مکتبخانه
♨️ منِ استعلایی بهمثابه فلسفۀ استعمار!
📍 دعویِ استعلایی، نه یک نظریهی فلسفیِ بیگناه، بلکه یک سلاح سیاسی با قدرتی عظیم است.
🔹 حتی زمانیکه این نظریه پیامرسانِ نوعی برابریطلبیِ رادیکال شد و حساسیت جهانی و انتظار طولانی را در این خصوص ایجاد کرد، باز هم توجیهکنندهی رواداریِ بیحدوحصری نسبت به نگاه پدرمآبانه و خودبرحقبینیِ اروپاییان نسبت به دیگر جوامع بود.
🔸 این توجیهگری وظیفهای بر عهدهی «فیلسوفان سفیدپوست» بود. فیلسوفانی که هرگز حتی زادگاهشان را ترک نکرده بودند، خود را خبرگان «طبیعت بشر» معرفی میکردند، و قوانین اخلاقیِ تمدنها و «وحشیان» را هزاران مایل دورتر از محدودهی دانششان بررسی میکردند.
🔺 #کانت هیچگاه ایالت کُنیکسبرگ را ترک نکرد، اما اصرار داشت که در بندرگاه شلوغ این شهر این فرصت را دارد که کل بشریت را نظاره کند!
📕 فلسفهی قارهای (از مجموعه تاریخ فلسفهغرب آکسفورد) ؛ رابرت سی.سالمن ؛ ترجمه محمدمهدی اردبیلی ؛ ص ۱۲-۱۳
#غرب_شناسی
@Maktabkhaaneh
❇️ تأمّلی در معنای «جهانبینی»
✍️ علیرضا ملااحمدی
🔹 «جهانبینی (Weltanschauung)» اصطلاحی فلسفی است که ریشه در سنت #ایدئالیسم_آلمانی دارد و نخستینبار در قرن نوزدهم توسط #کانت در کتاب «نقد قوّۀ حکم» استفاده شد. برای فهم بهتر معنای این اصطلاح ابتدا باید نگرش معرفتی ایدئالیسم را بشناسیم:
🔸 طبق این نگرش که بهلحاظ تاریخی و معرفتی پایۀ فلسفۀ مدرن غربی است، در فرایندِ «شناخت»، این ذهن انسان است که محوریّت و فاعلیّت اصلی را دارد و به واقعیّت، ساختار و معنا میبخشد. بدین معنا که ما به شناختِ مستقیم جهان «همانگونه که واقعاً هست» هیچ راهی نداریم؛ بلکه ذهن با ساختارهای خودش، تجربهمان از جهان را برایمان ترجمه میکند. در این نگاه «جهان» چیزی نیست جز «مفاهیمِ ساخته و پرداختۀ ذهن ما».
🔹 این نگرش در مقابل سنّت فلسفی «رئالیسم» شکل گرفته که نقش ذهن انسان را نه «خلق» بلکه «کشف» جهان واقع میداند و نگرش غالب در فلسفههای پیشامدرن از جمله مبنای پذیرفتهشده از سوی فیلسوفان مسلمان است.
📍در ایدئالیسم، جهان نه چیزی مستقل و جدا از ذهن، بلکه عبارتست از همان چیزی که توسط ذهن تفسیر و ساخته میشود. از این رو، جهانبینی آن «چارچوبِ صرفاً ذهنی» است که تجربه و تفسیر واقعیت را ممکن میسازد.
▪️ در نگاه #کانت جهانبینی صرفاً یک ساختار ذهنی است که فرایند شناخت در آن شکل میگیرد. #فیشته همین نگرش را ادامه داد و «من» را محورِ جهانبینی قرار داد و توضیح داد که جهان صرفاً نتیجهٔ کنشهای آگاهانهٔ ماست، نه یک واقعیت مستقل که خارج از ذهن وجود دارد. به عبارت دیگر، جهانبینی برای فیشته با خودآگاهی و آفرینش مستمرّ واقعیّت از سوی ذهن گره خورده است.
▪️ #هگل نیز در امتداد همین رویکرد توضیح داد که جهانبینی یک مرحله از دیالکتیکِ آگاهی است؛ و از آنجا که آگاهی روَندی تاریخمند دارد، لذا هیچ جهانبینیِ معیار و ثابتی وجود ندارد، بلکه جهانبینیها در یک فرآیند تاریخی تغییر میکنند و به سطوح بالاتر نزدیک میشوند. در نگاه او جهانبینیهای مختلف تنها نمودهایی از مراحل مختلفِ آگاهی انسان هستند.
▪️در دوران معاصر این اصطلاح بیشتر در آن معنایی استفاده میشود که #دیلتای مطرح کرد. او که در امتداد سنّت ایدئالیسم میاندیشد، همین نگرشِ نسبی به جهانبینی را تعمیق بخشید و توضیح داد هر دورهی تاریخی یک جهانبینی خاص را تولید میکند که نتیجهی تعاملِ فرهنگ، تجربه و آگاهی تاریخی است. در واقع «تاریخ انسان» عبارت است از رشتهای از جهانبینیهای مختلف که هر یک وابسته به شرایط خاص زمانی و مکانی هستند و نه یک هدف غاییِ مشخص.
🔹 در فضای فکری ایران ظاهراً #شریعتی نخستین کسی بود که این اصطلاح را وارد کرد و به دلیل بیاطلاعی از مبنای ایدئالیستیاش، مورد توجّه و استقبال اندیشمندان بزرگی چون #شهید_مطهری هم قرار گرفت.
✅ آن معنایی که شهید مطهّری (ره) و دیگر اندیشمندانِ اصیل مسلمان جهانبینی را در آن قصد کردهاند، همان چیزی است که در سنّت فلسفیِ خودمان با عنوان «حکمت نظری» از آن یاد شده است. بنابراین بهتر است ما نیز به همان اصطلاح اصیل خودمان بازگردیم.
@Maktabkhaaneh