یه شب برفی،
من مامای پذیرش زایشگاه بودم،
هوا خیلی سرد بود
زنگ خورد و در رو که زدم دیدم بچه های اورژانس ۱۱۵ در حالی که یه نوزاد تو شان سبز پیچیده بغلشون هست
اومدن داخل
من با چشمام پشت سرشون دنبال مادر می گشتم تا پذیرش کنم و ...
https://eitaa.com/joinchat/3066888516Ce315d780d7