eitaa logo
#من_منتظرم!
970 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
458 فایل
السَّلامُ‌ عَلَیکَ یٰا‌ أبٰاصالِح‌َ الْمَهْدی برای مهدی «عج» خودت را بساز و مهیا کن، ظهور بسیار نزدیک است.⛅🌻 ادامه فعالیت کانال در مُنیل ان شاءالله برای دریافت لینک منیل به شخصی پیام بدید🌱 @Momtahane110
مشاهده در ایتا
دانلود
#من_منتظرم!
[ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی آلِفَ مَجَالِسِ الْبَطَّالِینَ فَبَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ خَلَّیْتَنِی ] خداجون
اللهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ إِیمَانا تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِی ؛ خدایا ازت میخوام ایمانی‌ بهم بدی که دلم هم باهاش همراه باشه... وَ یَقِینا صَادِقا حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ یُصِیبَنِی اِلّا مَا کَتَبْتَ لِی و باور صادقانه‏‌اى که بدونم هیچ وقت چیزى بهم نمى‏رسه مگه چیزی که تو برام ثبت کردى‏ وَ رَضِّنِی مِنَ الْعَیْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ و منو از زندگى به چیزی که نصیبم می‌کنی راضی و خوشحال‌ کن اى مهربان‏‌ترین مهربانان...
+ هستید یه داستان تعریف‌ کنم؟!
یکی از طلبه های حوزه مقدسه نجف اشرف ، از نظر معیشت در تنگنای شدید میفته... میره کنار ضریح به امیرالمؤمنین میگه آقا ، شما این لوستر های قیمتی و قندیل های بیبدیل رو برای چی میخواین؟! درحالی که من انقدر در فشارم...
شب امیرالمؤمنین رو در خواب میبینه ؛ آقا بهش میگن اگه میخوای تو نجف ، کنار من باشی ، همین نون و ماست و فرش طلبگیه.. اگه زندگی مادی قابل توجه میخوای، برو هندوستان شهر حیدر آباد خونه فلانی.. تا در رو باز کردن بگو : [ به آسمان رود و کار آفتاب کند ]
بیدار میشه میره‌ حرم ... میگه آقا ، وضع زندگی من بَده ، شما میگی برو هندوستان🚶‍♂...؟! دوباره به خواب میره . آقا میان به خوابش و میفرمان همون که گفتم . یا نجف‌نشینی و سختیاش ، یا وضع خوب در هندوستان.
خلاصه این آقای طلبه ، میره همه لوازمش‌ میفروشه از چند نفرم پول‌ میگیره و راهی حیدرآباد هند میشه.. مردم هم تعجب ، این آدم با این وضع با راجه چیکار داره.. به هر صورت، خودش رو میرسونه به عمارت بزرگی که ردهنمایی شده بود و در میزنه . تا در باز میشه میگه [ به آسمان رود و کار آفتاب کند ]
راجه ، پیش خدمت هاشو صدا میزنه‌ که این مرد رو ببرید حمام لباس های فاخر بهش بدید. فردا عصر هم مهمانی داریم .
فردا میشه... محترمین شهر از طبقات مختلف مثل اعیان و تجار و علما وارد میشن و هر کدوم میرن جای‌مخصوصی که براشون آماده شده... طلبه از شخصی که کنار دستش بود میپرسه چه خبره؟ میگه مجلس جشن عقد دختر صاحب خونه ست.
مراسم شروع میشه و راجه وارد‌مجلس میشع و با‌احترام میره سر جای مخصوصش بالای مجلس... و شروع به صحبت میکنه : " آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ می شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم، و همه می دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است، یکی از آنها را هم که از دیگری زیباتر است برای او عقد می بندم، و شما ای عالمان دین، هم اکنون صیغه عقد را جاری کنید. "
حالا اون طلبه ذوق زده و متحیر... آقا‌ جریان چیه؟! راجه تعریف‌ میکنه که من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیر المؤمنین شعر بگم. یک مصراع گفتم و نتونستم مصراع دوم بگم. به شعرای فارسی ایران و هند مراجعه کردم اما پیشنهاد هاسون مطلوب نبود. پیش خودم گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیر المؤمنین قرار نگرفته...
با خودم نذر کردم اگر کسی پیدا شد و مصراع دوم این شعر رو به صورتی مطلوب بگه نصف دارایی م بهش ببخشم و دختر زیباترم رو هم به عقدش دربیارم... شما اومدید و مصراع دوم رو گفتید. دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگه.