eitaa logo
منگنه‌چی
4.4هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
86 فایل
درباره‌ی منگنه‌چی @mangenechi_ma تبلیغات و تبادل با منگنه‌چی @mangenechi_tab
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از منگنه‌چی
•••❈🌿🌟🌿❈••• ساعت به ساعتم لحظه به لحظه‌ام ثانیه به ثانیه‌ام فدای آن ساعت و لحظه و ثانیه‌ای که جواب سلام‌های عاشقانه‌ام را می‌دهی! 😍 صبحت بخیر آقای من! •••❈🌿🌟🌿❈••• 🔗 ╔═.🌟🌿.═════╗ @mangenechi ╚═════.🌟🌿.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قضیه برمی‌گرده به پنج مهر همین امسال. کلاس آنلاین داشتیم توی بیگ بلو. معلم عربی بنده خدا اومد تدریس رو شروع کنه، کتابو بارگذاری کرد رو صفحه و تصمیم گرفت که قربةً الی الله قلم رو فعال کنه تا زیر حروف خط بکشه. 🖋 حالا نگو زده بود تیک قلم همه‌ی دانش‌آموزا رو فعال کرده بود. 😅 این همکلاسی‌های از خدا بی‌خبر 😈 هم شروع کردن بندری زدن و نقاشی کشیدن وسط کتاب عربی. 🖌 حالا معلم اونجا داشت با کمال ادب و حفظ شئون معلمی می‌گفت: نکنید فرزندانم! 😇😇 اما خب دانش‌آموزی که سه ساعت از خوابش کم شده و به زور حاضری زده؛ 😴 قطعاً از هر موقعیت کوچولویی برای سرگرم شدنش استفاده می‌کنه! خلاصه که این بود انشای من! 😇 دانش‌آموزای عزیز! معلم‌آزاری نکنید اون بنده‌های خداهم مثل ما ازین وضع کلافه‌ن! 😩 م. محمدی کلاس یازدهم از قم ┄┅◈✨🔸✨◈┅┄ پی‌نوشت: چون فکر کردم شاید معلمم راضی نباشه، توی فیلم، صداشون رو تغییر دادم. و کلا همین قدر از خرابکاری‌ها رو تونستم شکار کنم! اولش که همه داشتن خط‌خطی می‌کردن، فیلم نگرفتم. 😁 🔗 ╔═🔸✨◈═════╗ @mangenechi ╚═════🔸✨◈═╝
┅🌟⊰༻💠༺⊱🌟┅ دخترم کلاس ششمه. روز چهارشنبه باید خیلی تمرین می‌فرستادند از چند تا درس. دختر منم دختر درس‌خونیه. همه‌ی تمرینا را برا معلمشون فرستاده بود. من داخل اشپزخونه بودم، دیدم با ناراحتی اومده می‌گه: مامان! من نه داخل تمرینام حرف زشتی نوشتم و نه داخل وویس‌هام حرف زشتی زدم؛ ولی معلممون زیر تمرینام نوشته «روت شد؟» راستش منم جا خوردم و گفتم گوشی رو بیار ببینم چرا این اتفاق افتاده! که وقتی خوندم از خنده روده بر شدم.😂😂 معلم نوشته بود: «رویت شد» یعنی «رؤیت شد» دختر من خونده بود ««رویت شد؟» و چقدرم ناراحت شده بود. 😂 ناهید رفیعی ۴۶ ساله از اصفهان ┅🌟⊰༻💠༺⊱🌟┅ 🔗 ╔═.💠🌟༺.══╗ @mangenechi ╚══.💠🌟༺.═╝
این دو تا خاطره 👆 بعد از پایان مهلت ارسال خاطره برای مسابقه به دستمون رسیدن و طبق قانون، قابل شرکت دادن در مسابقه نبودن. ولی به احترام مخاطبان عزیز، منتشر کردیم که بخونید و لذت ببرید. ☺️ با تشکر از این دوستان محترم که به لطف دارن ☺️🌷
کادر بهداشتی‌ مستقر در نقطه صفر مرزی مهران، دارند با این حالت استراحت می‌کنند تا انرژی بگیرند و به زائران خدمت کنند. ┅═🔹🌟🔹═┅ نه زبان ما، نه قلم ما، نه رفتار ما، ... هیچ چیزی نمی‌تواند حق قدرشناسی از شما را به جا بیاورد. 😢 اجر زحمات شبانه‌روزی‌تان با پرستار کربلا! 😭 ┅═🔹🌟🔹═┅ 🔗 ╭┅═ 🌟🔹═┅──╮ @mangenechi ╰──┅═🔹🌟 ═┅╯
الهام علی‌اف، رئیس‌جمهور آذربایجان: از همکاری با ایران، روسیه و ترکیه حمایت می‌کنیم. ┄┅◈⭐️❄️⭐️◈┅┄ این نتیجه‌ی مانور بچه‌هاست ها! 😎😎 چوبو که برداری گربه سیاهه حساب کار دستش می‌یاد! ┄┅◈⭐️❄️⭐️◈┅┄ 🔗 ╔═❄️⭐️◈═════╗ @mangenechi ╚═════❄️⭐️◈═╝
هدایت شده از اهل القرآن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
، یک درس وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ ﻫﻴﭻ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻱ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﻱ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ ﻣﮕﺮ ﺁﻧﻜﻪ ﺍﻫﻠﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻬﻴﺪﺳﺘﻲ ﻭ ﺳﺨﺘﻲ ﻭ ﺭﻧﺞ ﻭ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﺩﭼﺎﺭ ﻛﺮﺩﻳﻢ ، ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ [ ﺑﻪ ﭘﻴﺸﮕﺎﻩ ﻣﺎ ] ﻓﺮﻭﺗﻨﻲ ﻭ ﺯﺍﺭﻱ ﻛﻨﻨﺪ. (اعراف/٩٤) 🔹🔸🔹 وظیفه ما در این شرایط کرونایی چیست❓ 👌از آیت الله مصباح یزدی(رحمت الله علیه) بشنوید👆 https://eitaa.com/ahlalquran
🍃راز زندگی ما از هم می‌ترسیم؛ چون زنده نیستیم. مرده‌ها ترسناک‌اند. ما از کودکی تا بزرگی، از مرده‌ها می‌ترسیم. ما از هم می‌ترسیم؛ چون عاشق نیستیم. آدم‌هایی که عاشق نیستند، هر جرم و جنایتی از آنها بر می‌آید. ما از کودکی تا بزرگی، از مجرم‌ها می‌ترسیم. زندگی به عشق بند است. وقتی که عاشق نباشیم، مرده‌های جنایتکاریم. می‌بینی چه قدر ترسناکیم! ما حتّی از خودمان هم می‌ترسیم. برای همین هم از خلوت‌کردن با خویش فرار می‌کنیم. تا کمی به خودمان می‌آییم، وحشت همۀ وجودمان را می‌گیرد. خدا نکند کسی بخواهد خودمان را نشانمان بدهد. دماری از روزگارش در می‌آوریم که راه خانه‌اش را گم کند. ما هزار نقاب می‌زنیم بر صورتمان تا هر کدام که افتاد، باز هم نقابی باشد که نگذارد خودمان را ببینیم. چه قدر بی‌ تو نفس کشیدن، ترسناک است. برای فرار از این ترس در چه دام‌هایی که گرفتار نشدیم! آقا! باقی این ترس را بر ما ببخش و با عشقت ما را زنده کن. شبت بخیر راز زندگی!🌴🍁🌴 🌴💎🌴
هدایت شده از منگنه‌چی
چقدر آخر این ماه سخت و سنگین است تمام آسمان و زمین بی قرار و غمگین است بزرگتر ز غم مجتبی(ع) و داغ رضا(ع) فراق فاطمه با خاتم النبیین(ص) است ▪️ رحلت شهادت‌گونه پیامبر اکرم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) تسلیت باد ▪️ 🔗 http://eitaa.com/joinchat/1637810190C4e7588d495
┅⊰༻🔳༺⊱┅ دل مادرها آب می‌شود برای فرزندی که بی‌صدا محبت می‌کند. ...و تو‌ خیلی زود، لالایی‌های شبانه‌ی مادرت را با برادرت حسین تقسیم کردی! "اِنَّ فی الجَنّه نَهرُُ مِن لَبَن لِعَلِیّ ِِِ و حُسین و حَسن" تو حتی گریه‌کنانت را با حسین تقسیم کردی! یک برادر، چقدر می‌تواند مهربان باشد که در لحظه‌ی پرکشیدن، بگوید: برای من گریه نکن حسین جانم ... لا یَوم کَیَومِکَ یا اباعَبدالله. ┅⊰༻🔳༺⊱┅ -علیه السلام- 🔗 ╔═.▪️🔳༺.══╗ @mangenechi ╚══.🔳▪️༺.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از منگنه‌چی
🔸 باسمه تعالی 🔸 🌷⚜ کاش دیر نباشه ⚜🌷 همیشه از دست تذکرها و توبیخ‌های بابا کلافه بودم. مدام برای اسراف نکردن و خیرخواه بودن و منظم بودن و ... بهم تذکر می‌داد و از حرفای تکراری خسته‌م می‌کرد! 😣 تا اینکه روز خوشی فرارسید؛ روزی که قرار بود برای مصاحبه‌ی کاری به یه شرکت بزرگ می‌رفتم. با خودم گفتم اگه قبول بشم، این خونه‌ی کسل‌کننده و پُر از توبیخ رو ترک می‌کنم. 🙂 🔸🔹🔸 صبح زود حمام کردم، بهترین لباسم رو پوشیدم و خواستم برم بیرون که پدرم صدام کرد، بهم پول داد و با لبخند گفت: فرزندم! مُرَتب و منظم باش؛ همیشه خیرخواه دیگران باش مثبت‌اندیش باش؛ با توکل به خدا، خودت رو باور داشته باش؛ تو دلم غُرغر کردم که توی بهترین روز زندگیم هم از نصیحت دست‌بردار نیست و این لحظات شیرین رو زهرمارم می‌کنه! باسرعت به شرکت رویاییم رفتم، به در شرکت رسیدم، باتعجب دیدم هیچ نگهبان وتشریفاتی در کار نیست، فقط چند تابلوی راهنما بود! به محض ورود، دیدم آشغال زیادی اطراف سطل زباله ریخته، یاد حرف بابام افتادم؛ چون بارها و بارها تکرار کرده بود و دیگه حرفاش توی ذهنم حک شده بود. بی‌اختیار خم شدم و آشغالا رو جمع کردم و ریختم تو سطل زباله. اومدم توی راهرو، دیدم دستگیره‌ی در کمی از جاش دراومده، یاد پند پدرم افتادم که می‌گفت: خیرخواه باش؛ دستگیره رو سرجاش محکم کردم تا نیفته! از کنار باغچه رد می‌شدم، دیدم آب سرریز شده و داره میاد توی راهرو، یاد تذکر بابا افتادم که اسراف حرامه؛ جلو رفتم و شیر آب رو هم بستم. پله‌ها رو که بالا می‌رفتم، دیدم با اینکه هوا روشنه، چراغ‌ها هم روشن‌ان، نصیحت بابا هنوز توی گوشم زمزمه می‌شد، برای همین اونارو هم خاموش کردم! به بخش مرکزی رسیدم و دیدم افراد زیادی زودتر از من برای همون کار اومدن ومنتظرن نوبتشون برسه. چهره و لباسشون رو که دیدم، احساس خجالت کردم؛ خصوصاً اونایی که از مدرک دانشگاه‌های غربی‌شون تعریف می‌کردن! 😰 عجیب بود؛ هر کسی که می‌رفت تو اتاق مصاحبه، کمتر از یک دقیقه بعد بیرون می‌یومد! 😳 با خودم گفتم: اینا با این دَک و پُزشون رد شدن، مگه ممکنه من قبول بشم؟ عُمراً !! بهتره خودم محترمانه انصراف بدم تا عذرم رو نخواستن!😞 باز صدای پدر توی گوشم پیچید که: مثبت‌اندیش باش! نشستم و منتظر نوبتم شدم. توی این فکرها بودم که اسمم رو صدا زدن. وارد اتاق مصاحبه شدم، دیدم سه نفر نشسته‌ن و به من نگاه می‌کنن. یکی‌شون گفت: کِی می‌خوای کارت رو شروع کنی؟ لحظه‌ای فکر کردم داره مسخره‌م می‌کنه 🙄 یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که به خدا توکل کن و خودت رو باور داشته باش! پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم: ان شاء الله بعد از همین مصاحبه آماده‌ام. یکی از اونا گفت: شما پذیرفته شدی!! ☺️ با تعجب گفتم: هنوز که سوالی نپرسیدین؟! 😳 گفت: با پرسش که نمی‌شه مهارت داوطلب رو فهمید، گزینش ما عملی بود. 😊 با دوربین مداربسته دیدیم، تنها شما بودی که تلاش کردی از لحظه‌ی ورود تا اینجا، نقص‌ها رو اصلاح کنی. 👌😃 توی اون لحظه، همه چیز از ذهنم پاک شد: کار، مصاحبه، شغل و ... هیچ چیز جز صورت پدرم رو ندیدم. کسی که ظاهرش سختگیر، اما درونش پر از محبت بود و آینده‌نگری. 😭 🔸🔹🔸 در ورای نصایح و توبیخ‌های پدرانه، محبتی نهفته است که روزی حکمت آن را خواهی فهمید. *اما شاید دیگر او کنارت نباشد...* 😭😭😭 🔗 http://eitaa.com/joinchat/1637810190C4e7588d495
هدایت شده از نذرسردارقاسمِ قاصم
ازش پرسیدم: آقا رو چقدر دوست داری؟ گفت: خیلییی گفتم: چرا؟ گفت: آخه اقا نائب امام زمان هستند، علم و تقوا و شجاعت و.. شون بالاست و... گفتم: چون میدونم مشکل پزشکی نیست، میپرسم : چرا فقط دو بچه داری؟ آقا ک میگن بچه بیارید، چرا گوش نمیدی؟ اثبات دوست داشتن، هزینه کردن نمیخواد؟ گفت: میدونی چیه؟ ویار بدی دارم بعدش هم شب بیداری برا بچه داری اذیت میشم بعدم.... فعالیت‌های اجتماعی م کم میشه گفتم: شهدا و جانبازان گفتند امام خمینی، نائب امام زمان رو دوست داریم و رفتند جبهه، دست شون قطع میشد پاشون قطع میشد چشم از دست میدادن حتی برخی شون قطع نخاع و 30 سال روی تخت بودن اونها اذیت نمیشدند؟ یک سال تحمل کردن شما سخت تره یا 30 سال روی تخت بودن؟ سکوت کرد سرش رو انداخت پایین گفت: شرمنده م از ادعای دوست داشتن بدون اثبات... (سما) @drme90
بشمار تا بی نهایت.pdf
6.05M
کتابچه بشمار تا بی‌نهایت به قلم: نظیفه سادات مؤذن (باران) ┅⊰༻🔳༺⊱┅ -صلی الله علیه و آله- 🔗 ╔═.▪️🔳༺.══╗ @mangenechi ╚══.🔳▪️༺.═╝
بشمار تا بی نهایت.pdf
6.05M
کتابچه بشمار تا بی‌نهایت به قلم: نظیفه سادات مؤذن (باران) ┅⊰༻🔳༺⊱┅ -صلی الله علیه و آله- 🔗 ╔═.▪️🔳༺.══╗ @mangenechi ╚══.🔳▪️༺.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از گنجینه
واژه‌ی «لبیک» پر و بالی بلند دارد. با شنیدنش، دل با حجابی سفید به شهری دور وسط میدان امتحان ابراهیم و ساره می‌رود. اما امام مجتبی -علیه السلام- لبیک را مختص به حج و احرام نمی‌دانستند. هرگاه آیه‌ای می‌فرمود: یا ایها الذین آمنوا... امام خاضعانه عرض می‌کردند: لبیک اللهم لبیک خداوندا گوش به فرمان توام @ganjinehasar
از همسرت عصبانی شده ای ؛ می خواهی صدایت را بلند کنی ؛ می گویی حیف که بچه دارد نگاه می کند ... به پدر و مادر خودت و همسرت احترام می گذاری ؛ می گویی بگذار بچه ببیند ، یاد بگیرد... دلت می خواهد به یکی فحش بدهی ؛ از بچه حیا می کنی . می ترسی حرف بد یاد بگیرد و یک جا توی جمع آبرویت را ببرد... مواظب رفتارت هستی که روی بچه تأثیر بد نگذارد . خیلی کارها را دلت می خواهد اما انجام نمی دهی ؛ فقط به خاطر بچه ... خیلی کارها را که حال و حوصله اش را نداری ؛ انجام می دهی ؛ فقط به خاطر بچه ... هنوز نگرفته ای قصّه چیست ؟ بچه این وسط کاره ای نیست . قرار است تو خودت خوب باشی . قرار است تو بدی هایت را کنار بگذاری و عادت های زشتت را تغییر بدهی ... بچه یک بهانه است ؛ خدا خوب بودن خودت را می خواهد ... این بچه برای خوب شدن، خیلی فرصت دارد و اصلا به اندازه ی تو بدی ندارد که تو دلت برای او بسوزد ... این تویی که وقتت دارد تمام می شود اما هنوز ... خدا دلش برای تو سوخته ... ✅ آیت الله حائری شیرازی: خداوند به وسیله فرزند، پدر و مادر را هم تربیت می کند. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•••❈❂🌿🌼🌿❂❈••• عمرے اسیر هجر و غم بے قرارےام بارانےام ڪہ بر سر راه تو جارےام عمرم بہ سر رسید بیا عشق فاطمہ از حد گذشتہ مدت چشم انتظارےام •••❈❂🌿🌼🌿❂❈••• صبح متبرّکی که با نام تو آغاز شده، صبحی است پر از نسیم بهشت و لبریز از امیدهای دل‌انگیز و روح‌بخش 😊 به تو سلام می‌کنم و روزم را مثل بهشت، خوشبو می‌کنم. 😊 سلام مولای من ✋ •••❈❂🌿🌼🌿❂❈••• ╔═.🌼🌿.═════╗ @mangenechi ╚═════.🌼🌿.═╝
کرونا که گرفتم، حس بویایی‌‌ام دقیقاً به صفر رسید! خودِ خودِ صفر! این همه سال از خدا عمر گرفته بودم و با همین بینی و با همین حس بویایی زندگی کرده بودم، ولی هیچ حواسم به بودن این نعمت نبود! وقتی با هیجان و حرص و ولع نشستم که «نون، پنیر، سبزی» بخورم و دیدم هیچ فرقی بین ریحان و تره و نعنا نیست، و همه‌شان دقیقاً طعم «آب» دارند، فهمیدم چیزی که از دست داده‌ام، چقدر مهم بود و در زندگی‌ام چقدر اثر داشت! بدجوری رفتم توی فکر: چندتا از این نعمت‌های فراموش‌شده توی زندگی‌ام هست؟ 🤔 سلامتی، خانواده، امنیت، سطر به سطر دانش‌هایی که دارم و می‌شد که نداشته باشم، ذره ذره توانایی‌هایی که دارم و می‌شد که نداشته باشم، تک تک حواسم، تک تک لحظه‌ها و نفس‌هایم، ... خدایا شکرت! 🤲 ┅═🔹🌟🔹═┅ امام حسن -علیه السلام- تُجهَلُ النِّعَمُ ما أقامَت، فإذا وَلَّت عُرِفَ نعمت‌ها تا هستند، ناشناخته‌اند و همین که رفتند [قدرشان] شناخته مى‌شود.  بحار الأنوار، ج ۷۸، ص ۱۱۵ ┅═🔹🌟🔹═┅ 🔗 ╭┅═ 🌟🔹═┅──╮ @mangenechi ╰──┅═🔹🌟 ═┅╯
عمر بهتر است یا ثروت؟ عمر یعنی گذر ثانیه‌های زندگی. تیک، تاک! تیک، تاک! عقربه‌ای که جلو می‌رود، دیگر به عقب باز‌نمی‌گردد. اما... اگر از دست برود، با تلاش و کوشش باز برمی‌گردد. با عمر می‌توان درهم و دینار بدست آورد؛ اما با طلا و نقره نمی‌توان عمر خرید! تا به حال فکر کرده‌ای که این عمر گرانمایه را در چه راهی صرف می‌کنی؟ ┅═🔹🌟🔹═┅ رسول اکرم -صلی الله علیه و آله- کُن عَلی عُمرِکَ اَشَحُّ مِنکَ عَلی دِرهَمِکَ وَ دینارِک بر خویش بخیل‌تر باش تا بر درهم و دینار خود الامالی طوسی، ص۵۲۷ ┅═🔹🌟🔹═┅ 🔗 ╭┅═ 🌟🔹═┅──╮ @mangenechi ╰──┅═🔹🌟 ═┅╯
اهل خانه‌ی امام، شیفته‌ی مردشان بودند. بس که امام مهربان بود؛ هم دل بود؛ احترام اهل خانه را نگه می‌داشت و ظاهرش را آراسته می‌کرد. لباسش اگرچه ساده، اما شکیل بود. فرموده بودند: زنان بنی اسرائیل از عفت و پاکدامنی دست برداشتند. این هیچ سببی نداشت جز اینکه شوهرانشان خود را نمی‌آراستند. (بحار الانوار،ج ۱۰۰،ص ۲۴۹) 📚 امام رئوف، ص ۳۹ ┅⊰༻༺⊱┅ 🔗 ╔═══.༺.══╗ @mangenechi ╚════.༺.═╝