یه عده هم از اونایی بودن که
تا کارشون لنگ بود
بودن و بعدش دیگه نبودن !شاید شما هم بخوایید
بدونید که اگه امامتون باشه
از کدومایید !
خب من میگم
نگاه کن ببین الان رابطه ت
با قران چطوریه ؟
مطمئن باش
با امامت همونطوری خواهی بود !
میگفت یه اقای فرش فروشی بوده ...
بین خرید و فروشها یه فرش خیلی نفیس
دستش میوفته !
اون رو تو یه اتاقی از خونه ش میذاره
اجازه ورودم به هیچکس نمیده
هر کس میخواسته ببینه فرش رو
از پشت پنجره میدیده
مسافرت هم نمیرفته که مبادا
کسی یه طوری وارد اتاق بشه
خلاصه خیلی خاطر فرشه عزیز بوده ...
دم مرگش ، شیطان میرسه و میگه
سجده کن به من
میگه نه ! سجده نمیکنم !
شیطان باز میگه سجده کن و مرد همون جوابو میده
شیطان میره فرش رو میاره
میگه سجده میکنی یا اتیشش بزنم؟
هر کدوممون خودمون میدونیم
به چه چیزی خیلی وابسته ایم
خاطر چه چیزی واسمون خیلی عزیزه
از چه چیزی نمیتونیم بگذریم
تمرین کنیم که به اون هم دل نبندیم
که همون نشه نقطه ضعفمون
که بعدا همون نشه مایه جهنمی شدنمون
بگذریم ...
به تعلقات دنیا دل ندیم ...
یوسف مصری را دوستی از سفر رسید.
گفت: جهت من چه ارمغان آوردی؟
گفت: چیست که تو را نیست و تو بدان محتاجی؟
الا آن که از تو خوب تر هیچ نیست،
آینه آوردهام تا هر لحظه روی خود را در وی بنگری.
چیست که حق تعالی را نیست و او را بدان احتیاج است؟
پیش حق تعالی دل روشنی میباید بردن تا در وی خود را ببیند ...
[ فیه ما فیه ]