سانروف خطری جدی برای کودکان !⚠️
▫️اخیرا خانوادهای بعد از گرفتن ماشین نو، بچه ۷ سالشون سرشو از سانروف ميبره بيرون و در اثر باد شدید و نرسیدن اکسیژن به مغز بعد از رفتن به کما فوت ميشه
+ مراقب بچهها باشید! از اینکار کودکان جلوگیری کنید، افراد موتور سوار نیز به این نکته توجه کنند
@mama_bardari👼
#پسرانه
#پویان
به معنای آنکه به در حال حرکت به نرمی و آرامی است ، دونده ، شتابان ، جوینده ، جستجو کننده
#پ
فراوانی این اسم در ایران 6825 نفر
@mama_bardari👼
#پسرانه
#بهیاد
به معنای دارنده بهترین یاد ، کسی که از او به نیکی یاد می کنند
#ب
فراوانی این اسم در ایران 110نفر
@mama_bardari👼
💐🌸🍃🍂❄️🍃🌻🍁🍃❄️🍂
🌼🌿
🌺
دخمل باس دلبر باچه😎💃
🇯🇴🇮🇳•°○●
@mama_bardari👼
💐🌸🍃🍂❄️🍃🌻🍁🍃❄️🍂
🌼🌿
🌺
➕وقتی از فرزندم, عصبانی هستم چه کار کنم؟
👈هرگز به عنوان تهدید از جمله من مادرت نیستم ، من دیگه پدرت نمیشم استفاده نکنید.
لازم نیست ناراحتی و عصبانیت خود را با جمله "دیگه تو رو دوست ندارم" همراه کنید.
هنگام عصبانیت خیلی صادقانه می توانید فقط ناراحتی و خشم خود را بگویید و به کودک بگویید که از دست او ناراحت هستید! همین!
: من خیلی ناراحتم که اتاقت نامرتبه.
انتظار خود را از کودک بیان کنید. دوست دارم وقتی بازی با اسباب بازی هات تموم شد اونا رو سر جاشون بذاری.
شما می توانید از دست کودک عصبانی شوید، غمگین شوید، ناراحت شوید و ... اما هیچ کدام از این موارد ربطی به دوست نداشتن او ندارد.
@mama_bardari👼
آیتن 👑
اسم #دختر با #آ 🌸
🌟 نامی با ریشه #ترکی به معنای ماه پیکر، برابر با ماه ، به مجاز زیبا رو
@mama_bardari👼
🔹 هر پسر بچه بالای یکسال که در حالت کشیده طول آل ت تنا سلی کمتر از ۲ سانت دارد باید تحت درمان قرار گیرد.
🔹 بیشترین رشد آلت تناسلی بین ۲ تا ۵ سالگی صورت گرفته و تا سن ۱۵ الی ۱۷ سالگی ادامه میابد و بعد از بلوغ اندازه آلت تناسلی برای همیشه ثابت خواهد ماند.
🔹 بی توجهی والدین به این موضوع می تواند ضربه روحی بزرگی در آینده به کودکانشان وارد کرده و باعث گوشه گیری و مشکلات زناشویی در زندگی آن ها شود.
@mama_bardari👼
#نکته_تربیتی
💜۴ نشانه ای که ممکن است زنگ خطر کمبود محبت برای کودک باشد:
💜یکی از نشانههای چنین کودکانی پرحرفی است! مخصوصاً این کودکان دوست دارند با بزرگتر ها وارد بحث شوند و جلب توجه کنند و در صحبت های بزرگترها دخالت بی جا می کنند.
💜این کودکان وقتی نقاشی می کشند در نقاشی هایشان برای خودشان دهان نمی کشند چون به این نتیجه رسیده اند که حرف هایشان شنیده نمیشود.
💜دائماً با خواهر برادرش گلاویز است؛ چون به این باور رسیده که شما آنها را بیشتر دوست دارید و به خاطر همین به او توجه نمی کنید.
💜 دائم به شما میچسبد و هرجا میروید توی دست و پای شماست چون فکر میکند اگر در دیدتان نباشد شما او را از یاد میبرید.
💜راه حل چیست ؟!
سعی کنید با او در مسائل مختلف مشورت کنید و نظرش را بپرسید، شبها قبل از خواب بغلش کنید و ببوسیدش چون اضطراب نادیده گرفته شدن شبها بیشتر به سراغش میآید، در جمع از خاطرات و بامزه گی های دوران بچگیش صحبت کنید و از او تعریف کنید...
💜فرزندان ما هدیه های الهی هستند پس از وجودشان لذت ببرید.
@mama_bardari👼
قصه امشب 🎶😴🧡
"داستان پیک نیک در جنگل"
✅هدف از قصه امشب مهربونی و احترام گذاشتن به هم هست.
تو یه جنگل بزرگ و زیبا که پر از درختا و گلهای رنگارنگ بود و حیوونای زیادی کنار هم زندگی میکردن. یکی از روزهای آفتابی میمون ، فیل ، هشت پا و توکا تصمیم گرفتن که برای تفریح به وسط جنگل برن و اونجا چادر بزنن و حسابی خوش بگذرونن و بازی کنن.
اونا میخواستن برای تفریح و گردش و پیک نیک برن و اونجا بازی کنن و غذاهای خوشمزه بخورن. چهارتا دوست کوله های خودشون رو پر از غذاهای خوشمزه کردن و به راه افتادن. اونا ساعتها راه رفتن تا اینکه بالاخره به وسط جنگل رسیدن ، جایی که قرار بود همونجا چادر بزنن. اونا همینطور که مشغول برپا کردن چادرشون بودن یه دفعه چیز عجیبی دیدن ، اونا دیدن که چندتا از حیوونای دیگه هم به اونجا اومدن و چادر زدن.
زرافه ، گوزن و تمساح هم برای گردش به وسط جنگل اومده بودن و بیرون چادر نشسته بودن و مشغول تفریح بودن. زرافه که اون چهار تا دوست رو دید جلو اومد و گفت: سلام دوستان ، خیلی خوش اومدین میتونم کمکتون کنم؟ میمون با نارحتی گفت: نه ممنون ، ما نیازی به کمکت نداریم. بعد هم چهار تا دوست به کناری رفتن و مشغول صحبت با همدیگه شدن ، میمون گفت: مگه کسی از اونا کمک خواسته که میخوان به ما کمک کنن؟ من دوست ندارم کنار اینا چادر بزنیم و اصلا ازشون خوشم نمیاد بهتره از اونا فاصله بگیریم و جای دیگه چادر بزنیم و خودمون تنهایی تفریح کنیم. فیل و هشت پا و توکا حرف میمون رو قبول کردن و چادرشون رو برپا کردن و غذاهای خوشمزه داخل کیفشون رو بیرون آوردن و مشغول خوردن شدن. همون لحظه تمساح در حالی که کاسه ای توی دستاش بود جلو اومد و گفت: بفرمایید دوستان برای شما مقداری سوپ گرم آوردم و امیدوارم که دوست داشته باشین. یه دفعه میمون گفت: ما سوپ دوست نداریم اما فیل و هشت پا و توکا تشکر کردن و سوپ رو گرفتن. بعد هم هشت پا یه بشقاب از ماکارونی های خوشمزه ای رو که درست کرده بودن رو به تمساح داد. میمون ناراحت شد و به دوستاش گفت: مگه من نگفتم که به اونا محل نذارین و کاری به کارشون نداشته باشین؟ من میخوام خودمون تنهایی تفریح کنیم. اون روز قشنگ آفتابی کم کم تموم شد و شب از راه رسید و هر کدوم از چهار تا دوست داخل چادر رفتن و خوابیدن.
صبح روز بعد میمون با صدایی از خواب بیدار شد ، انگار از بیرون چادر صدایی میومد و وقتی بیرون رفت دید که دوستاش مشغول گفت و گو و صحبت کردن با تمساح و زرافه و گوزن هستن. میمون خیلی ناراحت شد و یه دفعه پرید وسط جمعشون و شروع کرد به سر و صدا کردن. گوزن لیوان آبی به میمون داد و گفت: چرا اینقدر ناراحت هستی؟ بیا با همدیگه برای تفریح به جنگل بریم. اما میمون لیوان رو گرفت و پرتش کرد روی زمین و گفت: من دوست ندارم با شما دوست بشم ، ما رو تنها بذارین و ما با شما به جنگل نمیایم. چهار دوست کوله هاشون رو برداشتن و تنهایی برای تفریح و گشت و گذار به جنگل رفتن و وسط جنگل رودخونه بزرگی جریان داشت ولی زمانی که اونا میخواستن از رودخونه رد بشن اتفاق بدی براشون افتاد و یه دفعه کوله پشتی های اونا داخل آب افتاد و آب رودخونه با سرعت همه کوله های چهار تا دوست رو با خودش برد. توکا گفت: حالا غذا چی بخوریم؟ چهارتا دوست که خیلی غمگین و ناراحت شده بودن خسته به چادرشون برگشتن. شب شده بود و اونا حسابی خسته و گرسنه بودن اما دیگه غذایی برای خوردن نداشتن. برای همین تصمیم گرفتن که زود بخوابن اما از بیرون چادر بوهای خوبی می اومد و انگار تمساح و گوزن غذاهای خوشمزه ای پخته بودن. همین طور که چهار دوست در حال فکر کردن به غذا بودن یه دفعه صدایی اومد. تمساح بود که اونا رو صدا میزد ، تمساح گفت: دوستان بیایین شام رو کنار هم بخوریم. میمون که متوجه رفتار زشت خودش با تمساح و گوزن و زرافه شده بود خیلی خجالت کشید و از دوستاش و تمساح و گوزن و زرافه معذرت خواهی کرد و قول داد که همیشه با همه مهربون و خوش برخورد باشه و بعدش چهار تا دوست که خیلی گرسنه بودن دعوت تمساح رو قبول کردن و تصمیم گرفتن که برای خوردن شام به چادر تمساح و دوستاش برن و اون شب هم کلی بهشون خوش گذشت.
@mama_bardari👼