✍️ امام خامنه ایی «ما به یک کار مهم رسانهای نیاز داریم. آیا این پیشرفتهایی که شما اینجا گزارش دادید و ما شنیدیم، جوانهای ما و دانشجویان ما میدانند؟
... ما در زمینهی نشان دادن "پیشرفتها و تحقق آرزوها" کم کاریم. یک کار رسانهای لازم است. این یک فصل جداگانهایست که باید بنشینند در این زمینه بحث کنند و فکر کنند.»
✍️ اراجیف ظریف معاون غیرقانونی پزشکیان قانون مدار را شنیدید؟!!
کسی که زمانی منتظر محاکمه اش بودیم حالا به عنوان نماینده دولت وفاق به داووس می رود و با خیال راحت و بدون کوچکترین دغدغه ای از هرگونه بازخواستی هر چه در دلش دارد بیرون می ریزد
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَر
شهادت امام موسی کاظم«علیه السلام»برامام رئوف حضرت علی ابن موسی الرضا و فاطمةالمعصومه
«علیهماالسلام» و شما ارادتمندان تسلیت و تعزیت باد .
شهادت مظلومانه امام موسی کاظم (ع) تسلیت باد.
حدود 2500 شبهه مختلف حول حکومت اسلامی و مسائل پیرامون آن وجود دارد که پاسخ به همه آنان شاید ممکن نباشد
آن روز هم اربابم جشن گرفته بود و مهمان داشت. عده زیادی از دوستانش را دعوت کرده بود. بساط عیش و نوش فراهم بود. به نوازندگان دستور می دادند که آهنگ را تندتر کنند.
🔸 بعدازظهر آمدم بیرون تا زباله ها را بریزم توی زباله دانی، دیدم مردی از کوچه می گذرد. انگار از صدای رقص و آواز و موسیقی گریزان بود. چهره در هم کشیده بود و به سرعت از کوچه می گذشت.
🔹 اما مرا که دید لحظه ای درنگ کرد و نگاهی به سوی خانه انداخت. پرسید: «صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟»
🔸 گفتم: «خانه به این بزرگی و باشکوهی را نمی بینی؟ آیا بردگان و بندگان می توانند چنین بساطی راه بیندازند؟» مرد، همچنان نگاهم می کرد.
🔹 گفتم: «این خانه ارباب من بُشر است. نام او را نشنیده ای؟ او آزاد است نه بنده»
🔸 [به من پاسخی داد که] احساس کردم در لحن او چیزی بود که از آن سر در نیاوردم!
🔹 برگشتم خانه.
بُشر داد زد: «کجا بودی؟»
گفتم: «رفته بودم زباله ها را بریزم بیرون.»
داد زد: «زباله ریختن مگر این همه وقت می برد؟»
گفتم: «مردی از کوچه می گذشت چیزهایی از من پرسید، برای همین دیر کردم»
«چه پرسید مگر؟»
«پرسید صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟»
«و تو چه گفتی؟»
«گفتم معلوم است که آزاد است. ارباب من از اعیان و اشراف بغداد است».
🔸 «و بعد؟»
«انگار قانع شد، اما حرفش لحن عجیبی داشت. گفت معلوم است که صاحب این خانه آزاد است، اگر بنده بود که این صداها را از منزلش نمی شنیدیم.»
🔹 اربابم بُشر، ناگهان فروریخت، اشاره کرد تا همه ساکت باشند و بعد پرسید: «یک بار دیگر بگو آن مرد چه گفت!؟»
🔸 و من همه حرف های غریبه را برای او مو به مو نقل کردم. آن وقت بود که انگار صاعقه او را زد، فریاد کشید: «وای بر من! وای بر من!»
🔹 پابرهنه می دوید. داد زدم: «کفش هایتان. اجازه بدهید کفش هایتان را بیاورم ارباب.»
🔸 اما ارباب انگار نمی شنید. سمتی را که مرد به آن سو رفته بود نشانش دادم. آن گاه پابرهنه دوید و در پیچ کوچه گم شد.
🔹 ساعتی بعد برگشت. چشم هایش سرخ شده بود. معلوم بود گریسته است. به میهمان هایش گفت: «از این پس در خانه من از این خبرها نخواهد بود. همه چیز را جمع کنید و از اینجا بروید.»
🔸 یکی پرسید: «آن غریبه که این همه تو را به هم ریخته که بود؟»
اربابم گفت: «موسی بن جعفر»
🔹 از آن پس اربابم به کلی عوض شد. اعمال گذشته اش را ترک کرد و کم کم به زهد و عبادت روی آورد.
🔸 کم کم آوازه اش در شهر پیچید، با لقبی که مردم به او داده بودند: «بُشر حافی»
🔹 به او حافی (پابرهنه) می گفتند، زیرا پابرهنه دنبال امام کاظم(ع) دویده بود.
[حکایت هایی از زندگی امام موسی کاظم(ع)، ص12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برنامهریزی خندهدار رئیسجمهور برای بودجه خوزستان
🔸 عاقبت ریاستجمهوری کسی که در شُرف بازنشستگیِ سیاسی بود و خیلی حال و حوصله پرداختن به جزئیات رو ندارد بهتر از این نمیشود
بعداز چند اعتراض به تخصیص بودجه؛
پزشکیان میگوید:
استاندار و فرماندار و امامجمعه و بقیه دور هم بنشینید و پولها را تقسیم کنید! ما هم مصوباتمان را پس میگیریم
پی نوشت :
در افغانستان که هیچ ؛ در بورکینافاسو ! هم چنین دولتی حاکم نیست !!!
الفاتحه
دروس و برنامه ها و دیدگاه ها استاد لیالی
https://eitaa.com/malayali
❌محاکمه افتخارزاده سرکردهٔ انجمن حجتیه توسط شهید رازینی (از قضات دیوان عالی کشور)
🔹سید حسن افتخارزاده، از اعضای بلندپایهٔ تشکیلات انحرافی انجمن حجتیه در سال ۱۳۶۷ به جرم شبههافکنی علیه انقلاب و امام خمینی (ره) در شرایط حساس کشور حین جنگ تحمیلی بازداشت شد.
🔷«سید حسن افتخارزاده پس از آزادیاش پیش شیخ (شیخ محمود حلبی، موسس انجمن حجتیه) رفته بود. در یکی از گزارشات آمده بود: افتخارزاده میگفت: «حدود ۴۵ روز بازداشت بودم. ۲۵ روز انفرادی [دوره طی کردن بازجوییها بوده] و ۲۰ روز عمومی. (مقداری پیش شیخ حلبی گریه کرد). به صورت موقت آزاد شدم. رازینی مرا محاکمه کرد».
🔶کتاب من اطلاعاتی بودم رضا اکبری آهنگر ،راضیه ولدبیگی ( جلد دوم، صفحه ۱۷۲
🌷💐🌾🌼☘🍀
عید بعثت رسول الله الأعظم خاتم پیامبران بشیر نذیر و سراج المنیر حضرت محمد مصطفی
«صلی الله علیه و آله» بر همه ارادتمندان عالم تبریک و تهنیت باد
🌹🌹🌹🌹