قضا و قدر از عقاید بحثبرانگیز دینی، قضا به معنای حتمیت پیدا کردن پدیدههای عالم با استناد به علت تامه خود است و قدر به معنای نسبتی است که حدود اشیاء به ذات باری تعالی دارند.
.
.
⏬بحث فلسفی و کلام سنگین⏬
#قضا در لغت و در فرهنگ قرآن به معنی حکم و فرمان است:«و قضی ربک ان لا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا»(سوره اسراء) خداوند به مردم به عبادت حکم کرده و فرمان داده به پدر و مادر احسان کنید. بنابر این قضا به این معنی که در قرآن و روایات هم به این معنا آمده هیچ مانع و سدی در برابر اختیار انسان نیست، انسان می تواند و مختار است به قضای الهی عمل کند، و می تواند عمل نکند قضا جز در مسئله مرگ حتمی اختیار را از انسان سلب نمی کند وقتی حکم مرگ حتمی برسد به همه امور انسان از جمله اختیار خاتمه می دهد.
#قدر در قرآن و روایات به معنای اندازه گیری است «الذی قدر فهدی»(سوره اعلی) همه کرات همه نباتات، همه حیوانات، در همه امورشان و همه انسان ها از نظر رزق و روزی، آراستگی جسمی، رشد بدنی، ضربان قلبی در چهار چوپ قدر هستند این که انسانی قدش چه اندازه باشد قلبش چه تعداد ضربان داشته باشد و نیز دیگر موجودات چگونه باشند برای همه و همه اندازه معین قرار داده شده و این اندازه گیری ارتباطی با اختیار انسان ندارد و اگر این اندازه گیری حاکم نبود جهان یا بر پا نمی شد یا به فساد کشیده می شد.
مسأله قضا و قدر، هنوز براي عده اي مشخص نشده است و لذا تفسيرهاي ناصحيح و نادرستي را در ذهن خود پرورش مى دهند و فكر مى كنند كه قضا و قدر، مقابل اراده و اختيار انسان است و معتقدند كه اين قضا و قدر است كه اثر مثبت و منفى در اراده انسان دارد و عقيدهشان بر اين است كه غالب اشتباهات و نارساييها و بلكه بسياري از كوتاهي هاي خود را به گردن عاملي خارج از محيط زندگي به نام قضا و قدر بگذارند و در برابر هر تعهد و مسئوليتي شانه خالي كنند و حتي امروزه در ميان گروهي از اروپاييها و غربزدگان، مسئله جبر تاريخ، جاي قضا و قدر را گرفته و بسياري از كوتاهيهاي خود را به گردن آن ميگذارند..
این متن مثالی از حضرت علی(ع) هست که خیلی شفاف تر و زیباست
👌🏻✨👇🏻👇🏻👇🏻
اگر معانی درست با آوردن مثال از مصادیق درست، راجع به "قضا و قدر الهی" برای ما روشن و مفهوم گردد، نه تنها بسیاری از پاسخهای پرسشهای دیگر برایمان معلوم (علمی) میگردد، بلکه در برنامهریزیها، بهتر اندیشه، تدوین و عمل مینماییم، چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام، در همین واقعه، به عمل خود را به «فرار از قضا به قدر الهی» تعبیر نمودند.
ماجرا: در روایتی (البته با اقوال گوناگون) آمده است که امیرالمؤمنین علیهالسلام، در پای دیواری نشسته بودند، متوجه شدند که دیوار شکسته است و ممکن است فرو ریزد، فورا برخاست و از آنجا دور شد. [درست مثل این که شما احتمال ریزش بهمن یا سنگ از کوه، یا جاری شدن سیل بدهید و فوراً از آن محل دور شوید]؛ رهگذری اِشکال کرد که: «یا علی! از قضاء الهی میگریزی»؟ یعنی اگر مقرر شده باشد که صدمهای به تو برسد چه زیر این دیوار و چه آن دیوار نشسته باشی، آن آسیب به تو میرسد و اگر قرار باشد که نرسد، هر کجا باشی محفوظ میمانی. حضرت در پاسخ وی فرمود: «اَفِرُّ مِنْ قَضاءِ اللهِ اِلی قَدَرِهِ – من از قضای الهی به قدرش فرار مینمایم / توحید صدوق ، چاپ سنگی، ص . 337»
🍁الف}° (جبر) – این که «انسان هر کاری بکند یا نکند فرقی ندارد، بالاخره آن چه باید بشود، میشود»! اعتقاد به "جبر" است. از دیرباز، بسیاری معتقد به "جبر" بودند – حکام جور و ظالمها نیز همیشه فاصله طبقاتی و ظلمهای خود را با "جبر الهی" توجیه و خود را تطهیر و مبرا کرده و میکنند – به لحاظ "نظری" در اندیشههای اسلامی نیز "اشاعره" بر این اعتقاد هستند – اما به لحاظ عمومی، بسیاری از مردم، بدون آن که بدانند، بر این اعتقاد هستند، به ویژه وقتی که با اندیشهی قارونی مخلوط میشود و همه موفقیتها را از خود و یا شانس میدانند، و مشکلات را به گردن خدا انداخته میگویند: «خدا اینگونه خواست» و گاه به او معترض نیز میگردند!
🍁ب}° (اختیار) – این که «دست خدا بسته است؛ یک بار خلق کرده، یک بار هم قیامت را برپا میکند، و این وسط دیگر هیچ کاری نمیکند و نمیتواند بکند، و همه چیز به خودمان واگذار شده و دست خودمان است» نیز اندیشهی مشرکان نفوذی به یهود بود «وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ – و یهود گفتند: دست خدا بسته است / مائده، 64».
بدون تردید، تمامی کفاری که اصلاً خدا را قبول ندارند که فعل خدا را قبول داشته باشند – تمامی مشرکین و تمامی متکبران و گردنکشان، بر همین باورند. و به لحاظ نظری در فرق اسلامی نیز اندیشه "معتزله" میباشد.
🍁ج}°(بین جبر و اختیار) – اندیشه و باور تشیع، چنان که امام صادق علیه السلام فرمودند: «لا جَبرَ وَلا تَفويضَ ، وَلكِنْ أمرٌ بَينَ أمرَينِ – نه جبر محض است و نه اختیار (تفویض) محض، بلکه امری بین این دو است / بحار الأنوار: 5/17/27» میباشد. چنان که شاهدیم: کِی و کجا به دنیا آمدن، در اختیار ما نیست، اما انتخاب بین بندگی یا عصیان، در اختیار ما قرار دارد.
« أمرٌ بَينَ أمرَينِ » یعنی در برخی از امور، اختیاراتی به ما داده شده است، اما نه تنها خودمان به خودمان اختیار ندادهایم، بلکه آن نیز جبراً به ما داده شده و روزی هم جبراً از ما گرفته خواهد شد، بلکه همین اختیار فعلی نیز از چارچوب قوانین الهی خارج نخواهد شد. اما در عین حال، در همین چارچوب حاکم بر نظام خلقت، اختیاراتی داریم. مثل این که فرصت را به مطالعه بگذاریم، یا به دیدن مسابقه فوتبال!
● فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام، دقیقاً اشاره به تمامی این معانی میباشد؛ هم قضا را امری الهی میخواند «قَضاءِ اللهِ» و هم قدر را به او نسبت میدهد «قَدَرِهِ» و به هم فعل اختیاری؛ «اَفِرُّ – اقدام به فرار از قضایش به سوی قدرش» تصریح مینماید.
قدر:
"قَدر"، به زبان سادهی خودمان یعنی "اندازه". مثل این که میوهای را روی ترازوی فروشگاه بگذارید و بپرسید: «وزنش چقدر شد، یا قیمتش چقدر شد»؟
#حدیثنورانے💫
💥 #افراط_و_تفریط؛ شاخص افراد نادان و جاهل💥
«فرط» به معنای خروج از حد معین است، هرگاه این خروج در جهت زیاده از اندازه و پیشی گرفتن باشد، «افراط» و اگر در جهت کوتاهی و سستی و کاستی باشد، «تفریط» خوانده می شود. افراط و تفریط در منطق و کلام امام علی(علیه السلام) این چنین مذمت شده است:
🌸«لَا [یُرَى الْجَاهِلُ ] تَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطا؛دیده نمى شود نادان مگر آنكه تندرو است (از حدّ و اندازه خود مى گذرد) یا كند رو (بحدّ و اندازه خود نمى رسد).».
و همچنین امام علی (علیه السلام) در گفتاری حکیمانه این چنین می فرمایند: 🌸«فَكُلُّ تَقْصِیرٍ بِهِ مُضِرٌّ وَ كُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِد؛ پس هر كوتاهى از حدّ آن را زیان رساند، و هر بیشى در حدّ آن را تباه گرداند (بنا بر این قلبى كه اعتدال و میانه روى را از دست نداده و به حكمت رفتار كند، دارنده آن سود دنیا و آخرت را دریابد)
❕رهرو آن نیست که گهی تند و گهی خسته رود!
❗️رهرو آنست که آهسته و پیوسته
رود!
شامل عبادت. محبت، کار، ورزش
و........میشه.
❤️بنام الله❤️
موضوع: #تناسخ
از دیدگاه مکاتب غیر اسلام
و نظر علمای شیعه و نظر قران
💚🌹
باور عامیانه به معنای تولد دوباره پس از مرگ است و ریشه آن از اعتقادات ادیانی مانند دائو، بوداگرایی، هندوگرایی، مانوی، برهمایی، جینیسم، سیکیسم، اهل حق (یارسان) و غُلات شیعه است که تفاوتهایی در تعاریف آنها مشاهده میشود.
.
.
لذا در ابطال تناسخ معتقدند: «اگر نفس دیگری که در اثر مرگ، بدن خود را رها کردهاست بخواهد به آن بدن جدید تعلق بگیرد. لازمه اش این است که دو نفس به یک بدن وابسته باشند و این محال است. زیرا هر نفسی یگانگی خود را شهود میکند و نفس دیگری را که در بدن او تصرف کند نمییابد.»
.
.