اربعینی ها.mp3
2.85M
.
▪️شوق زیارت (۲)
اربعینیها
به قلم: نظیفه سادات مؤذن (باران)
┅⊰༻🔳༺⊱┅
#پادکست
#اربعین #شوق_زیارت
#سیدالشهدا
#گروه_فرهنگی_تبار
🔗 #منگنهچی
╔═.▪️🔳༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔳▪️༺.═╝
منگنهچی
. ▪️شوق زیارت (۲) اربعینیها به قلم: نظیفه سادات مؤذن (باران) ┅⊰༻🔳༺⊱┅ #پادکست #اربعین #شوق_زیارت #س
اربعینیها
آدمها رمز و راز بیانتهای پیادهروی اربعیناند. انگار هر کدام برای خودشان یک کتاب ناخواندهی ناشناختهاند که روی جلدشان نوشتهاند «لبیک یا حسین»! همه در این لبیک شریکاند ولی هرکدام برای خودشان دنیایی متفاوت دارند و با حسینِ توی قلب خودشان رمز و رازی دارند که فقط خودشان میدانند.
حساب و کتاب آدمهای اربعینی اصلاً با تمام دنیا فرق دارد. توی چشمهای هرکدام که نگاه میکنی دست و پایت را گم میکنی از هجوم مفاهیم رنگارنگی که از نگاهشان به پایت میریزد.
بچههای کوچکی که دستمال کاغذی و آب و خرما تقدیمت میکنند؛ جوانهای امروزی و جینپوشیدهای که تلفن همراهت را به شارژ میزنند؛ زنهای نقابزده و بینقاب و باعبا و بیعبا که به سفره دعوتت میکنند؛ پیرمردهایی که کنار موکبها نشستهاند و با صدای بلند خوشآمد میگویند؛ میانسالهایی که پاهای خستهی زائران را ماساژ میدهند؛ ... اینها لشکر بی جیره و مواجب حسین (ع) اند.
اینها مأمورند که پیشنمایش روزهای ظهور را برای ما به تماشا بگذارند. اینها هر چه دارند از مال و جان در طبق اخلاص تقدیم میکنند تا من و تو باور کنیم روزی که مهدی فاطمه (عج) میآید، همهی ما از برادر به هم نزدیکتر میشویم و این گونه برای یکدیگر از همه چیز میگذریم.
اربعین ماکت کوچکی از دنیای پس از ظهور است که تصویرهای معهود ذهن ما را میشکند و نشانمان میدهد فراتر از چیزهایی که میدانیم و تجربه کردهایم دنیایی آسمانیتر و مهربانتر هم هست.
به قلم: نظیفه سادات مؤذّن (باران)
.▪️🔳༺
#اربعین #شوق_زیارت
#سیدالشهدا
#گروه_فرهنگی_تبار
🔗 #منگنهچی
╔═.▪️🔳༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔳▪️༺.═╝
شبیه طلایه دار.mp3
3.19M
.
▪️شوق زیارت (۳)
شبیه طلایهدار
به قلم: نظیفه سادات مؤذن (باران)
┅⊰༻🔳༺⊱┅
#پادکست
#اربعین #شوق_زیارت
#سیدالشهدا
#گروه_فرهنگی_تبار
🔗 #منگنهچی
╔═.▪️🔳༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔳▪️༺.═╝
منگنهچی
. ▪️شوق زیارت (۳) شبیه طلایهدار به قلم: نظیفه سادات مؤذن (باران) ┅⊰༻🔳༺⊱┅ #پادکست #اربعین #شوق_زیار
شبیه طلایهدار
باز این چه شورش است که در جان جادههاست؟! هوا هوای زیارت است. جادهها بیقراریشان را تاب نمیآورند. دلتنگ قدمهای عاشقان، بیتاب اشکها و هقهقها و تاولها.
بیابانهای گرم عراق صدایمان میکنند و ما از پشت پردهی اشکهای حسرت، لحظههای پر نور و شور و شعور سالهای گذشته را مرور میکنیم.
سیدالشهدای ما همان قدر که مولای نزدیکها و زائرهاست، امام دورها و محرومها و حسرتبهدلها هم هست. میدانیم ولی ... .
ما آدمهای محصور در زمان و مکان عادت نداریم به اینکه دلمان را با این منطقهای عقلپسند آرامکنیم. ما آرام کردن دل را با عاشقانههای میان موکبها یاد گرفته بودیم: با بوی چای عراقی و صدای «هله بیک، هله بیک» گفتنهای پیاپی میزبانهای مخلص موکبها.
دلمان میتپد برای اینکه دوباره توی سایتها و مغازهها دنبال کفش مناسب پیادهروی بگردیم؛ سراغ کولهی جادار و محکم بگیریم؛ لیست ملزومات سفر بنویسیم. میدانیم و حس میکنیم و کلنجار میرویم با بیآرامی دلمان و یادمان میآید که «طلایهدار زیارتنرفتهها» با آن حس غریب آسمانی که در صدای مهربانش نهفته بود گفت: «بُعد منزل نبود در سفر روحانی»
یادمان میآید دلِ تنگ و بیقرار او را و قدمهایی که هر سال به نیت گامهای مبارکش برداشته بودیم!
امسال همه به او شبیه شدهایم!
به قلم: نظیفه سادات مؤذّن (باران)
.▪️🔳༺
#اربعین #شوق_زیارت
#سیدالشهدا
#گروه_فرهنگی_تبار
🔗 #منگنهچی
╔═.▪️🔳༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔳▪️༺.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کیو دیدم کربلا رفته 😭😭
┅⊰༻🔳༺⊱┅
#کلیپ #استوری
#اربعین #شوق_زیارت
#سیدالشهدا
#گروه_فرهنگی_تبار
🔗 #منگنهچی
╔═.▪️🔳༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔳▪️༺.═╝
سفینه النجات.mp3
3.04M
.
▪️شوق زیارت (۴)
سفینةالنجاة
به قلم: نظیفه سادات مؤذن (باران)
┅⊰༻🔳༺⊱┅
#پادکست
#اربعین #شوق_زیارت
#سیدالشهدا
#گروه_فرهنگی_تبار
🔗 #منگنهچی
╔═.▪️🔳༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔳▪️༺.═╝
سفینةالنجاة
خورشید بیامان میتابید. انگار تاریخ داشت خودش را مرور میکرد. باز هم کاروانی عزادار به زیارت شهدای دشت طفّ می آمد و پاهای برهنه و تاولزده گواه عشق و بیقراریشان بود.
خورشید بیامان میتابید. کاروان موکب به موکب تشنگی را زمین میگذاشت؛ خستگی را جا میگذاشت؛ و جلوهای دیگر از شکوه عاشقی را در صفحات تاریخ به یادگار میگذاشت.
خورشید بیامان میتابید. زنان و کودکان و مردان کاروان مشّایه، به شوق زیارتی ناب، پا به پای هم به سوی مقصدی مشترک میرفتند.
این بار ولی تازیانهای نبود؛ غل و زنجیری نبود؛ سیلی و فریادی نبود. در طول مسیر کاروان، مشتاقانه به استقبالشان میآمدند و برای پذیراییشان از یکدیگر سبقت میگرفتند.
عشق از هر گوشهی بیابان داغ، قل قل میزد و زلالی بیمرز خود را به رخ جهان میکشید.
مرز و نژاد و زبان و ملیت خود را باخته بودند! واژهها تمام در قالبهای تازهای رنگ میگرفتند و معنی مییافتند: ارادت، برادری، محبت، احترام، مهماننوازی، اخلاص، ... چه واژهنامهی نابی میسازد اربعین!
کاش نام ما هم میان این رود زلال واژهها جاری شود و در تلاطم موّاج تاریخ اربعینیها جزو زائران امسال سیدالشهدا ثبت گردد!
کاش سفینةالنجاة عشقش امسال دوریهای جغرافیایی را نادیده بگیرد و به نزدیکی دلهای بیتابمان نظر کند؛ دست ما را هم بگیرد و در میان ساحلنشینان سعادت جایمان دهد!
به قلم: نظیفه سادات مؤذّن (باران)
.▪️🔳༺
#اربعین #شوق_زیارت
#سیدالشهدا
#گروه_فرهنگی_تبار
🔗 #منگنهچی
╔═.▪️🔳༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔳▪️༺.═╝
امروز، توی عراق، اربعینه.
#گروه_فرهنگی_تبار با عشق و امید فراوان،
به امید اینکه گامی در راستای گسترش آموزههای مولا اباعبدالله -علیه السلام- برداره،
پروژهی «مواعظی از سیدالشهدا» رو با گزینش روایاتی از اون حضرت، ساخت عکسنوشته و کپشنهایی به قلم دوستان، آغاز کرد.
خدا رو بر این توفیق شاکریم که محصولات این پروژه رو در طول یک ماه اخیر، تقدیم مخاطبان عزیز کردیم. ☺️
و امروز،
در اربعین سالار شهیدان، آخرین شمارههای این مجموعه رو با عشق، تقدیم محضر شما عزیزان میکنیم.
چه زیباست که شما هم نیت کنید و به قصد قربت، برای گسترش این آموزهها، محصولات رو به اندازهی توان و امکانات خودتون منتشر کنید. ☺️
🔶 مواعظی از سیدالشهدا (۲۳) 🔶
┅⊰༻🔸༺⊱┅
حالِ عجیبی ست حال مراقبه و حواسجمعی.
اینکه با خودت قرار بگذاری که حواست به نگاه همیشگیِ خدا باشد؛
حواست به اثر هر عمل و ارادهات باشد؛
اینکه هر قدمی و هر اقدامی، در ورای خود، عاقبتی دارد؛
خیر یا شر،
تلخ یا شیرین.
حاصل این نگاه، زندگیای میشود که خیالت از فردایش راحت است. ☺️
چه جذّاب! 😃
┅⊰༻🔸༺⊱┅
🔸 امام حسین-علیهالسلام-
اعمَل عمل رجلِِ یعلمُ انهُ ماخوذُُ بالاجرامِ مُجزیُُّ بالاحسان
کاری را که انجام می دهی همانند شخصی انجام بده که می داند هر گاه گناه کند کیفر میشود و هر گاه نیکی کند پاداش میبرد.
بحار الانوار، جلد ۷۸، صفحه ۱۲۷
┅⊰༻🔸༺⊱┅
#در_محضر_روایت
#عکسنوشته
#سبک_زندگی
#استوری
#گروه_فرهنگی_تبار
✍ #فائزه_سادات
🔗 #منگنهچی
╔═.🔸༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔸༺.═╝
🔶 مواعظی از سیدالشهدا (۲۴) 🔶
┅⊰༻🔸༺⊱┅
مراقبت کامل از رفتار،
دقت در انتخاب عمل قبل از اینکه انجامش دهی و دیگر قابل جبران نباشد،
اینکه عزت نفس انسانیات را با عذرخواهی پیاپی، لگدمال نکنی، ...
توصیههای پدرانهای که تو را از «نفاق» دور و فاصلهات را با رذائل اخلاقی بیشتر میکند.
دلسوزانه و اندیشمندانه!
┅⊰༻🔸༺⊱┅
🔶 امام حسین-علیهالسلام-
إيّاك و ما تعتذر منه فإنّ المؤمن لا يسيء و لا يعتذر و المنافق كلّ يوم يسيء و يعتذر
از کاری که باید از آن عذرخواهی کرد، دوری کن، چرا که مؤمن، نه بد کند و نه عذرخواهی نماید، ولی منافق، هر روز بد کند و معذرت طلبد.
تحف العقول، ص۲۴۸
┅⊰༻🔸༺⊱┅
#در_محضر_روایت
#عکسنوشته
#سبک_زندگی
#استوری
#گروه_فرهنگی_تبار
✍ #طهورا_فاکر
🔗 #منگنهچی
╔═.🔸༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔸༺.═╝
منگنهچی
┅🌟⊰༻💠༺⊱🌟┅ چند تا خاطرهی زیبا و جذاب از یه دانشآموز عزیز به دستمون رسید دربارهی آموزش مجازی و ماج
همراهان عزیز
فردا آخرین مهلت ارسال خاطرات شما برای شرکت در مسابقه ست.
این دو روز به احترام اربعین سالار شهیدان، خاطرات رو منتشر نکردیم، چون حال و هوای طنز داشتن.
ان شاء الله از فردا انتشار مجدد رو آغاز میکنیم.
به امید موفقیت همهی شما مخاطبان مهربان و همراه. ☺️
هدایت شده از حامد منتظری مقدم- تشیع پژوهی
☑️ چند حکایت از علاقه و اهتمام علامه حسنزادهٔ آملی (رضوان الله علیه) به «کتاب»
به روایت: حاج شیخ حسن رمضانی
▪️ «یادم هست كه در محضر ایشان [: آیةالله حسنزاده]، یك بندهخدایی روی عدم التفات، استکان چای را گذاشت بر روی کتابی. آقا نبودید که برخورد ایشان را ببینید! با تعجّب و عصبانیّت فرمود: روی كتاب؟ خب بگذار آنطرف! چرا روی کتاب؟ آن بندهخدا گفت: مواظبم آقا. فرمود: كاری به مواظبت ندارم، اصلاً چرا گذاشتید؟ كتاب مگر چیز معمولی است؟!
▪️ یك وقتی با ایشان رفتیم صحّافی برای تجلید دو جلد كتاب که از آثار محییالدّین عربی را فهرست کرده بودند. ایشان به آن بندهخدای صحّاف فرمود: آقا مواظب باش که فقط و فقط جلد كنید، نمیخواهم که بُرِش بزنید. آن آقا گفت: نمیشود، ما كه اهل فن هستیم معتقدیم که كتاب باید دست بیاید تا بتوانیم شیرازه كنیم و این امر بدون برش ممکن نیست. ایشان فرمود: نه نمیخواهد برش بزنید، فقط جلد بسازید. او هم میگفت: نمیشود.
من فضولی كردم و گفتم: آقا ما این را از شما یاد گرفتیم كه سخن اهل فن را باید شنید. تا این را گفتم، ایشان فرمود: شما جوان، آن آقا هم جوان، منِ پیرمرد را گیر آورده و اینجا دوره كردید، هر كاری میخواهید بكنید، ولی جلوی چشم من نكنید. آقای صحّاف گفت: باشد. كتاب را گرفت و برد که برش بزند، ایشان صدا زد و فرمود: كم برش بزن، خیلی كم، به اندازهٔ حداقلّ ممكن، حاشیهٔ كتاب را از بین نبرید، من میخواهم جایی باشد برای نوشتن. گفت: چشم. رفت به طرف آخر مغازه، یك برش از این طرف و یك برش از آن طرف و یك برش از قسمت ثالث زد و كلّ حاصل آن برش را در دستش مچاله کرد و رو کرد به ایشان و گفت: آقا اینقدر من برش زدم. فرمود: من نمیتوانم نگاه كنم، به من نشان نده. ایشان حتی تحمّل برش کتاب را نداشت. اینها برای ما افسانه است!
▪️ گاهی میدیدیم افراد، كتابها را مُثله میکردند و چهار پنچ ورق از کتاب را میگذاشتند و میآوردند سرِ درس. ایشان به شدّت ناراحت میشد و میفرمود: چرا كتاب را مُثله كردید؟ شما نمیدانید كتاب بغل كردن چقدر لذّت دارد؟ چرا از این لذّتها محرومید؟!
(خبرنامهٔ مجمع عالی حکمت، ش۵، ص۲۶)
@Tashayo🍀
#مسابقه خاطرهنویسی #آموزش_مجازی
┅🔸⊰༻🦋༺⊱🔸┅
پسرم دانشجوه.
یه بار اون اوایل کرونا، از جلوی اتاقش رد میشدم، دیدم صدای یه زن از توی اتاقش مییاد و یکریز هم داره حرف میزنه!
خیلی تعجب کردم! ازاون بعید بود!
دراطاقش باز بود. چند بار صداش کردم، جواب نداد، اومدم تواطاق دیدم خوابه و صدا از گوشیشه.
دلم به حال استاد بیچاره سوخت! چطور باانرژی حرف میزد ودرس میداد. ولی شاگرد او درخواب ناز.
البته توپرانتز بگم بچهها ویس استاد رو ضبط میکنن و وقتی ازخواب شیرین بیدار شدند سر صبر درس رو گوش میدن.
شاگرد هم شاگردهای قدیم
┅🔸⊰༻🦋༺⊱🔸┅
زهرا زرگران
۵۴ ساله
اصفهان
#آغاز_سال_تحصیلی
#خاطره
🔗 #منگنهچی
╔═.🔸🦋༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔸🦋༺.═╝
#مسابقه خاطرهنویسی #آموزش_مجازی
┅🔸⊰༻🦋༺⊱🔸┅
جزوه ریاضی
مثل هر سال معلمها بهمون مشق میدادن 😩
با اینکه مجازی بودیم و وقتمون زیاد بود مشقامون بیشتر رو دوشمون سنگینی میکرد🤕
معلم ریاضیمون اصلاً مثل معلمای پارسال من نبود و چون اولین سالی بود که من وارد یه مدرسه خاص میشدم سطح تدریسش برام خیلی بالا بود🤯
اول سال خوب شروع نکرد و خوب هم ادامه نداد. بدتر از تدریس سنگینش، تکلیفی بود که روی دوش ما گذاشته بود:
یه جزوه کت و کلفت که هر چند هفته چند سانت به کلفتیش اضافه میکرد، بهمون به صورت pdf میداد و میگفت تو دفتراتون پاکنویس کنید 📝
انقدر زیاد بود که نه تنها نمینوشتیم، بقیه مشقامون رو هم نمیتونستیم بنویسیم و جالبتر از اون که ۴ نمره مستمر رو از جزوه گذاشته بود 😓
جزوه کاملی بود ولی کی میاد ۳۰۰ صفحه ورق آ چهار رو داخل دفترش پاک نویس کنه و تازه تمرین هارو از نکات جدا کنه؟!
تحملمون تموم شد و رفتیم و بهش گفتیم.
انقد گفتیم تا کوتاه اومد و گفت بنویسید بهتره ولی اگه پرینت هم گرفتید اشکال نداره🖨🤠
البته آخرش دو نمره از مستمر ریاضی رو برای جزوهها کم کرد☹️
ولی حداقلش از نوشتن ۳۰۰ صفحه جزوه راحت شدیم!
بدتر از اون، امسال هم معلم هندسه ماست و ما هم هنوز اسکرین شات پیام چاپ جزوههاش رو داریم و میتونیم بر علیهش استفاده کنیم😏⚔🛡
البته درهر صورت معلمها همیشه صلاح ما رو میخوان😅😁😂
سید محمد علی میردهقان
دانش آموز یازدهم ریاضی مدرسه شهید قدوسی
از قم
┅🔸⊰༻🦋༺⊱🔸┅
#آغاز_سال_تحصیلی
#خاطره
🔗 #منگنهچی
╔═.🔸🦋༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔸🦋༺.═╝
#مسابقه خاطرهنویسی #آموزش_مجازی
┅🔸⊰༻🦋༺⊱🔸┅
قسمت چهارم: انتخابات شورای دانشآموزی
کلاس مطالعات بودیم. دوستم از معلم پرسید: «آقا! امسال انتخابات شورای دانشآموزی نداریم؟»🤔
معلم گفت: «من اطلاعی ندارم. هر وقت قرار شد برگزار شود، خبرتان میکنم.»
چند روز بعد مدرسه پیام داد: «انتخابات شورای دانشآموزی برگزار میشود.»👏
بچهها دست به کار شدند.
انتخابات شورای دانشآموزی امسال متفاوت بود. به جای تبلیغات کاغذی در مدرسه، بچهها کلیپهای تبلیغاتی و شعارهای جذابی درست کرده بودند. مثلا یکی از شعارها این بود:
سیب، سیب، گلابی یه کاندید حسابی
دوستانم در کلیپ کارهایی میکردند که تا به حال ندیده بودم:🧐
یکی در استودیو خبر، اخبار میگفت!😳
دیگری از این اتاق غیب میشد و چون غول چراغ جادو از اتاقی دیگر بیرون میآمد!🤯
ظاهرا همه استاد فتوشاپ شده بودند جز من!🤨
دوستی که خیلی ذوق و شوق انتخابات داشت، کاندید شد، اما رأی نیاورد. دلم برایش سوخت.😔
امیدوارم آنهایی که رأی آوردند، کارهای مفیدی برای مدرسه انجام دهند.
اما به راستی برای مدرسه مجازی چه کاری میخواهند انجام دهند؟🤷♂
محمدمهدی گلاببخش
کلاس ششم
از قم
┅🔸⊰༻🦋༺⊱🔸┅
#آغاز_سال_تحصیلی
#خاطره
🔗 #منگنهچی
╔═.🔸🦋༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔸🦋༺.═╝
#مسابقه خاطرهنویسی #آموزش_مجازی
┅🔸⊰༻🦋༺⊱🔸┅
قسمت پنجم: قاطی شدن کلاسها
هر درسی کانال مخصوص خودش را دارد تا پیام با هم اشتباه نشود. روزی پیامی آمد که در این کانال، «هنر» درس داده میشود. معلم کارش را آغاز کرد. 👨🎨
همزمان در کانال «ریاضی» پیام آمد که هم اکنون در این کانال، کلاس شروع میشود.👨🏫
من خوشحال شدم.😃
گمان کردم مدرسه به ما اجازهی انتخاب کلاس داده است. 👏🤗
کلاس «هنر» را بیشتر دوست داشتم. به آن کانال رفتم.😌
معلم که تدریسش را شروع کرد، دبیر کلاس «ریاضی» ناگهان به کلاس هنر آمد و با عصبانیت گفت: «دارید اشتباه درس می دهید!».😳
معلم کلاس«هنر» تعجب کرد که: «یعنی چی؟».🤔
معلم «ریاضی» ادامه داد: « الآن این زنگ، کلاس من است و زنگ بعد کلاس شما است».😧
معلم کلاس «هنر»، دنبال لیست کلاسهایش روی میز گشت. چشمی به برنامه انداخت. یک نگاهی به ساعت کرد و با خنده گفت: «عذر میخواهم! پس بچهها تا زنگ بعد خدانگهدار».🙄
معلم کلاس «ریاضی» به کلاس خودش بازگشت و من هم ناچار به کانال «ریاضی» رفتم.🚶♂
محمدمهدی گلاببخش
کلاس ششم
از قم
┅🔸⊰༻🦋༺⊱🔸┅
#آغاز_سال_تحصیلی
#خاطره
🔗 #منگنهچی
╔═.🔸🦋༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔸🦋༺.═╝
#مسابقه خاطرهنویسی #آموزش_مجازی
┅🔸⊰༻🦋༺⊱🔸┅
قسمت ششم: کلاس جدید
تا امروز این کلاسها را داشتم: فارسی، ریاضی، هدیههای آسمان، مطالعات اجتماعی، علوم، خوشنویسی، ورزش، قرآن، طراحی و خلاقیت. به زودی یک کلاس جدید اضافه شد: «سبک زندگی».👏😊
معلم، داستانها و خاطرات آموزندهی خود را برایمان تعریف میکرد. روزی گفت:
«وقتی بچه و همسن شما بودم، زمستان که میشد برف سنگینی میآمد و حتی مدرسهها تعطیل میشد. یک روز برایم سؤال شد که چند سانتیمتر برف آمده؟ برای همین خطکش 20 سانتیام را برداشتم و درون برفها گذاشتم. 18 سانتیمتر برف آمده بود. با خودم گفتم: «تا فردا حداکثر 1 یا 2 سانتیمتر دیگر برف میآید. پس خطکش را همان جا گذاشتم. روز بعد آمدم تا ببینم چقدر برف آمده، اما 30 سانتیمتر برف آمده و خطکشام زیر برف گمشده بود. آن روز هر چقدر دنبال خطکشم گشتم، پیدایش نکردم».🌨☃❄️
معلم ادامه داد: «زمان ما برف میآمد و مدرسه تعطیل میشد، الآن بیماری آمده و مدارس تعطیل شده! بچهها! باید یاد بگیرید با هر شرایطی کنار بیایید!».😉
به امید روزی که دوباره مدارس باز شوند و بتوانیم دوستانمان را ببینیم.🤲
محمدمهدی گلاببخش
کلاس ششم
از قم
┅🔸⊰༻🦋༺⊱🔸┅
#آغاز_سال_تحصیلی
#خاطره
🔗 #منگنهچی
╔═.🔸🦋༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔸🦋༺.═╝
#مسابقه خاطرهنویسی #آموزش_مجازی
┅🔸⊰༻🦋༺⊱🔸┅
بچه داداشم تازه دیروز اولین باری بوده که وارد کلاس مجازی شده ،خب دیروز تو خونمون بودم که زن داداشم با حالت نگرانی اومد و بهم گفت زهراجان میتونی عکس این لاک پشت ها رو واسه بچه بکشی؟خوب اولین روز مدرسه و بچه داداش منم نمیتونست هنوز نقاشی بکشه ،من که عمه شم کلا استعداد نقاشی ندارم😁هیچی دیگه گفتم نه ،اخرم مجبور شدم بجای نقاشی لاک پشت ک میخواست بچه دو تا لاک پشت رو بهم وصل کنه بجاش براش گل کشیدم .بعد زن داداشم برام تعریف میکرد میگفت کلاس مجازیش تماما 15 دقیقه بوده و اونم صرفا حضور غیاب بچه ها بوده که صداشو فرستاده برای کانال مدرسه شون از طریق واتساپ ،کلا برام جالب بود که بدونم این کلاسهای مجازی به چه صورته آخرم فعلا متوجه نشدم نقش برنامه شاد که نصب کردن چیه ،راسی راسی معلم شون واسه مشق هاش که دیده بود ایراد نگرفت که چرا گل کشیدیم واسش😄
زهرا.ب
۲۵ ساله
از خراسان رضوی
┅🔸⊰༻🦋༺⊱🔸┅
#آغاز_سال_تحصیلی
#خاطره
🔗 #منگنهچی
╔═.🔸🦋༺.══╗
@mangenechi
╚══.🔸🦋༺.═╝