eitaa logo
#من_منتظرم!
999 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
458 فایل
السَّلامُ‌ عَلَیکَ یٰا‌ أبٰاصالِح‌َ الْمَهْدی برای مهدی «عج» خودت را بساز و مهیا کن، ظهور بسیار نزدیک است.⛅🌻 ادامه فعالیت کانال در مُنیل ان شاءالله برای دریافت لینک منیل به شخصی پیام بدید🌱 @Momtahane110
مشاهده در ایتا
دانلود
یه روایت هست در کتاب اهل سنت، 📚 کتاب سنن ترمذی، 📕 اونایی که اهل مطالعه ان 🤓، میدون چقدر این کتاب نزد اهل سنت ارزش داره📍 کتابی که روایت رو ازش نقل میکنیم از اهل سنت، راوی هم از بزرگان و عزیزان اهل سنت، عایشه هست... 📝 میفرماد که:
خلاصه ترجمه متن عربیش بو عرض میکنم 📎 روزی پیامبر خوابیده بودن و استراحت میکردن... 🔸 بچه ها در حیاط مشغول بازی بودن، که حسین وارد شد و خودش رو روی سینه پیامبر انداخت. میخواستم بلندش کنم که پیامبر دست هر دوی ما رو گرفتن🤝 دست منو رها کردن و فرمودن عایشه حسین رو رها کن. برو
گفتم(عایشه) یا رسول الله... ❗️ چرا حسین برای شما فرق میکنه🧐؟انگار بیشتر از بقیه بچه ها دوستش دارید، حتي از حسن هم بیشتر🤨... 🔷. پیامبر فرمودن عایشه رویدادی رخ خواهد داد که اگه برات بگم تو توان فهمش رو نداری. و بعد اندکی مکث کردن و فرمودن
🔳هر کسی به حسین من حتی در یک جمله از راه دور سلام بده، 🖐🏻 من ثواب حجی که خودم اون رو انجام دادم رو بهش میدم🔅🔅🔅
عایشه ناراحت میشه و مخالفت میکنه، پیامبر میفرمایند ثواب دو حج😍 عایشه باز هم صحبت و حرف و بهانه میاره تا اون جایی که پیامبر میفرمایند♦️ به خدا قسم هر کسی در یک جمله حتی از راه دور به پیام حسین سلام بده من ثواب 9⃣9⃣ حجی که خودم انجام دادم رو بهش میدم... 🌸
دقت کردین؟ کتاب از اهل سنت، راوی از اهل سنت، اهل تاریخ میدونن در صحاح سته اهل سنت خیییییییییییلی سعی شده از ائمه اطهار روایت نباشه...
پر حرفی نمیکنم... سخن تمام... صلی الله عليک یا اباعبدالله ❤️ اگر سخنی بود @Momtahane110
وقتی ذهنت رو آروم کردی، می‌تونی صدای خدا رو بشنوی... ╔═.🍂.════🖤══╗ @man_montazeram ╚═🖤═════.🍂.═╝
تو این کثیفی جهان، همیشه فکر میکردم اون دختر پسرای مذهبی که از همه لذت های دور و ورشون گذشتن و پای امام زمانشون وایسادن، خیلی مَردن، از اونا بالاتر اونایین که اومدن تو راه دین و علمی یادش گرفتن تا تبلیغش کنن اسلام اصیل رو، از اونا بالاتر اونایی که رفتن جنگیدن و شدن مدافع حرم دختر امیرالمومنین... همیشه فکر میکردم دیگه چیکار کنیم که خدا راضی بشه و آقا بیان... از زمان همه گیری کرونا، از اون اولا که گفتن همه باید ماسک بزنن، میدونین چی تو ذهنم بود، به این فکر میکردم که خدا داره بهم جواب میده. داره میگه فلانی، کاری به بقیه نداشته باش. شما ها مال مَنین. شما ها باید بیشتر تلاش کنین. مثلا چی! مثلا داره به خانوما میگه، این حجابتون کم بود، روبنده لازمه 😁 روبنده ای به نام ماسک... داره به مسئولین میگه باید مطیع محض یک ستاد فرماندهی باشین، یک ستاد به نام بهداشت... داره میگه همه چی به همه ربط داره. امر به معروف یادتون نره... داره به....و کلی مسائل دیگه...
Shab06Moharram1397[07].mp3
9.58M
حاج میثم ♥️ممنونتم مادر...ممنونتم بابا 😭 چون آشنام کردی با روضه ی مولا 😍ممنونتم واسه این سربند یازهرا(س) 🥰مدیونتونم واسه این ذکرا و این اشکا 😘نون حلال سفره تون آورد منو اینجا ╔═.🍂.════🖤══╗ @man_montazeram ╚═🖤═════.🍂.═╝
|🥀| ♥️ ببینید بچه با چه نظمی تو اوضاع کرونا نشستن... یه عمر نظم ارتش چین رو مثال میزدند... ارتش چین باید پیش این نظم و دقت، شاگردی کنه 😊👏👌📖😍 این نظم آهنین ارتش چین نیست 🙃 این سمبل ادب و تمدن شیعه است👌 ╔═.🍂.════🖤══╗ @man_montazeram ╚═🖤═════.🍂.═╝
میخوام براتون روضه بخونم... داستانه... ولی میخوام دلتو بلرزونم بچه مسلمون. یکمشو الان میگم، بقیه داستان باشه ساعت 7 و نیم ان شاءالله...
رسول ترک رو میشناسید💔
کل سال عرق میخورد🥂
دهه محرم هم 9 شبو عرق میخورد🍷
فقط شب عاشورا نمیخورد🙃
اونم میگفت حسین امشب که عرق نمیخورم برای اینه که عرق خونه بستس😓
دروغ میگفتا برای آقا نمیخورد😉
میگفت میخام منت سر آقام نذاشته باشم روز قیامت خودم برم جهنم😢
میون دار هیئت بازدار تهران بود😟
یه سالی شب اول محرم هیئتی های مسجد دور هم نشستن گفتن این که نمیشه که😞
یه هیئت قشنگیش به میون داره میون دار تا ناله میکنه همه به میون دار نگاه میکنن🙂
هیئت مام که میره توی شهر تا صدای این هیئت میاد همه میگن آخ هیئت رسول ترک عرق خور داره میاد💔 آبرو برای هیئتمون نذاشته🖤
گفتن چیکار کنیم😢
امشب که اومد بهش میگیم برو از هیئت بیرون😭
رسولم عرق خورده بود اومد هیئت🙂 توی حوض حیاط لباشو آب کشید و رفت تو🙃
بقیه بمونه حوالی 7 و نیم ان شاءالله...
بالاخره یکی از بین حاجیا بلند شد و در مقابل رسول قد راست کرد و در برابر لبخند رسول، از او با لحنی تند خواست که ازمجلس بیرون رود. 😡🤬😤
رسول ساکت بود و فقط با ناراحتی به حرفهای او گوش می‌داد اما به رغم اينكه خيلي عصبانی شد ولی چیزی نمی‌گفت و همه جا را سکوت فراگرفته بود و همه منتظر بودند تا رسول دعوايي راه بياندازد اما او بدون هیچ شکایتی و با دلی شکسته آنجا را ترک کرد و رو به سوی خانه حرکت کرد؛ هرچند رسول آدمی بسیار قلدر و شرور بود ولی اعتقادش به آقاامام حسین (ع) به اندازه ای بود که به او اجازه نمی‌داد تا از خادمان حسینی (ع) کینه و عقده ای به دل بگیرد و دعوا کند. 🤭
آن شب نیز مثل شب‌های دیگر گذشت،🌸🍃 صبح خیلی زود بود و هنوز شهر هیاهوی روزانه خود را شروع نکرده بود که در یکی از خانه‌ها باز شد و مردی بیرون آمد و سوی خانه رسول ترک رفت. به جلوی درخانه رسید و شروع به در زدن کرد. رسول با شنیدن صدای در، خود را به پشت در رساند و در را باز کرد😶😦