وضو بگیرید... حوالی ساعت دو، چند دقیقه ای صحبت کنیم

#دربست_ظهور - وبھ‌نآمت‌‌؛ خدای‌ِسڪوت‌در‌هیاهوےشھر..! ݕسم‌اللهـ‌الرحݦن‌الرحیــم • سلام و عرض‌ادب.... تسلیت میگم ایام رو ان شاءالله که خدا ، به هممون توفیق درک این شب ها رو بده ، صبر مصیبت از‌ دست دادن پدر‌ رو بده‌... آخ که یتیمی بد دردیه... میگن آقا علی بن ابیطالب یکی از سفارش های آخرشون توجه به یتیم ها بوده... حتما ما هم این شبا مورد توجهیم دیگه.... غرض از مزاحمت ، به دلم افتاد چند کلامی‌ بنویسم، شاید فردا شب بخاطر مراسمات و دعا و اینها فرصت نشه💔 موافقید با شرح ِ حال این شبای منزل حضرت شروع کنیم؟... از قطع امید کردن طبیب... از‌لحظات آخر بابامون ...

این شبا، شب خداحافظی بچه های حضرت امیره🍁 ما هم تو این خداحافظی سهیم بشیم... بریم در خونه حضرت امشب کوفه چه خبره، جلوی منزل مولا همه جمعن... همه اومدند ببینند چی میشه ، حال آقا امیر المومنین بهتر شده یا نه آقا امام حسن میفرمان ک‌پدرم فرمودن کسی وارد نشه...

اصبغ بن نُباته اصرار کرد به امام مجتبی -من رفیق سی ساله ی باباتم بذار دم آخر من برم بالا سرش ول کن نبود... آنقدر در میزنم این خانه را تا ببینم روی صاحب‌خانه را ... جناب‌ اصبغ میفرمان اومدم دیدم علی رنگ پریده افتاده تو بستر.... من بمیرم براتون باباجون😭😭😭 دیگه خبری از قهرمان خیبر نیست گفتم یا علی من رو نصیحتم کن🥀 به من این دم آخر یه چیزی بده، میگه اشاره کرد به دستش،

+فرمود اصبغ دستم رو نگاه کن این دست رو می شناسی؟ -بله آقا. کیه که‌نشناسه...این دست خیبر شکنه. +اصبغ دستم رو می خوام بیارم بالا جون ندارم. -برای‌همچین روزی آماده ای؟- دست خیبر شکن علی بالا نیومد....😭💔 یا امیرالمؤمنین 😭😭😭

به ناله های نیمه شب حضرت امیر - الهی العفو💔😭 - الهی العفو💔😭 - الهی العفو💔😭 قسم به زخم سر حیدر الی العفو💔 به سجده ی آخر حیدر الهی العفو😭

کم لطفیه شبهای آخر زندگی مولا باشه و حرف این خونه ی بی مادر💔ولی از مادر نگیم😭 اصن میدونین، خود مولا‌ این جوری دوست داره. دارم میرم شب وصاله💔             ندیدمش این همه ساله💔😔 اُم البنین و زینبین خدانگهدار✋🏻 حسن خدا نگهدار،حسین خدانگهدار✋🏻       دارم میرم شب وصاله💔

بهم میگه -پیر شدی علی💔 خیلی زمین گیر شدی علی💔 از زندگی سیر شدی علی💔 +راست میگی ولی،سی ساله پیش مرده بود علی.....

فرمود -همه برن بیرون بجز بچه‌های زهرا💔 میخوام وصیت کنم.... همه رفتن بابا چشم چرخوند ابی عبدالله امام حسن دخترانش زینب و کلثوم فرمود:حسن جان پس عباسم کجاست؟ بابا فرمودید فقط بچه های زهرا باشن،فرمود عباسم پسر زهراست،اون ذخیره ی کربلاست ...😭😭😭 یا ابالغوث ادرکنی💔😭 یا ابالغوث ادرکنی💔😭 یا ابالغوث ادرکنی💔😭

اومدن پشت در 🍂 دیدن عباس سرشو پایین انداخته 😔 صدا زد + داداش بیا -داداش مگه آقا نفرمودند فقط بچه های فاطمه؛ +عباس مژده بهت بدم بابام گفته تو هم پسر زهرایی ...

روایت میگه آقا‌ هر کی رو می دید صدا می زد.‌‌‌‌... حسنم بیا بابا💔 تو پسر بزرگمی.... این جوری نگاه نکن،بقیه به تو نگاه می کنن وصایا رو فرمود.... هی نگاه می کرد حسینم تو بیا بابا، تو این جوری گریه نکن جگر بابا رو آتیش نزن💔

میگن بین همه ی نگاها تا نگاش افتاد به زینب، خود مولا گریه می کرد....😭 قربون اشکاتون برم مولا😭😭😭 خوش بحال‌اون قطره‌های‌اشک که‌بر‌صورت شما‌جاری‌شدن...😭💔 زینب تو کوه پر غرور باش بودی همش، بازم صبور باش💔