه همراه او بلند شدند و با تعجب به هم نگاه کردند. امام از کنار فرماندهان رد شد و رفت طرف کلید برق و چراغ را خاموش کرد. در آن وقت روز نیازی به لامپ نبود، اما برای همهمان جالب بود که چرا هیچکس به این قضیه توجه نداشتو جالبتر آنکه چرا امام به کسی دستور نداد چراغها را خاموش کند و خودش شخصا بلند شد و کلید را زد و لامپ را خاموش کرد
کجایی اماما یادت بخیر
🍀
🍀🌺🍀
🍀🌺🍀🌺🍀
🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
🌷🌷🕊🌷🌷
🌷🕊🌷
در محضر شهدا
سردار شهید علی حسینی
راه شهید ، عمل شهید
توالت سقف نداشت، دیوارهاش هم نصفه، نیمه بود. دو، سه تا از بچهها از همان جا تركش خورده بودند؛ بقیه هم حاضر بودند تركش بخورند، ولى توى آن سرما و یخبندان، خودشان را درگیر كار بنّایى نكنند!
على یك بیل برداشت. برفها را كنار زد. افتاد به جان خاكهاى سفت و یخزده. رفتیم جلو، با یك دنیا شرمندگى و خجالت. خواستیم بیل را از دستش بگیریم، نگذاشت. گفت: اگر مىخواین كار كنین، برین براى خودتون بیل بیارین.
دو، سه ساعت بعد، دیوارهاى توالت دو متر شد، سقف هم خورد روش.
چند تا نیروى جدید آمده بودند توى تیپ اطلاعاتى حر. على كه رفت، پرسیدند: كى بود این بنده خدا؟
گفتیم: فرمانده تیپ!
کجایند مردان خوب خدا
کجایند مردان بی ادعا
🌷🕊🌷
🌷🌷🕊🌷🌷
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
در محضر شهدا
شهید مدافع حرم علی اکبر باقری
راه شهدا ، عمل شهدا
شبها وقتی همه در خواب بودیم، ناگهان با صدای قرآن بیدار میشدیم. خوب كه دقت میكردیم علی اكبر رو به قبله ایستاده و با دلی آسمانی و با چشمانی دریایی نماز شب میخواند و با خدای خویش راز و نیاز میكرد.
کجا رفت تاثیر سوز دعا
دریغ از فراموشی لاله ها
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
راه شهید ، عمل شهید
سردار شهید سید مجتبی هاشمی
داشتیم می رفتیم خرید وسط بازار پدر و مادرش را دید دو زانو نشست و دست پدر و مادرش را بوسید برای من خیلی جالب بود که سید با اون قد و هیکل وسط بازار اینطوری عمل کنه
همه مردم داشتن نگاه می کردند
ولی سید براش مهم نبود
چون احترام پدر و مادر براش اهمیت داشت نه نگاه مردم
کجایند مردان خوب خدا
کجایند مردان بی ادعا
در محضر شهدا
🔸 #زندگی_به_سبک_شهدا
.
🔹همسر داری...
.
🔰 دست به غذا نزد!
#ناهار خانه پدرش بودیم؛
همه دور تا دور سفره نشستند و مشغول #غذا خوردن شدند، من رفتم تا از آشپزخانه چیزی برای #سفره بیاورم، چند دقیقه طول کشید!
وقتی برگشتم نگاه کردم دیدم #آقا_مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم!
این قدر کارش برایم #زیبا بود که تا الان یادم مانده...
#شهید_مهدی_زین_الدین
در محضر شهدا
راه شهید ، عمل شهید
سردار شهید هاشم ساجدی
زمانی که در جبهه بودند ، برای رفتن به حج ثبت نام کرده بودند وقتی هواپیما می خواسته پرواز کند،ایشان با توجه به امر امام (ره) به جبهه بر می گردند . وقتی از ایشان در این مورد سؤال می شود می گویند: امروز ولی فقیه است و باید همگی از آن اطاعت کنیم و بر همگان واجب است چون شهید اعتقاد قلبی به ولایت فقیه داشتند.
کجایند مردان ولایت پذیر