eitaa logo
ملکه باش✨
561 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
32 فایل
ملکه باشای دیگه خودنمایی به خانوما یاد می دن ولی ما #هنر_زندگی #هنر_زن_بودن ✾ انتشاردست‌نوشته‌هاصرفاباذکرنام‌نویسنده. ✾کپی‌‌بقیه‌مطالب‌آزادوذکرلینک‌کانال‌اجباری‌نیست. ارتباط: https://abzarek.ir/service-p/msg/2000034
مشاهده در ایتا
دانلود
و قسـمٰ بہ کتآب‌هاي خاک‌خُوردهـ💛✋🏻 کہ کتآب رنگ میبَخشـد بہ افکارِ تاریکِ ذِهݩ‌ها 🌱 🌸🍃@malakeh_bash🍃🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈┈┈••
📗📗 🦋بخشی از مجموعه خاطرات افرادی است که به فراخوان یک وبلاگ برای ارسال خاطرات از نحوه چادری شدن خود، جواب مثبت داده بودند. 🦋وبلاگ «من، چادرم و خاطره ها» در شهریور ماه سال 90 با اعلام فراخوانی از همه دختران و بانوان ایرانی خواست تا خاطرات خود را از نحوه چادری شدنشان برای این وبلاگ ارسال کنند. استقبال از این فراخوان و بازخوردهای مثبتی که از تاثیر خواندن این خاطره ها به مدیر وبلاگ می رسید، موجب شد تا بخشی از این خاطرات در اردیبهشت سال 91 در قالب کتابی منتشر شود. 🦋اگرچه این کتاب به صورت کاملا خصوصی و مردمی روانه بازار شده بود اما به شدت مورد توجه قرار گرفت و همین امر باعث شد تا مولف آن اقدام به تجدید چاپ کند. 🌸🍃@malakeh_bash🍃🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈┈┈••
🧕🏻یک دوست خوب🧕🏻 🦋از همشون بدم میومد منظورم چادریها هستند، هیچ جوری نمی تونستم قبولشون کنم تو جمع های خانوادگی حتی روسری سر نمی کردم و بابت این مسئله هیچ کس شکایتی نداشت، بلکه یک چیز عادی و طبیعی بود. 🦋البته به جز دایی دومی که اونم زورش به من نمی‌رسید لجباز تر از این حرف ها بودم! همش فکر میکردم اونایی که چادر سر می‌کنند آدم‌های متظاهری هستند و حتماً شغل باباهاشون یه ربطی به بسیج و سپاه و... داره. 🦋راست گفت خدا که چه بسا چیزهایی رو که دوست دارید و به ضرر شماست چه بسا از چیزهایی که بدتون میاد و به نفع شماست. 🦋تا به خودم اومدم دیدم بهترین دوستم، دوست که نه به قول مولانا «شمس و قمرم» شده یک دختر چادری اونم از نوع درجه یک، فاطمه تمام قوانین زندگی مرا تغییر داد بدون اینکه چیزی رو مستقیم ازم بخواد هیچ وقت یادم نمیاد چرا شد همه زندگیم ولی چیزی که ازش مطمئنم اینه که خدا اون را سر راه من قرار داده بود. 🌸🍃@malakeh_bash🍃🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈┈┈••
🦋 ساده بودم و پوشیده، اما چادر سر نمی‌کردم سوم دبیرستان که بودم تو روزنامه مطلبی دیدم که منو حسابی به فکر فرو برد. خبرگزاری بی بی سی مشاور وزیر امور خارجه آمریکا گفت : «تا زمانی که در خیابان‌های تهران زن هایی با چادر باشند ما امیدی به ایران نداریم». 🦋اون روز با خودم گفتم خدایا دست من که به گردن کلفتا نمیرسه در توانم هم نیست که مانع فروریختن سقف خونه ها رو سر زنها و بچه های فلسطینی بشم. وقتی صدام لعنتی دست کثیفش را به کشورم دراز کرد هم، در شرایط سنی نبودم که بتونم برم جبهه. درسته که با مانتو روسری هم حجاب دارم اما حالا که می تونم با چادر حال آمریکا و اسرائیل و نوچه هایش را بگیرم این کار را می‌کنم. 🦋یادمه اون شب مهمونی دعوت داشتیم و من سر موقع آماده بودم اما پدرم من را با خودشون نبرد فقط چون چادر سرم بود. البته ایشون الان خیلی راضی هستند و کم کم متوجه شدند که نظرشون اشتباه بوده... 🌸🍃@malakeh_bash🍃🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈┈┈••
🧡دلایل عقلی و قلبی 🧡 🦋نوجوانی ۱۶ ساله هستم و گاهی برای زیارت چادر به سر می کردم. داستان از آنجا شروع شد که با دوستانی ارتباط پیدا کردم که مذهبی بودند با هر کس که صحبت می کردم از چادرشان می‌گفتند. از آرامشی که باهاش دارند، از اینکه متلک نمی‌شنوند، یا جنس متلک ها فرق می کند از اینکه دیگه مزاحمت معنایی ندارد، از این که به گفته یک شهید عزیزی : «سیاهی چادرشان واسه دشمن ترسناک تر هست تا سرخی خون شهدا»، از این‌‌که چادر هدیه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به دختران است واسه آسمانی شدن روی زمین. وقتی کلمه ( جلباب) توی قرآن که همان چادره، را از آنها شنیدم دیگه حرفی نداشتم واسه گفتن.. 🦋توی ماه رمضون سال قبل یه روز امتحانی چادر سر کردم و دیدم خیلی سخته به خدا گفتم شرمنده، من بمیرم هم نمیتونم بپوشم. اما از اوایل ماه محرم بود که نمیدونم چی شد که این بال های سیاه رنگ دیگه از سرم پایین نیومد. وقتی می پوشمش فکر می‌کنم دارم رو ابرا تو آسمون راه میرم. وقتی همه با اخم به من نگاه می کنن علاقه‌ام به چادر بیشتر میشه. دیگه شده ناموسم... راستی به تولدش نزدیکم... دعاکنید لایقش باشم... 🌸🍃@malakeh_bash🍃🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈┈┈••
🎀من همین امروز چادری شدم، پنجم آبان ۱۳۹۰🎀 🦋با سلام! من همیشه سعی می‌کردم حجابمو رعایت کنم ولی احساس رضایت نمی کردم چون بلد نبودم چادر بگیرم احساس می کردم خیلی شلخته ام به خاطر همین فقط مدت کوتاهی چادر سر داشتم اما همیشه به چادر فکر می‌کردم. 🦋اطرافیانم همه مخالف چادر پوشیدنم بودن می گفتند چادر دست و پا گیره. تا اینکه فراخوان چی شد چادری شدم رو دیدم و از خاطره هایی که فرستاده بودند خوشم اومد و تو دلم بهشون غبطه می‌خوردم. دوست داشتم منم مورد توجه حضرت زهرا(سلام الله علیها) قرار بگیرم. 🦋با خوندن خاطره ها اشتیاق به چادر پوشیدن رو دوباره تو وجودم احساس کردم بدون معطلی رفتنم چادر خریدم امروز که پنجم آبان ماه سال ۱۳۹۰ هستش من به جر گه چادری ها پیوستم. 🌸🍃@malakeh_bash🍃🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈┈┈••
،یکشنبه،دوشنبه های و موضوع این هفته: 🌸🍃@malakeh_bash🍃🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈┈┈••
🌸خدایا هر چند وقت یکبار به من یادآوری کن نامحرم، نامحرم است ، چه در دنیای حقیقی و چه در دنیای مجازی.🌸 🌸🍃@malakeh_bash🍃🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈┈┈••
... ابراهیم همیشه میگفت:تاوقتی‌که‌زمان‌ازدواجتون نرسیده‌هیچ‌وقت‌دنبال‌ارتباط‌کلامی‌با نروید،چون‌آهسته‌خودتون‌روبه‌ نابودی‌می‌کشونید 👌آری 🔹درست‌گفت،فضا،فضای‌مجازی‌است، 🔹ولی‌نامحرم،نامحرم‌واقعی، 🔹برایش‌تک‌تک‌حرفهاوشکلک‌هاحقیقی‌است،روی‌قلبش‌اثر می‌گذارد 🌸🍃@malakeh_bash🍃🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈┈┈••
بهت میگه: بگو بخند با با همکار همکلاسی کلاس داره شیطان را میگویم کارش دادنِ گناهه ، مراقب باش😊🌹 🌸🍃@malakeh_bash🍃🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈┈┈••
📚 داستان زندگی من از اونجایی شروع شد که من دانشگاه قبول شدم و با کاوه نامزد بودم منو کاوه خیلی باهمدیگه خوب بودیم اما غافل از اینکه با یه دوستی ساده ،خودم با دستای خودم زندگیمو نابود کردم😞 ما بعداز گرفتن یه مراسم عروسی با شکوه زندگی مشترکمونو شروع کردیم😍 من مشغول درس خوندن بودم و اونم مشغول کاراش بود زندگی خوبی داشتیم چندروزی به سالگرد ازدواجمون مونده بود که من میخواستم شوهرمو سوپرایزکنم☺️ ،از قبل همه خریدامو انجام داده بودم تصمیم داشتم که آخر هفته رو باهم باشیم یروز به کاوه گفتم که تصمیم دارم برم خونه مادرم واسه دیدن خاله و خواهرم که اونجا هستن به این بهونه میخواستم برم کیکی🎂 رو که سفارش داده بودمو تحویل بگیرم که تاوقت برگشتنم کاوه دیگه میرفت سرکارش منم خونه رو واسه شب آماده میکردم ، وقتیکه از شیرینی سرا سفارشو تحویل گرفتم به سمت خونه راه افتادم وپشت در که رسیدم کلیدو توی قفل در چرخوندم و درو که باز کردم با ورودم به خونه ، لحظه ایو توی زندگیم تجربه کردم که باوجود اینکه ازاون روز مدتها گذشته بازم باورم نمیشه😔 ،که کاوه با دوستم توی خونه تنهابودن با دیدن من وکیکی که توی دستم بود کاملا شوکه شده بودن دروبستمو واقعا رفتم خونه مادرم😣 تو این مدت با کلی فکرکردن به زندگیم پی به اشتباه خودم بردم که من خیلی زودبه خوب بودن ظاهر سیما که دوستم بود کردم .😞 زمانیکه توی دوران نامزدی بودیم یه روز که من و سیما دانشگاه بودیم کاوه به من زنگ زد و گفت که بین تایم کلاسا میاد دنبالم که ناهارو باهم بیرون باشیم اگه میرفتم سیما تنها می موند بهش اصرار کردمو ازش خواستم که همراهمون بیاد، اونم قبول کرد این بزرگترین حماقت غیرقابل جبران زندگی من بود😞 که زمینه ی آشنایی کاوه و سیما شدم امیدوارم با بیان کردن این موضوع تجربه ای برای امثال خودم بوده باشه.. 💠 نتیجه‌گیری:هیچوقت زمینه ارتباط با نامحرم رو برای خودتون یا همسرتون فراهم نکنید. 🌸🍃@malakeh_bash🍃🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈┈┈••
[🚫]..عاقبت دوستی های مجازی📲 زن 26 ساله که با چهره ای نگران وارد کلانتری شده بود تا چاره ای برای رهایی از مزاحمت های تلفنی یک مرد جوان بیابد درباره ماجرای این مزاحمت ها به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: تازه دیپلم گرفته بودم که با «شهرام» ازدواج کردم. آن روزها فقط دوست داشتم زودتر ازدواج کنم و زندگی مستقلی تشکیل بدهم اما خیلی زود فهمیدم که در انتخابم اشتباه کرده ام. شهرام مرد آرزوهای من نیست روزی که به خواستگاری اش پاسخ مثبت دادم هیچ وقت فکر نکردم که ازدواج مهم ترین تصمیم زندگی یک فرد است و باید با حساسیت و دقت درباره شریک زندگی تصمیم گرفت.😓 خلاصه زمانی فهمیدم راه را اشتباه رفته ام که دیگر یک سال از ازدواجم می‌گذشت و اختلافات بین من و همسرم شدت گرفته بود بالاخره پس از مدت ها قهر و آشتی در نهایت دو سال قبل از شهرام جدا شدم اما خلأ های عاطفی که در زندگی ام وجود داشت مرا به سوی فضاهای مجازی سوق داد تا این که در یکی از شبکه های اجتماعی با «کاظم» آشنا شدم. او با حرف هایش به من آرامش می‌داد به همین دلیل دوباره برای پر کردن خلأ عاطفی به ارتباط تلفنی با او ادامه دادم ولی مدتی بعد مردی باوقار و با شخصیت به خواستگاری ام آمد من که او را از هر نظر شایسته ازدواج می‌دیدم به خواستگاری اش پاسخ مثبت دادم چرا که او مردی ایده آل بود. وقتی با کاظم تماس گرفتم و ماجرای ازدواجم را شرح دادم با کمال بی‌توجهی گفت: برای من مهم نیست هر کاری دوست داری انجام بده! ارتباط ما فقط در حد یک تلفن بوده است! بالاخره من ارتباطم را با کاظم قطع کردم تا شاید زندگی بی دغدغه ای را در کنار همسرم آغاز کنم ولی هنوز مدت زیادی از ازدواجم نگذشته بود که مزاحمت های تلفنی کاظم شروع شد، اما از آن جایی که می خواستم به همسرم خیانت نکنم سیم کارتم را عوض کردم ولی او باز هم خط جدید مرا پیدا کرد و به مزاحمت هایش ادامه داد. او حتی با بستگان و نزدیکانم تماس می‌گرفت تا زندگی مرا نابود کند، چنان برادرم را تحریک کرده بود که برادرم بدون هیچ گفت و گویی مشتی به دهانم کوبید و دندانم را شکست. حالا نه تنها مجید همسرم به کتک کاری من توسط برادرم مشکوک شده است بلکه می‌ترسم این بار نیز برای همین مزاحمت ها زندگی ام نابود شود.🥀😔 شایان ذکر است به دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) رسیدگی به این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد. 📚خبر حوادث مشهد 🌸🍃@malakeh_bash🍃🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈┈┈••