AUD-20201205-WA0010.mp3
3.62M
قرائت هرشب دعای فرج به نیت ظهور
#دعای_فرج🕊
#شببخیرتمامامیدم♥️
#من_منتظرم!
یکم حرف بزنیم؟ https://harfeto.timefriend.net/16469950528362
بریم سراغ پیام های قشنگتون :)
و مثل همیشه ،
حلال کنید بابت دیرکرد
هیچ پدر و مادری از بچهش خسته نمیشه.
اینو با یقین میگم...
اگه همچین احساسی میکنید،
اول که با احترام، اشتباه میکنید،
مطمئنم پدر و مادرتون عاشق شماهستن و یکی از مهم ترین دلایل زندگیشون شما هستید.
اما اگه کاری کردن که شمااینطور احساس میکنید،
• میتونید باهاشون مطرح کنید ، با هر کدوم که راحت ترید، صحبت کردن مشکلات رو حلمیکنه. نذارید ذهنتون آشفته بمونه. مستقیم هم لازم نیست بگید.
• شاید کاری انجام دادید که ناراحتن و میخوان با رفتار سردشون شما رو متوجه اشتباهتون کنن
• شاید هم مشغله های کاری و زندگی انقدر درگیرشون کرده و با این تفکر که شما دیگه بزرگ شدید و کمتر نیاز به محبت دارید و میتونید خودتون یکسری از کار ها رو برعهده بگیرید بی منظور اینطور رفتار میکنن.
و ده ها شاید دیگه!
و دوم،
پدر و مادر های کانال که تجربه دارن جواب بدن بهتره فکر کنم😅
پدر و مادرا، منتظر پاسخ هاتونیم !
اینجوریه واقعا؟
چه سوال سختی...
نمیتونم بگم چی بگید، چون اطلاعاتی ندارم از شما و ایشون.
از این لحاظ که آقایون و خانومها ار نظر روانشناسی متفاوتن.
اگه طرف مقابل دختره ، دخترها وقتی عاشق میشن با رفتار سرد خودشون کم کم کنارمیکشن، اما آقایون مشتاق تر میشن به جدی کردنش و.... .
پس نمیتونم بگم چطور رفتار کنید،
خصوصا اینکه نوشتید طرف مقابل عاشق شماست نه اینکه دوستتون داره.
چند راهکار میگم، ان شاءالله که موثر باشه اما باز هم میگم همینطوری نمیشهنظر داد.
وقتی میخواین بهشون بگید نه،
و اعلام کنید که علاقه ای ندارید بهشون،
اینم در نظر داشته باشید که طرف مقابل هم آدمه. باید درکش کرد. پس مراقب لحن و جملاتتون و کلماتی که استفاده میکنید باشید.
بهش اجازه بدید باهاتون صحبت کنه اما نه اینکه بهگونه ای باشه که فکر کنهمیتونه نظرتون رو تغییر بده.
اگر ممکنه علت عدم علاقهتون رو هم بگید خدمتشون.
من بودم،
منتظر میشدم همه که خوابیدن،
یه مداحی میزاشتم ،
حالِ دلم که یکم از دنیا فاصله گرفت،
با خدا حرف میزدم،
شاید امام زمانو واسطه میکردم، شایدم امام حسین، فرقی نداره، هر کدوم از ائمه که بیشتر باهاشون وصل میشه سیمتون،
غرور و تعارف رو میزاشتم کنار،
حرفامو میزدم،تکلیفمو با خودم مشخص میکردم، اجازه میدادم بغضم در برابر اونی که معتقدم بزرگ تز از هر چیزی که د تصورم بیاد هست بشکنه،
میگفتم خداجون، من نه مثل امام سجاد بلدم قشنگ حرف بزنم، نه مثل شیخ انصاری بلدم خوب باهات مناجات کنم، خودمونی میگم، ساده و بی شاخ و برگ، غلط کردم. خودت دستمو بگیر بیشتر از این غرق نشم.
آخرشم بهشون قول میدادم برای شروع دوباره....
پیدا میکردم آفتی رو که به درخت وجودم زده، از کجا وارد شده. چطور سم زدایی کنم وجودمو، چیکار کنم دیگه این درخت آفت نزنه، آفت ها رو میشناختم.
شاید چند صفحه اول دعای کمیل، شاید هم نماز حضرت جعفر طیار که خیلی حالمو خوب میکنه،
میسپردم به خودش. یاعلی میگفتم و با کمکش شروع میکردم. بالاخره باید یه جا به این دلتنگی پایان داد
دلتنگی فاصله ایه که با هیچ بهانه ای پر نمیشه