مَلْجَـــــاء¹¹⁸
من از تنت هر آنچه شد جمع کرده ام ای وای بر من چقدر کم شدهای علی (:
مداح تو روضه میگفت میدونید ارباً اِربا یعنی چجوری ؟!
یه تسبیح گرفت پاره کرد ریخت رو زمین گفت اینجوری ..
+هیچی دیگه همین !!
هدایت شده از رُمیصا
داشتندبهسویجهنممیبردنش!
قطعامیدکردهبود..
ناگهانبهدلشافتادکهاویکباربرایحسین!
گریهکردهبود
ناخوداگاهبهزباناورد"یااباعبدالله"
دستهایشراولکردندماتماندوگفت!
-کسیجوابمراندادچرارفتید؟؟
+اگربخشیدهنشدهبودینمیتوانستیبگویی..
اباعبدالله💔!
میشودنیمهشبےگوشهیبینالحرمین منفقطاشکبریزمتوتماشابکنی؟!(:
حسین جانم..♡
عاشـقۍ رایـج نبود
عـباس آن را باب ڪرد…
او دو دستش را ڪنار علقمہ
نذرِ سرِ ارباب ڪرد…
مَلْجَـــــاء¹¹⁸
عاشـقۍ رایـج نبود عـباس آن را باب ڪرد… او دو دستش را ڪنار علقمہ نذرِ سرِ ارباب ڪرد…
میگفت:
حضرت عباس هر کسی رو که اومده در خونش ناامید نمیکنه
میدونی چرا...؟
چون خودش درک کرده ناامیدی چه حسی داره..♡!!
یٰا کاشِفَ الکربْ عَن وَجْهِ الحُسَیْن..
اِکْشِفْ کرْبی بِه حَقِ أَخیكَ الحُسَیْن.!!
مَلْجَـــــاء¹¹⁸
میگفت: حضرت عباس هر کسی رو که اومده در خونش ناامید نمیکنه میدونی چرا...؟ چون خودش درک کرده ناامیدی
بی دست آمدی به زمین ..
صورتت شکست 💔!!