امامحسین
دوربرگردونهمهدنیاس
هرکیخرابکردهبرهسمتامامحسین
بهقولآقاجوادِامامرضا
فرواالیالحسین
امامحسیندستخالیبرشنمیگردونن...
ولیبحثفاطمیهفرقداره
خانومخیلیهاروصدانمیکنن
خلاصهک
بیدعوتاینجانیستی
اینجاجایصحابهپیامبرهمنیستحتی
جایخواصه
یهچیزازمنیادتونبمونه..
خب؟
هرچیزی بشکنهازقیمتشمیوفته..
یااصلاکسیپیدانمیشهبخرهتش!
ولی!
ولیدلکهبشکنه💔
خیلیقیمتیمیشه
خیلیخیلیقیمتیمیشه:)″
اونمادره!
خودشنعمتومیفرسته..
ماازائمهخیلیجاهاکمکمیخوایم..
ولیبازمروزیما
ازدستایمادر
بهدستائمه
وبعدبهدستما میرسه
ببینتوهممیتونیاینفاطمیهرو
براخودتخاطرهانگیزکنی..!
ببینمیتونیخودتوعزیزدلحضرتزهرابکنی!؟
یهروزبرسه..
هرکیازتپرسیدچیشد!؟
بگیفاطمیهاونسال..
همهچیازاونفاطمیهشروعشد
یکمکهدلبدیم..
بوییشبیهسوختنچادرهمادرمیاد..
یاصدایحسنینتودلشبازفراقمادر💔
یاصداینالههایشیرخداباچاه..
خانوم فرمود : ازاینکه کسی دست یتیمی به سر اینها بکشه خودم می خوام بکشم،فضه میگه هر چی خانم گفت:گوش کردم...
آب گرم کردم،حسنین و زینبین و آروم می شست...
دست می لرزه،جوان هیجده ساله دستش داره می لرزه!😭😭
بچه ها رو که شست...
غذا تهیه کرد...
غذاشون چی بود؟!
چند قرص نان ؛
دو پسرهارو فرستاد مسجد نزد پدر ...
دختر هارو هم فرستاد خانه فامیل کنار خونه خودش...
بعد فرمود فضه آب داریم؟
آره بی بی جان؛
فرمود:می خوام خودمو شستشو بدم...
این خونها رو پاک کنم...💔
فضه میگه: دیدم آب هی می ریخت ؛ کمک می کرد این پیراهن از بدن جدا بشه...💔😭
پیراهن چسبیده بود به زخم 😭😭
فضه میگه من جرأت نمی کردم،دست بزنم...
هی آب می ریخت از زیر پیراهن ؛ بدن و شستشو می داد...
می فرمود:
امشب اگر علی خواست بشوره،باید
همینطوری که خودم شستم بشوره...
فضه میگه : دیدم آروم دراز کشید ؛ رو به قبله بعد از نماز...
لحظاتی گذشت دلم پریشون بود..!
اومدم صداش زدم ؛ یا بنت خیرخلق الله...یا بنت رسول الله...یا فاطمه...یا اُم الحسن و الحسین...
دیدم جواب نمیده ؛ روپوشو از صورتش برداشتم....😭😭😭💔
ای وای........
فضه میگه ؛ دویدم در مسجد ؛
صدا می زدم ؛
یاعلی پاشو بیا فاطمه ات از دنیا رفت
سلمان میگه
من نشسته بودم کنار آقا؛
آقا وقتی صدای فضه رو شنید؛ بلند شد که بیاد به سمت در یه وقت دیدم از پشت رو زمین اُفتاد💔
فرمود:
من علیام....
کلمینی یا فاطمه....
با من حرف بزن عزیز دل علی....
تا ابر ولایت شد؛ زهرایی که جان داده بودددوباره رجعت کرد...
صدای علی دوباره زنده اش کرد💔😭
بچه ها اومدن پیش مادر....
آقا امام حسن(ع) سر روی صورت مادر میزاره...
آقا امام حسین(ع) سرش رو میزاره کف پای مادر...😭💔
زینب و ام کلثوم ؛ یه گوشه مثل ابر بهار اشک میریزن....