🏴 #سلام_امام_زمانم 🏴
ما در کوچه های تنگ زمانهمان بر یاری امام غائبمان،سیلی که هیچ، غصه هم نخوردهایم.
تعجیل در ظهور مولایمان #صلوات
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
@man_montazeram
✨ #امام_مهدی عج :
🔰دختر رسول خدا (حضرت فاطمه س) برایم الگویی نیکوست.
📚الغیبه طوسی. ص۲۸۶
#حدیث
@man_montazeram
10.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
_بچه ها!نگید #حضرت_زهرا حرم نداره...
یه یا زهرایی یا فاطمه ای بنویسید بزنید به اتاقتون،به خونتون!
بگید #مادر من میخوام ازاین به بعد اینجا #حرمت باشه..
.اونوقت هرکاری میکنین نیت کنید ...ظرفم می شورید به نیت ظرفای حرمش،هیئتش بشورید...
👤استادعزیزۍ
#من_منتظرم!
_بچه ها!نگید #حضرت_زهرا حرم نداره... یه یا زهرایی یا فاطمه ای بنویسید بزنید به اتاقتون،به خونتون! بگ
فاطمیہ از کدامین غصہ باید جان سپرد؛
دردِ حیدر، داغِ مادر یا غریبےِ حسن...؟!
#من_منتظرم!
ان شاءالله امشب یه محفل کوچیک داریم... منتظرتونم.
حوالی پنج دقیق دیگه شروع میکنیم ان شاءالله
#فاطمیه
#دربست_ظهور
سلام و عرض ادب خدمت همه بزرگواران.
دوست داشتم زودتر از اینها یهمحفل داشته باشیم،ولی راستش اصلا دست و دلم بهنوشتن نمیره...
میدونم حالِ دلِ شماهم مثه من رو به راه نیست.
روضه ی مجازی حق مطلب رو ادا نمیکنه...
چند کلامی مرور کنیم با هم روایت اون سال ها رو
#من_منتظرم!
#دربست_ظهور سلام و عرض ادب خدمت همه بزرگواران. دوست داشتم زودتر از اینها یهمحفل داشته باشیم،ولی را
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ🖤
خانم جان ؛ روضۀ ما که امشب شبِ آخرشه... میگن شبِ آخر ؛ شبِ مزدِ....
خودتونم گفتید : کارگر تا عرقش خشک نشده مزدشُ بهش بدین...
میگن قدیما سینه که میزدن دسته هایِ عزارداری تو یه مسجد و حسینیه وقتی عزاداریشون تموم میشد یه دم میگرفتنُ خارج میشدن ، هی سینه میزدن و میگفتن :
•• ما مزدِ عزاداری از فاطمه میخواهیم ••
مادرجان،
ما که لایقنبودیم اونجوری که باید عزاداری کنیم براتون،ولی خودتون شاهدید دلمون بدجوری شکسته💔
خریدار دلِ شکسته هستید مادر😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭؟
به قول یه بزرگوار که اسمشون یادم نیست میفرمودن روضه مادر ناموسیه🖤
هرکسی روراهنمیدن💔
باید"مَحرم"بشی...بایدیهسالتلاشکنیبرایمحرمشدن...
مُحَرَمهیئتاشلوغه.ولیشایدبشهگفتیک دهم اونایی که مُحرم سینهمیزنن برای امام حسین،
توفیق سینه زدن تدر محفل مادر رو ندارن...
مادرجان،
نمیدونم امسال تونستیم محرم بشیم یا نه
ولی خوب میدونم شما با نگاه مادرانه ی رحمت به مانگاه میکنین و میخریدمون😭
خانوم جان آخه ما بچه هاتون بجز شما کسی رو نداریم مادر😔
•خانوم فرمود : ازاینکه کسی دست یتیمی به سر اینها بکشه خودم می خوام بکشم،فضه میگه هر چی خانم گفت:گوش کردم...
آب گرم کردم،حسنین و زینبین و آروم می شست...
دست می لرزه،جوان هیجده ساله دستش داره می لرزه!😭😭
بچه ها رو که شست...
غذا تهیه کرد...
غذاشون چی بود؟!💔
چند قرص نان ؛🥖
دو پسرهارو فرستاد مسجد نزد پدر ...
دختر هارو هم فرستاد خانه فامیل کنار خونه خودش...
بعد فرمود فضه آب داریم؟💦
آره بی بی جان؛
فرمود:می خوام خودمو شستشو بدم...
این خونها رو پاک کنم...💔فضه میگه: دیدم آب هی می ریخت ؛ کمک می کرد این پیراهن از بدن جدا بشه...💔😭
پیراهن چسبیده بود به زخم 😭😭
فضه میگه من جرأت نمی کردم،دست بزنم...
هی آب می ریخت از زیر پیراهن ؛ بدن و شستشو می داد...
می فرمود:
امشب اگر علی خواست بشوره،باید
همینطوری که خودم شستم بشوره...
میخوامخونهاروپاککنمعلیشرمندهنشه...