#دلنوشته_های_شهیدی_برای_شهدا
🔹این روزها ، روزهای فراق است...
فراق ... !!! با نوشتنش قلمم بغض میکند و #دلتنگ میشوم ..
💔و دلتتنگ که شوی بی اختیار #چشمانت را هم از کف میدهی...
🔺فارغ از هر زمان و مکانی... فقط یک تلنگر کوچک کافیست که #آسمان چشمانت بی وقفه ببارد...
🔻این کلمات بهانه ایست برای وصف حال دل خسته ... چندیست دلتنگم و بی قرار ... دلتنگ_شهدا ... بی_قرار_شهادت
▫️مدافع حرم بی بی زینب (س) شهید حاج عباس عبداللهی
#دلتنگی_برای_شهدا_یه_چیز_دیگست
#رفیق_شهیدم
#شهید_حجت_الله_رحيمي
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
🌷
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
بنای ساده و بی آلایش و بی ادعا
سردار شهید عبدالحسین برونسی
قابل توجه نجومی بگیران و مسئولین
#حفظ_بیت_المال
عبدالحسین جبهه بود و سیدکاظم آمده بود مرخصی. فردا صبح سید کاظم رفت مقر سپاه مشهد. فرمانده رده بالاتر او را صدا میزند و میگوید: این ماشین لباسشویی را ببر خانه عبدالحسین.
سید کاظم هم که میداند اگر حاجی بود اجازه چنین کاری را نمیداد از فرصت استفاده میکند و ماشین لباسشویی را بار وانت میکند و سریع به خانه او میبرد تا به خیال خودش او را در عمل انجام شده قرار دهد. خانم حاج عبدالحسین که اخلاق او را بهتر از هرکسی میداند دست به کارتن نمیزند تا حاجی بیاید. وقتی از منطقه برمیگردد و ماجرا را میفهمد، یکراست میرود سراغ سیدکاظم و با غیظ و عصبانیتی که تا به حال از او دیده نشده، با صدایی لرزان میپرسد؛ شما با چه اجازهای به خانه من ماشین لباسشویی آوردی؟! سید کاظم هم که دست و پایش را گم کرده میگوید؛ از بالا دستور دادند!
حاج عبدالحسین ناراحتتر از قبل میگوید؛ عذر بدتر از گناه! خودت میآیی و آن را از خانه ما میبری. سیدکاظم هم هرقدر دلیل و منطق میآورد که حاجی به بقیه هم دادهاند و حقت است و... زیر بار نمیرود و میگوید؛ من برای این چیزها به جبهه نمیروم. شما میخواهید با این کارها اجر مرا از بین ببرید!
بله! این ماجرای شهید عبدالحسین برونسی است. آن بنّای باصفایی که هم سابقه مبارزه با رژیم طاغوت را در کارنامه داشت و هم در جنگ به فرماندهی رسید. ماجرای عبدالحسین برونسی و آن ماشین لباسشویی کذایی - که تنها یک نمونه از انبوه ماجراهای مشابه مردان خداست- شاید این روزها برای عدهای شبیه افسانه و عجیب و غریب بنظر رسد اما اگر این روحیهها و انگیزهها نبود، چگونه ملتی تازه انقلاب کرده و غرق در مشکلات و بحرانها میتوانست 8 سال در برابر متجاوزی که از پشتیبانی کامل ابرقدرت شرق و غرب برخوردار بود و سربازان چهل کشور برای او میجنگیدند، دوام بیاورد و از میدان خطیر پیروز خارج شود؟
کجایند مردان خوب خدا
کجایند مردان بی ادعا
کاش مسئولین هم بشوند رهرو راه شهدا
🌷
🌷🌷?
🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#فرازی_از_وصیتنامه
از همسر عزیزم میخواهم که بنده را ببخشد زیرا که همسر خوبی برای او نبودم🚫. به #همسرعزیزم میگویم میدانم که بعد از بنده دخترم یتیم میشود و شما اذیت میشوید ⚡️اما یادت باشد که رسول خدا فرموده: هرکس که یتیم شود #خدا سرپرست اوست ایمان داشته باش که خدا همیشه با توست👌
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🌹🍃🌹🍃
#طلبه_لولهکش
به من گفت: میخوام لوله کشی یاد بگیرم! خیلی از مردم #نجف به آی لوله کشی احتیاج دارند و پول ندارند."
کار لوله کشی با دستگاه حرارتی رو یاد گرفت آنچه رو که احتیاج بود از ایران تهیه کرد....
حالا شده بود یه طلبه لوله کش!
دیگه شهریه طلبگی نمی گرفت.
ازش پرسیدم: تو که شهریه نمی گیری
برای کار هم #مزد نمی گیری
پس برای غذا چیکار میکنی؟!
گفت: "بیشتر روزهای خودمو با چای و بیسکویت میگذرونم"...
مزار: نجف_وادیالسلام
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#پسرک_فلافلفروش
#مدافع_حرم
یادش با صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
💠 راه شهید ، کلام شهید💠
❊⇠ شهیدسعیدرضا عربی
🍁اینڪه دشمڹ لَعیڹ آرماڹ هاے ما را خوب مےشناسد
ولے بعضے از بہ ظاهر خودے ها با آڹ غریبہ هستند
غم انگیزتریڹ اتفاق اسٺ..🍁
#سَر_مَشقِ_ماندِگار
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️
✳️✳️✳️✳️✳️
✳️✳️✳️
✳️
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
#سردارشهیدابراهیم_هادی
#باربری
مبارزه با نفس
🍁🍁🍁
🌿ابراهیم در یکی از مغازه های بازار مشغول کار بود. یک روز ابراهیم دو کارتن بزرگ اجناس را در جلوی یک مغازه روی زمین گذاشت.کارش که تموم شد. رفتم بهش گفتم: «ابراهیم، برای شما زشته، این کار باربرهاست نه شما!» نگاهی به من کرد و گفت:«کار که عیب نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه، مطمئن میشم که هیچی نیستم. جلوی غرورم را می گیره.» گفتم اگه کسی شما را اینطور ببینه خوب نیست، تو ورزشکاری و... خیلی ها می شناسنت.» ابراهیم خندید و گفت: «ای بابا، همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد، نه مردم.»
🍁🍁🍁
📚کتاب سلام بر ابراهیم ، صفحه 43
کجایند مردان بی ادعا
کاش ما هم بشویم رهرو راه شهدا
✳️
✳️✳️✳️
✳️✳️✳️✳️✳️
✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
مردان بی ادعا
مردی از تبار مکتب حسین(ع)
و از جنس مردم
رییس جمهور واقعی و بی ادعا چه کسی بود👇
ساعت حدود ١٠ صبح جمعه به شهر سنندج رسیدیم.
قرار بود آقای رجایی، همان روز در نمازجمعه برای مردم سخن رانی كند.
وارد شهر كه شدیم، دم یك فشاری آب توقف كردیم تا آبی به صورتمان بزنیم و نفسی بگیریم.
یكی از اهالی، لیوانی آب كرد و داد دست آقای رجایی.
بعد با لهجه كردی رو به آقا گفت: «شما چقدر شبیه آقای رجایی هستید؟»
آقای رجایی خندید و گفت: «من فامیل دور آقای رجایی هستم.»
مرد گفت: «كیه آقای رجایی هستی؟»
گفتم: «پسر عموی باباشه!»
آقای رجایی گفت: «نه آقاجون، من خود رجایی. خادم شما هستم.»
طرف یكهو جا خورد! این پا و آن پا كرد. انگار باورش نشده بود،که خود آقای رجایی هست این قدر ساده و صمیمی و بی تکلف
نیم خنده ای كرد و رجایی را در بغل گرفت و گفت: «خوب، آقا! سلامت باشید...»
و بعد ما هم رفتیم
کجایند مردان خوب خدا
کجایند مردان بی ادعا
یادش با صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🇮🇷 سبک زندگی شهدا 🇮🇷
راه شهید ، عمل شهید
نماز_اول_وقت
✍دیدم شهید صیاد مدام به ساعتشان نگاه می کردند، علت را پرسیدم ، گفتند : "وقت نماز است " همان لحظه به خلبان اشاره کردند که همین جا فرود بیا تا نماز اول وقت بخوانیم.خلبان گفت : "این منطقه زیاد امن نیست اگر صلاح می دانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم " شهید صیاد گفتند :"هیچ اشکالی ندارد .. ما باید همین جا نمازمان را بخوانیم .. " خلبان اطاعت کرد و هلی کوپتر نشست.با آب قمقمه ای که داشتیم وضو گرفتیم و نماز را به امامت ایشان اقامه کردیم وقتی طلبه های شیراز از آیت الله بهاءالدینی درس اخلاق خواستند ایشان فرمودند : "بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید ، اگر صیاد شیرازی شدید ، هم دنیا را دارید و هم آخرت را .. "
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
یادش با صلوات
🌷✳️🌷✳️🌷✳️🌷
خواندنی👌👇👇
چند وقت پیش ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ میلیارد ناقابل برداشت و رفت و دیگه هم برنگشت ..!!!!!!!
و اون یکی دوازده هزار ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ تومن ﮔﺮفت ﻭ ﺭفت ودیگه هم برنگشت!!!!!!
و الان یکی دیگه 94 هزار میلیارد...!!!!!
وهیچکدومشون برنگشتن .....!!!!!
اما...سی ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ، ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ ، ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ میخواستن با جونشون ﻣﻌﺒﺮ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻨﺪ....
یکیشون ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻡ ﻛﻪ رفت ﺑﺮﮔﺸﺖ !!!! همه فکر کردن ترسیده !!
ﭘﻮﺗﯿﻦ ﻫﺎﺵ ﺭﻭ درآورد؛ ﺩﺍﺩ زد ﻭ ﮔﻔﺖ :
« ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﺗﺪﺍﺭﻛﺎﺕ ﮔﺮﻓﺘﻢ ؛ نو حیفه؛ مال بیت الماله» ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ اتفاقا ؛ اونم ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ....!!!!!!!