💠🌿
خیلیا خیلی ساله دارن تلاش میکنن به مردم القا کنن که دینداری توی #ایران کم شده و مردم از خدا و دین و ایمان فاصله گرفتن.
ولی یه وقتایی یه آماری مثل این، 👆
یه نظرسنجی ساده،
یه مصاحبهی میدانی،
خیلی راحت
دست این دروغگوها رو رو میکنه. ☺️
میدونید ۸۳درصد از ۸۵میلیون نفر، میشه چند نفر؟ 😃
#ما_بیشماریم ❤️
💠🌿
✍ #فائزه_سادات #روزنوشت
@mangenechi
┅⊰༻🌸🍃
#خاطره 0⃣2⃣
تصور کنید یه ماه رمضون تابستونی رو بری یه منطقهی محروم گرمسیری برای تبلیغ نتیجهش این میشه که هر چی شبها روی منبر از آتیش جهنم برا مردم بگی، فرداش میدن خودت واحد عملیش رو پاس کنی. 😅😫
سر ظهر که نیمپز شده از مسجد برمیگشتم خونه، تازه ماجراهای من و کولر اتاقم شروع میشد. یه کولر آبی عهد حجری که کارکردش بیشتر شبیه اسپیلت باد داغ بود تا وسیلهی سرمایشی.
چون کولر، شلنگ آب و این حرفا نداشت یه کم که کار میکرد، نوبت من بود کارکنم و تو اون گرمای وحشتناک، به صورت دستی برم آب بیارم بریزم توش.
دیدم اینجوری نمیشه، به هزار زحمت یه شلنگ جور کردم و بهش وصل کردم؛ اما چون شناورش هم خراب بود، آبش سرریز میکرد تو اتاق و تمام اثاث و بساطم رو آبیاری میکرد!
شبهای قدر خبر اومد که اطراف روستا توی کوهها، پوشش گیاهی آتیش گرفته. مراسمات اون شب رو سپردم به رفیقم و خودم همراه مردم روستا رفتم برای اطفای حریق، یه مقدار از مسیرش دیگه ماشین رو نبود و باید دبههای سنگین اب رو تا محل آتیشسوزی پیاده حمل میکردیم.
خلاصه اینکه اون سال شبهای قدر، حسابی مراتب معرفت عملی رو طی کردم.😅
┅⊰༻🌸🍃
#ویژههای_رمضانی #خاطرات_رمضانی
#گروه_فرهنگی_تبار
╔═.🌸🍃༺.══╗
@mangenechi
╚══.🌸🍃༺.═╝
┈••✾•🔅💠🔅•✾••┈
#یک_آیه، یک داستان
وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَّهِينٍ
هَمَّازٍ مَّشَّاءٍ بِنَمِيمٍ
ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺳﻮﮔﻨﺪﺧﻮﺭﺩﻩی ﺯﺑﻮﻥ ﻭ ﻓﺮﻭﻣﺎﻳﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﺒﺮ
ﺁﻧﻜﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻋﻴﺐﺟﻮﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍی ﺳﺨﻦﭼﻴﻨﻲ ﺩﺭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﺍﺳﺖ.
(قلم/١٠و١١)
┈••✾•🔅💠🔅•✾••┈
🌼 مردی، نزد حکیمی رفت و گفت: فلانی پشتِ سرت فلان حرفها را گفت.
حکیم گفت:
در این گفتهات سه خیانت است:
▫️شخصی را نزد من بیارزش کردی
▫️آرامش ذهنی مرا بر هم زدی
▫️خودت را نزد من خوار کردی
┈••✾•🔅💠🔅•✾••┈
#در_محضر_قرآن #ویژههای_رمضانی #داستانک
🔗 #منگنهچی
╔═.💠🔅.═════╗
@mangenechi
╚═════.💠🔅.═╝
🌼🍂
امام صادق (ع) فرمودن:
هر کس یه روز ماه مبارک، بدون عذر، روزهش رو بخوره، روح ایمان ازش جدا میشه!!
😰😱
#در_محضر_روایت #ویژههای_رمضانی
#گروه_فرهنگی_تبار
🌼🍂 @mangenechi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🍃
#مجموعه_کلیپ #قرآنی
🌼 روشنای رستگاری 🌼
قسمت هشتم
هدیهای از
#گروه_فرهنگی_تبار
به همراهان عزیز #منگنهچی
#در_محضر_قرآن
🌼🍃 @mangenechi
🌼🌿
سؤالات #مسابقه روز بیست و یکم
به این دو سؤال کوتاه که از محتوای مطالب امروز کانال تهیه شده، جواب دهید و به این آیدی ارسال فرمایید.
@Z_A1400
مهلت ارسال پاسخها:
ساعت ۵ صبح چهارم اردیبهشت
موفق باشید.
🌼🌿
🌼 ۱. مؤمنان چرا گرسنگی روزهداری را دوست دارند؟
🌼 ۲. در سخنچینی چه خیانتهایی هست؟
🌼🌿 @mangenechi
࿐❈🌟
اللّٰهُمَّ افْتَحْ لِى فِيهِ أَبْوابَ فَضْلِكَ
خدایا! در این ماه درهای احسانت را به روی من بگشا.
🌟❈࿐
یاخیرالمحسنین!
بی تو من هیچم.
بی نظر لطفت، صبح شب نمیشود؛
خورشید سر بر نمیآورد؛
آسمان نمیبارد؛ ...
اما من چیزی فراتر میخواهم.
درهای فضل و احسانت را بر این بندهی ناتوانت بگشای.
࿐❈🌟
#مناجات_شبانه #دعاهای_روزانه_ماه_مبارک_رمضان
#شب_بخیر #عکسنوشته
🌟❈࿐ @mangenechi
•••❈❂🌿🌺
سلام بر حقیقت صبحی که با تو قدر یافت
و سلام بر حقیقت قدری که صبح روشن ظهور توست
سلام بر قدر مطلق مهدی (عج)
•••❈❂🌿🌺
#صبحی_که_با_سلام_تو_آغاز_می_شود
#السلام_علیک_یا_بقیّة_اللّه
#صبح_بخیر
•••❈❂🌿🌺
@mangenechi
┅⊰༻▫️💠
هر چه میزبان بینیازتر باشد، مهمانی، از محبت بیشتر حکایت میکند. اگر میزبان "بزرگ و والا مقام" باشد و مهمانان بسیار کوچکتر از او باشند، مهمانی هنگامهی فروتنی و تواضع میزبان است.
لحظهی فرود آمدن میزبان بلندمرتبه در برابر مهمانان، صحنهای به یادماندنی و دوست داشتنی است. مهمانِ بزرگان شدن، بزرگی میآورد و حقارتها را از روح انسان بیرون میکند. همان احساس حقارتی که مایهی همهی اسارتهاست.
📚 کتاب شهر خدا؛ حجت الاسلام پناهیان؛ ص ۳۱_۳۲
┅⊰༻▫️💠
#ویژههای_رمضانی #گزیده_کتاب
#گروه_فرهنگی_تبار
╔═.💠▫️༺.══╗
@mangenechi
╚══.💠▫️༺.═╝
┅⊰༻🌸🍃
#خاطره 1⃣2⃣
یک سال ماه رمضون، شبهای قدر، خیلی نور بالا میزدم، حس میکردم بعد از اون همه روزه توی فصل گرما، دیگه سیمم به عوالم بالا وصل شده و حسابی التماس دعایی شدم. 😅
اتاقم طبقهی بالای خونمون بود، تصمیم گرفتم برم روی پشت بوم و شب قدر رو اونجا تنها باشم.
یواشکی رادیوی قدیمی رو به همراه سجاده و بقیهی لوازم بردم اونجا.
به مامان و بابام گفته بودم که میرم تو اتاقم.
نمیدونم چرا؟ اما خجالت میکشیدم از برنامهای که داشتم، باخبرشون کنم.
همون اوایل دعای جوشن، سر به سجده، وقتی داشتم تمرکز میکردم برای گریه و استغفار، نمیدونم چی شد که خوابم برد .😴
چشمتون روز بد نبینه، مامان، بابام هرجا به فکرشون رسیده بود دنبالم گشته بودن، دیگه داشتن زنگ میزدن به مراکز اورژانس و آگاهی که برادرم از صدای ضعیف رادیو، روی پشت بوم پیدام کرده بود.
پدرم اون شب خیلی حرمت شب قدر رو نگه داشت، سکوت کرد و از خونه رفت بیرون. 😅
┅⊰༻🌸🍃
#ویژههای_رمضانی #خاطرات_رمضانی
#گروه_فرهنگی_تبار
╔═.🌸🍃༺.══╗
@mangenechi
╚══.🌸🍃༺.═╝
💠
«خلصنا من النار» که فقط
رهایی از جهنم قیامت نیست.
بدون امام زمان (عج) هم ما تو جهنم هستیم.
خدایا!
ما رو از آتیشِ دست سازِ غیبت
خلاص کن!
💠 @mangenechi
هدایت شده از *~یافاطمهالزهرا~*
*رفیقی داشتم که از دار دنیا یه پیکان درب و داغون سفید یخچالی داشت و* *میپرستیدش! با اینکه ماشینه خیلی هم سرِ پا و مدل بالا نبود ، اما خیلی هوای اون رو داشت. میگفت : من که پول ندارم عوضش کنم ، پس بهتره از همین چیزی که دارم خوب مراقبت کنم.*
*یه روز اومد دنبالم که باهم بریم بیرون. دیدم یه برچسب بزرگ طرح ِ برندهای معروف ماشینهای خارجی رو روی شیشه سمت ِ شاگرد چسبونده ، خندم گرفت و گفتم این چیه چسبوندی بابا ، خیلی ضایعه ، انگار ندید بدیدی ، بعد برچسب شیشه رو کشیدم و کندم . دقیقهای نشد که یهو نصف شیشه ماشین افتاد پایین و خورد شد. خیلی ناراحت شد و منم از اتفاقی که افتاده بود جا خوردم . در بین راه میگفت که پول نداشته شیشه ماشین رو عوض کنه ، واسه همین یه برچسب زده روش که کسی جای ترک خوردگی رو نبینه تا بلکه پولی دستش بیاد و یه شیشه نو بندازه.*
*کلّ اون روز رو دمق بودم . با اینکه چیزی بهم نگفت اما از خودم و کاری که کرده بودم شرمنده شدم . وقتی من رو رسوند دم ِ در خونه ، بهم گفت : "غصه نخور، فدای سرت رفیق. یه چیزی رو رفاقتی بهت بگم!؟ اینکه یه شیشه بود و مهم نیست ، بالاخره حلش میکنم ، اما خواستم بهت بگم که مواظب باشی اگه یه روز کسی رو دیدی که یه جای زندگیش رو خیلی دوست داره و قشنگ نشونش میده ، نزنی تو پَرش . حالش رو نگیری ، شاید خواسته جای یه زخم رو بپوشونه تا کسی باخبر نشه .*
*خیلی وقتها مجبوریم روی یه سری مشکلات ، غم و غصههامون برچسب خوشحالی و امید بچسبونیم تا حداقل کسی از وجودشون باخبر نشه. حواسِت باشه به برچسبهای قشنگِ زندگیِ آدمها دست نزنی*.
*بعد ، گازش رو گرفت و رفت و من تو دود سیاه و غلیظ پیکانش گم شدم.*
ای که می پرسی نشان عشق چیست
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از در مانده ای درمان کنی
#داستان
🕊پرواز تا اوج🕊
🌼🍂
روزھ عاملِ موثري در تَربیت روح
و پرهیزگارۍ در همہی زمینھها و
ابعاد حیات انسان است.
یکي از ویژگـۍهاۍ پررنگ روزھ،
بُعد معنوى و اخلاقی آن میباشد.
روزه روح و ارادھی انسان را قوي
و غرایز او را تعدیل مى کند و یکۍ
از بسترھاۍ بسیار مناسب براۍ
انجام مراقبہ و ایجاد خودکنترلي
برای افراد است.
ــ ــ ـــــــــــــــــــ ــــــــ
* تَعدیل: متعادلسازي
🌼🍂
#نکته #ویژههای_رمضانی
#گروه_فرهنگی_تبار
🌼🍂 @mangenechi
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
#یک_آیه ، یک داستان
مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ.
[ ﺍﻱ ﺍﻧﺴﺎﻥ ! ] ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﻧﻴﻜﻲ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺳﺪ، ﺍﺯ ﺳﻮی ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺑﺪی ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺳﺪ، ﺍﺯ ﺳﻮی ﺧﻮﺩ ﺗﻮﺳﺖ.
(نساء/۷۹)
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
استاد اخلاقِ ضایعاتی!
سوار ماشین بودم و داشتم از سالاریه(محلهی پولدارهای قم) میومدم سمت خونه. تا از کوچهی فرعی وارد خیابانِ اصلی شدم، دیدم مرد جوانی گوشهی بلوار نشسته و یه گونیِ بزرگ پُر از ضایعات هم کنارشه.
از ظاهر نامرتب و سیاهی گونیش، میشد فهمید که ضایعات رو از سطلهای زباله جمع کرده. هنوز بهش نزدیک نشده بودم که یک لحظه، چشم تو چشم شدیم. به محض اینکه بهش نزدیک شدم، پا شد و اشاره کرد که نگه دارم؛ ترمز زدم و کمی جلوتر ایستادم.
اومد کنار پنجرهی اتومبیل و گفت:
«بار ضایعاتم سنگینه، نمی تونم ببرم؛ روم نشد به ماشینهای مدل بالا بگم منو ببرن. اگه میشه منو تا میدون برسون؛ سه هزار و پانصد تومن هم دارم که بهت میدم. کاپشنم رو هم در مییارم و میندازم روی صندلی ماشینت که کثیف نشه.»
بهش گفتم: «مشکلی نیست، پول نمیخواد بدی؛ فقط فکر نکنم اون گونی بزرگ توی ماشین جا بشه.»
سریع گفت: جا میشه! و دوید گونی رو آورد. میخواست کاپشنشو بندازه روی صندلی، اما به زور نذاشتم. گونی رو با زحمت چپوند توی ماشین و راه افتادیم.
کنارم که نشست، هم لباساش بوی بد زباله میداد و هم گونی ضایعات؛ اما صورت نورانیاش پشتِ اون محاسن مشکی، حال و هوای معنویاش رو فریاد میزد. ذکرِ «یا امام رضا (ع)» هم از زبونش نمی افتاد.
برگشت سمتم و کلی تشکر کرد که بارش رو سوار ماشینم کردم. بعدش شروع کرد به حرف زدن و گفت:
«امروز از خدا خواستم کاری کنه پول کفش دخترم جور بشه که با فروش این ضایعات جور میشه. اما بارم خیلی سنگین بود و نتونستم جا به جا کنم.»
بعد گفت: «البته تقصیر خودمه؛ امروز ناشکری کردم و گفتم: خدایا! چرا مردم به بعضی ضایعاتیهای دیگه پول نقد هم میدن، ولی من همهاش باید ضایعات ببرم بفروشم. فکر کنم برا همین ناشکری اینجا گیر کردم.
خدا ببخشه.»
من فقط گوش میدادم.
انگار یه استاد اخلاق داشت برام حرف میزد.
چقدر کیف کردم از این ایمانش!
صبح از خونه زده بیرون تا ضایعات جمع کنه برای پول کفش دخترش؛ خدا ضایعات براش رسونده، اما چون سنگین بوده، نمیتونسته جابهجا کنه و ...با تمام اینها به خدا گلایه نکرد و گفت خودم ناشکری کردم که این طور شد!
🔹🔸🔹
امروز قشنگترین درس رو از این جوون که به نظرم از اولیای خدا بود، گرفتم.
فهمیدم هنر اینه که توی مشکلات هم بگی خدایا شکرت و به خدا گلایه نکنی.
یاد گرفتم که باور داشته باشم خدا بدیِ بندههاشو نمی خواد و هر مشکلی هست، یا خودم مقصرم و یا حکمتی توشه.
ممنونم از این درس بزرگ استادِ اخلاقِ ضایعاتی!
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
#در_محضر_قرآن #زندگی #داستانک
🔗 #منگنهچی
╔═.🌸🌿.═════╗
@mangenechi
╚═════.🌸🌿.═╝
🌼🌿
سؤالات #مسابقه روز بیست و دوم
به این دو سؤال کوتاه که از محتوای مطالب امروز کانال تهیه شده، جواب دهید و به این آیدی ارسال فرمایید.
@Z_A1400
مهلت ارسال پاسخها:
ساعت ۵ صبح پنجم اردیبهشت
موفق باشید.
🌼🌿
🌼 ۱. مهمان بزرگان شدن، چه نتیجهای دارد؟
🌼 ۲. اعمال نیک و بد از کجا به انسان میرسد؟
🌼🌿 @mangenechi