هدایت شده از سید کاظم روح بخش
25.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قابل توجه هیئت امنای مساجد‼️
قابل توجه اونایی که بچه هارو مسجد راه نمیدن‼️
⭕️قابل توجه کارگزاران مسجد که میدون به فعالان فرهنگی نمیدن!!
این قسمت #کتاب_راهنما برای شماست 👆👆 جدی بگیرین حرف خدارو
قسمت ۶۵ کتاب راهنما رو از دست ندید
#سیدکاظم_روحبخش #کتاب_راهنما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ؛ بسه منو بفرست جهنم🔥🔥
استاد قرائتی
📌روز قیامت برای بی نمازها آن قدر نعمتها را میشمارند که شرمنده میشه.😥
🥀🥀🥀🥀🥀
#نماز #ترک_نماز
#جهنم #استاد_قرائتی
7.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصاویری از گلهای کمیاب را ببینید و از عظمت خلقت خداوند لذت ببرید
الحمدالله کما هو اهله 💐🍀🌸🌺🌾
کلیپ آرامش اعصاب و رفع خستگی
و عامل شناخت قدرت و عظمت الهی👆
#پزشک_محرم_نیست!
✍آیت الله دکتر لطف الله دژکام:
ما رابطه پزشک و بیمار را چنین مسئلهای نداریم که در دین ما پزشک محرم شمرده شده باشد. همه ما قبول داریم که در موارد ضرورت، لازم نیست کسی مسئله محرمیت را نگه دارد. مثلا وقتی کسی دارد جان خود را از دست میدهد پزشک نمیتواند بگوید چون بیمار نامحرم است من او را مداوا نمیکنم.
برای مثال، در اوایل انقلاب همایشی در تبریز برگزار شده بود، آن زمان این گونه نبود که پزشک زنان غالباً زن باشند. پزشک جراح متخصص زنان و زایمان یک آقا بود. به ایشان ابلاغ شده بود که به بالین بیمار زن نیاید مگر در مواردی که ضروری تشخیص داده شود و در سایر موارد ماماها باید برای زایمان اقدام کنند. ایشان میگفت نیمه شب در خانه ما را محکم کوبیدند. گفتند نیاز مبرم به شما است و یک زن باردار در حال وضع حمل است و مشکل دارد. من گفتم به من ابلاغ شده است که بر بالین بیمار نروم. اگر فلان مجتهد تبریز گفت بیا، من در آن صورت میآیم. آن آقا گفت من خواهرزاده همان مجتهد هستم و این بیمار هم مادرم است. در مواقع ضرورت هیچ محدودیتی از این سنخ وجود ندارد. بحث سر این است که ضرورت تشخیص داده شود.
❓ «ضرورت» به چه معنا است؟
پزشک باید ضرورت را تشخیص دهد یا بیمار؟
کلمه ضرورت
❓این ضرورتها را چه کسی باید تشخیص دهد؟
یکی از اساتید ما که شاگرد یکی از علمای بزرگ نجف بود میگفت
«ضرورت را خود افراد تشخیص میدهند.»
مثل این که فرد برای دندان درد شدید، فوری به دندانپزشک آقا یا خانم مراجعه کند....
اما نباید به گونه ای تفسیر شود که موضوع محرم ونامحرم وحکم شرعی نادیده گرفته شود
فضایی زیبا همراه با طراحی تخم شترمرغ طبیعی طراحی شده مناسب برای هدیه دادن
🍀💐🌸🌺🌾💐🌸🍀
هدایت شده از [درمکتبعشق💕]
هر کسی
آن چیزی را جذب میکند
که در درونش هست،
زیبایی، زیبایی را
و زشتی ،زشتی را
درونی زیبا داشته باشیم.
🔹اسامی جاسوسان داخل ایران با عملیات طوفانالاقصی لو رفت
ناصر ابوشریف نماینده جهاد اسلامی ایران: دستاوردهای عملیات طوفانالاقصی بیش از حد تصور است؛ زیرا تصور نمیشد تمام سازمانهای اطلاعاتی جهان در خواب باشند.
۵۰ پایگاه اسرائیل به تسخیر مقاومت درآمد و در این عملیات مقاومت موفق شد سرورهای اطلاعاتی اسرائیل را به داخل غزه بیاورد. در این سرور نام بسیاری از جاسوسها حتی جاسوسهای داخل ایران وجود داشت.
🔰 اخبار لحظهای از عملیات طوفان الاقصی در کانال #اخبار_سرزمین 👇👇
🔸 @AkhbareSarzamin
روباهی از شتری پرسید:
«عمق این رودخانه چه اندازه است؟»
شتر جواب داد: « تا زانو »
ولی وقتی روباه توی رودخانه پرید، آب از سرش هم گذشت و همین طور که دست و پا میزد به شتر گفت:
«تو که گفتی تا زانو! »
شتر جواب داد: « بله، تا زانوی من، نه زانوی تو »
هنگامی که از کسی مشورت میگیریم یا راهنمایی میخواهیم باید شرایط طرف مقابل و خودمان را هم در نظر بگیریم . لزوما هر تجربهای که دیگران دارند برای ما مناسب نیست.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💚💚(#خیریه_فضای_مجازی_سردار_سلیمانی)
در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم نزاع و دعوا داشتند. یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند لااقل در آسایش زندگی کند!
برای همین سکهای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد. پس همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قویترین سمی که داشت را خرید و به همسایهاش داد تا بخورد. همسایه دوم سم را سرکشید و به خانهاش رفت. قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض.
او همینکه به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد و هر چه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معدهاش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید. صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایهاش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری.
او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید!
همسایه اول هر روز میشنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سم است!!! از صبح تا شب مواد سم را میکوبد. با هر ضربه و هر صدا که میشنید نگرانی و ترسش بیشتر میشد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه میکردند فکر میکرد!
کم کم نگرانی و ترس همهی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. شبها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانهی همسایه میشنید دلهرهاش بیشتر میشد و تشویش سراسر وجودش را میگرفت. هر چوبی که بر نمد کوبیده میشد برای او ضربهای بود که در نظرش سم را مهلکتر میکرد.
روز سوم خبر رسید که او مرده است. او قبل از اینکه سمی بخورد، از ترس مرده بود!!
این داستان حکایت این روزهای برخی از ماست. هر شرایط و بیماریی مادامیکه روحیهی ما شاداب و سرزنده باشد قوی نیست. خیلیها مغلوب استرس و نگرانی میشوند تا خود بیماری.......