eitaa logo
مامادانا|مامایِ جان💞
1.4هزار دنبال‌کننده
763 عکس
32 ویدیو
1 فایل
سرگذشت یک ماما سیمین خوازه ارشد مشاوره در مامایی طب سنتی در مامایی علاقمند و فعال جمعیتی ویزیت آنلاين: @Visitsimin مطب: مشهد چمن۸۷ طبقه دوم داروخانه دکتر شکوهی عصر روز های زوج ۰۵۱۳۳۶۵۳۰۶۰ ارتباط با ادمین: @Mamadana110
مشاهده در ایتا
دانلود
منم خیلی خوشحال شدم و جواب پیامشونو ندادم 🤣🤣🤣🤣🤣 اوضاع خوب بود دیگه الحمدالله در ذهنم براشون آرزوی خوشبختی کردم و به زندگی پر حاشیه خودم ادامه دادم کمتر از دوماه بود که دیدم ۷تا تماس ناموفق از ایشون روی گوشیم افتاده، باهاشون تماس گرفتم توی گوشی انگار یکی دنبالش دویده باشه نفس نفس و بریده بریده صحبت می‌کرد و گفت خانم خوازه به دادم برسین که بدبخت شدم! https://eitaa.com/joinchat/3066888516Ce315d780d7
گفتم چی شده گفت: من باردار شدم! گفتم خوب این که باردار شدی برات اینقدر بده؟ گفت:نه! من چون سنم بالا بوده میخاستم که باردار شم وقتی دیدم پریود نشدم و همسرم رفتن تست گرفتن مثبت شده خیلی خوشحال شدیم از ذوق همون موقع منو بردن سونوگرافی حالا این تکه تکه با بغض با مکث تعریف میکنه من هی تو ذهنم مبحث ر شاخه شاخه میکنم حتما دکتر گفته ساک رو ندیده حتما دکتر گفته قلب نداره و این اینقدر دستپاچه شده و هزار تا حدس که هر کلمه ای که این میگفت از ذهنم خط می‌خورد و فایل جدیدی باز می‌شد ولی چون می‌میشناختمش فقط با خوب اره اوهوم تشویقش میکردم ادامه بده و من بفهم کجای کارم! تا اینکه گفت: سونو هم گفته همه چی خوبه بچه، ساک حاملگی، رویت قلب نرماله ولی..... https://eitaa.com/joinchat/3066888516Ce315d780d7
ولی تاریخی که برای سن حاملگی میگه به تاریخ عقد ما نمیخوره یعنی طبق این سونو بارداری من از چند رز قبل عقد و رابطمون وجود داشته... خانوم خوازه بخدا من هیچ کاری نکردم... 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 اینو که گفت زد زیر گریه و با صدای بلند گریه کرد گریه کرد گریه کرد حالا من این ور گوشی خندم گرفته که ای خداااا دختر جان این اندازه های سونوگرافی ها همشون تخمینه ت خ م ی ن احتماله درصده حدودی میگن خط قرآن و وحی منزل نیس این خیلی عادیه که چند روز و هفته حتی در این اندازه گیری ها اونم با توجه به خطای انسانی یا دقت دستگاه سونوگرافی اشتباه داشته باشه گفت از سونو که اومدیم بیرون همسرم دیگه با من حرف نزده به من نگاه نمیکنه بمن گفته این چرا گفت این هفته و هزار تا چرایی که تو نگاهش هست و رو زبونش نه باز بلند بلند زد زیر گریههههههه دلش داشت آب می‌شد خیلی غصه خوردم دلم میخاست می‌شد از پشت گوشی فقط بغلش کنم محکم بغلش کنم فک کنم خیلی ترسیده بود خیلی تنها خودشو حس میکرد... https://eitaa.com/joinchat/3066888516Ce315d780d7
از خودم از لباس و رو پوش سفیدم از صندلی و میز دفتر کارم خجالت کشیدم خجالت که چقدر کم اطلاع رسانی کردیم چقدر کم آموزش دادیم که یه همیچین مسئله ساده ای شده معظل زندگی دو تا آدم که در دهه ۴۰ زندگیشونن!!! بهش گفتم عصر با همسرت بیا مطب باهم صحبت کنیم گفت فک نکنم بیاد گفتم از طرف من ازشون خواهش کن! خلاصه آقا قبول نکردن بیان من گفتم زنگ بزنن تلفنی باهم صحبت کنیم قبول نکردن من گفتم حاضرم شماره استادم رو بدم با ایشون صحبت کنن قبول نکرد تصمیمشون این شد برن بچه رو سقط کنن!!! چرا چون اون آقای به ظاهر تحصیلکرده و محترم حاضر نبود هیچ داده و فکت جدیدی رو بشنوه! من خیلییییییی دلم برای بچه و اون خانوم می سوخت زنگ زدم استاد ژنتیکی در گرگان آقای دکتر اولادنبی محترم و عزیز💐 موضوع رو مطرح کردم و گفتم خاطرم هست شما فرمودین تست تشخیص هویت در بارداری (یعنی قبل اینکه به دنیا بیاد) هم هست آیا در ایران انجام میشه؟ گفتن بله من زنگ زدم و گفتم همچین تستی هست اگر خیلی شک دارن!!!! میشه با این تست مطمن شد https://eitaa.com/joinchat/3066888516Ce315d780d7
بحث اصلا جدای از اینکه آیا این آقا ارزش زندگی ردن و ادامه زندگی رو دارن بود بحث حیثیت خانم و جون یه جنین زنده بود که داشتن الکی الکی نابودش میکردن گفتم بدونید دو موضوع جدا از هم هستن
آقای داستان این پیشنهاد رو هم رد کردن و اصرار به اسقاط جنین داشتن، مادر داستان هم که از نظر روحی نابود بود داشت موافق میشد که سقط کنه و بعد در آینده ای نه چندان دور از این زندگی بیاد بیرون... نزدیکای اربعین بود و من میخاستم برم کربلا زنگ زدم خانم زاده احمد ❤جان تیم نفس مشهد، گفتم داستان رو براش و مادرمو بهش سپردم به اینام گفتم برین پیش همکارم کمکتون میکنه سقط کنین! https://eitaa.com/joinchat/3066888516Ce315d780d7
بعد که برگشتم به هر شماره ای که ازش داشتم تماس گرفتم در دسترس نبود... هر چند وقت یکبار با خودم میگفتم چی شد این دخترررر چند ماه بعد خودش زنگ زد! گفت به چه سختی و جان کندنی این دوره رو طی کرد فقط خودشون میدونن و خدا، بچه چند ماه بعد بدنیا اومد یه دختر ۵کیلویی! که به شدت شبیه پدرش بود حتی در چند مورد جزئی که شبیه نشان های خانوادگی هست رو هم داشت... https://eitaa.com/joinchat/3066888516Ce315d780d7
یک اتفاق می افته این ماییم که ازش یه‌مسئله می‌سازیم یا یه فاجعه! مسئله ها اجزا دارن تکه تکه میشن و در نهایت حل میشن مثل هر زخمی وابسته به عمق زخم، رد و اسکار به‌جا میزارن اما بعدش باز کارایی دارن... اگه ما همیشه بگیم این تاریخ ها احتمالیه اگه اون آقا پامیشد میومد مطب یا هر جای دیگه و نظر کارشناسی رو میشنید زیبا ترین روزای عمرشو به کابوس تبدیل نمیکرد... شاید اون زنی که الان باهاش زندگی میکنه(زنی بعد اون همه تهمت و سختی و عذاب) هیچ شباهتی با اون زنی که قبل این اتفاق باهاش ازدواج کرده بود نداشته باشه! این اشتباه شاید یه اتاق خواب پرشور و یه نگاه گرم و بامحبت رو برای همیشه ازش گرفت... هر چند از نگاه اون آقا هم اینقدر ین اتفاق وحشتناک بوده که با هجوم هزار تا فکر نذاشته درست فکر کنه و درست عمل کنه بهم گوش بدیم باهم حرف بزنیم به احساساتمون اجازه بروز بدیم ولی اجازه تصمیم گیری نه! از یه متخصص متعهد کمک بگیریم و خدا رو فراموش نکنیم https://eitaa.com/joinchat/3066888516Ce315d780d7
نظرت رو برام بفرست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا