❌یک نکته:
اسفندماه که میشه خیلی از خانوادهها سبزه عید درست میکنند و
برآوردها حاکی از هدر رفتن چندین هزار تن گندم برای این رسم هر ساله است...
چرا وقتی میشه با دانه های غیر خوراکی (مثل هسته پرتغال) سبزه های خیلی زیبا درست کرد، گندم، عدس و بقیه دانه های خوراکی رو که میتونه غذای کلی انسان باشه، اسراف کنیم؟؟؟
کاش لااقل امسال با این قیمتهای بالا مراعات کنیم...
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat
ستارالعیوب!
عباسقلی خان فرد ثروتمند و در عین حال خیّری بود که در مشهد بازار معروفی داشت. مسجد- مدرسه- آب انبار- پل و دارالایتام و اقدامات خیریه دیگری هم از این دست داشته است.
به او خبر داده بودند در حوزه علمیهای که با پول او ساخته شده، طلبهای شراب میخورد!
ناگهان همهمهای در مدرسه پیچید. طلاب صدا میزدند حاج عباسقلی است که به مدرسه وارد شده.
در این وقت روز چه کار دارد؟ از بازار به مدرسه آمده است!
عباسقلی خان یکسره به حجرهی من آمد و بقیه همراهان هم دنبالش.
داخل حجره همه نشستند. ناگهان عباسقلی خان به تنهایی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت. رو به من کرد و گفت: لطفاً بفرمایید نام این کتاب قطور چیست؟ گفتم: شاهنامه فردوسی.دلم در سینه بدجوری میزد. سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است. بدنم میلرزید.
اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکی باید بر سرم بریزم؟ عباسقلی خان دستش را آرام به سوی کتابهای دیگر دراز کرد…
ببخشید، نام این کتاب چیست؟
بحارالانوار. عجب…! این یکی چطور؟ گلستان سعدی. چه خوب…! این یکی چیست؟ مکاسب و این یکی؟! …
لحظاتی بعد، آن چه نباید بشود، به وقوع پیوست. عباسقلی خان، آن چه را که نباید ببیند، با چشمان خودش دید.
کتاب حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت:
این چه نوع کتابی است، اسمش چیست؟ معلوم بود. عباسقلی خان پی برده بود و آن شیشه لعنتی پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود.برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید، چشمهایم سیاهی رفت، زانوهایم سست شد، آبرو و حیثیتم در معرض گردباد قرار گرفته بود. چرا این کار را کردم؟! چرا توی مدرسه؟! خدایا! کمکم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم…
خوشبختانه همراهان عباسقلی خان هنوز روی زمین نشسته بودند و نمیدیدند، اما با خود او که آن را در اینجا دیده بود چه باید کرد؟
بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟
چرا آقا; الآن میگم. داشتم آب میشدم. خدایا! دستم به دامنت. در همین حال ناگهان فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه بر زبان راندم: یا ستارالعیوب، و گفتم: نام این کتاب، «ستارالعیوب» است آقا!
فاصله سؤال آمرانه عباسقلی خان و جواب التماسآمیز من چند لحظه بیشتر نبود.شاید اصلاً انتظار این پاسخ را نداشت. دلم بدجوری شکسته بود و خدای شکسته دلان و متنبه شدگان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود. حالا دیگر نوبت عباسقلی خان بود. احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد. طوری که انگار برق گرفته باشدش. شاید انتظار این پاسخ را نداشت. چشمهایش را بر هم نهاد. چند قطره اشک از لابهلای پلکهایش چکید.
ایستاد و سکوت کرد. ساکت و صامت و یکباره کتاب ستارالعیوب (!) را سر جایش گذاشت و از حجره بیرون رفت. همراهانش نیز در پی او بیرون رفتند، حتی آنها هم از این موضوع سر درنیاوردند، و عباسقلی خان هم هیچگاه به روی خودش هم نیاورد که چه دیده است...اما آن محصلِ آن مدرسه، هماندم عادت را به عبادت مبدل کرد. سر بر خاک نهاد و اشک ریخت.سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت، محصل آن روز، بعدها معلم و مدرس شد و روزی در زمره بزرگان علم، قصه زندگیاش را برای شاگردانش تعریف کرد. «زندگی من معجزه ستارالعیوب است»...
ستارالعیوب یکی از نامهای احیاگر و معجزه آفرین خدا است و من آزادشده و تربیتیافته همان یک لحظه رازپوشی و جوانمردی عباسقلی خان هستم که باعث تغییر و تحول سازندهام شد. (یاستارالعیوب )
🌸🍃🌸🍃
از نشانه هاي ایمان، دوری از لغو است.
قرآن در ابتدای سوره مومنون بعضی از صفات مومنین رو بیان میکنه، که یکی از اونها دوری از لغو است:
بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ
قَدْ أَفْلَحَ اَلْمُؤْمِنُونَ
اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلاٰتِهِمْ خٰاشِعُونَ
وَ اَلَّذِینَ هُمْ عَنِ اَللَّغْوِ مُعْرِضُونَ
وَ اَلَّذِینَ هُمْ لِلزَّکٰاةِ فٰاعِلُونَ
وَ اَلَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حٰافِظُونَ
تنها مؤمنان رستگار شدند.
آنها که در نمازشان خشوع دارند.
و آنها که از لغو و بیهودگی رویگردانند.
و آنها که زکات را انجام میدهند.
و آنها که دامان خود را از آلودگی به بیعفتی حفظ میکنند.
به فرموده علّامه طباطبائی در تفسیر المیزان، هر عمل مُباح و حلالی که، فایدهای برای آخرت نداشته باشه، لغو حساب میشه.
بعد مثال میزنه: مثل غذا خوردن.
همین غذا خوردن که یک کار مُباح و حلال هست، اگر فقط برای لذّت بردن از غذا باشه، میشه لغو. اما اگر هدف از غذا خوردن، نیرو گرفتن برای عبادت باشه، میشه مستحب.
پس هر کاری که واجب یا مستحب نباشه، میشه لغو.
حالا مومن، در هر کار مُباحی (مثل خوردن، خوابیدن، ازدواج و ...) با هدفدار کردن اون کار، و قرار دادن در مسیر رضایت خدا، همون عمل مُباح رو به مستحب تبدیل میکنه، و اینطوری از لغو دوری میکنه.
مومن تمام اعمال و رفتار خودش رو هدفدار میکنه.
هدایت شده از پیشکسوتان قم
53.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یادواره شهید مدافع حرم
پیشکسوت بسیجی برادر حاج محمود هاشمی
پنجشنبه ٢ اسفند ١۴٠٣
#یادواره_شهدا
#جهاد_تبیین
#پیشکسوتان_جهاد_و_شهادت_قم
@pishkesvatanqom
شیخ رجبعلی خیاط:
اگر چشم برای خدا ڪارڪند
عین الله میشود
اگر گوش برای خداڪارڪند
اذن الله میشود
اگر دست برای خدا ڪارڪند
ید الله میشود
تا میرسد به قلب
ڪه جای خدا میشود🌷
@TahaAmin313
از نیل رد شده ا؎
و به ساحل رسیدها؎
ما غرق فتنهایم
دعا ڪن برا؎ ما...💔
#حاجقاسم🥀
#شبتون_شهدایی❤️
@mahman11