1.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴این کلیپ رو ببینید
برای دورانی هست که،
هم با اسرائیل رابطه داشتیم هم با آمریکا
نه تنها تحریم نبودیم بلکه گوش به فرمان آمریکاییها هم بودیم و خرجشونم میدادیم !!
نه سپاه پاسدارانی بود و نه درگیریهای منطقهای که بخوایم بابتش تحریم بشیم!!
ولی طرف مصاحبه میکنه میگه نه تنها گوشت نمیتونم بخورم، بلکه پنیر هم نمیتونم بخورم؛ باید نون خالی بخورم و منتظر بشینم ببینم عزرائیل کی میاد سراغم!
تمام اینا در حالیه که به صورت عجیبی روزی حداقل ۶ میلیون بشکه نفت میفروختیم و فقط ۳۰ و خوردهای میلیون نفر جمعیت داشتیم!!!
حالا یه مشت پیر و پاتال سلطنت پرست شیاد بشینن در مورد پهلوی افسانه سرایی کنند و دروغ بگویند !!!😏😐
#پهلوی_بدون_سانسور
#حقیقت_پهلوی
🔴 کانال منو درسام
سروش
@s_mano_darsam
ایتا
@manodarsam
✨ بسم الله الرحمن الرحیم
الهی ...
🌔 هر بامدادت؛
رودخانه حیات جاری می شود ...
زلال و پاک ...
چون خورشید ☀️
به لطف و مرحمت
مهربان و گرم وخالصمان ساز 🌻
به امید سلامت همه انسان ها
سلاااام 🍃
الهی به امیدتو 💖
🔴 کانال منو درسام
👇👇👇
سروش
@s_mano_darsam
ایتا
@manodarsam
🔵 حدیث دل
#حدیث_دل
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
دارم میچینـم ✨
سفـره هفت سین امّا
فکر تو ام که تو صحرا
خیمه زدی آقااا ...💔
💚 اَللّٰھَُّـــمَّ ؏َجِّـــلْ لِوَلیِّـڪَ الْفَـــرَج 💚
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
🔴 کانال منو درسام
👇👇👇
سروش
@s_mano_darsam
ایتا
@manodarsam
✨ سلام و شب بخیر خدمت دوستان و همراهان کانال
عید همگی مبارک و پر از شادی و برکت باشه 💐
لازم دیدم از همگی عذر خواهی کنم بابت وقفه ای که در ارسال رمان #داعش_اندکی_نزدیکتر پیش آمد
نویسنده گرفتار بودند و فرصت نوشتن رمان رو نداشتند 😔
اما از امشب دوباره ارسال رمان طبق برنامه از سر گرفته میشه 😊
عذرخواهی ما رو پذیرا باشید 🙏
با تشکر از صبوری و حوصله و همراهی دوستان ☺️❤️
🔴 کانال منو درسام
👇👇👇
سروش
@s_mano_darsam
ایتا
@manodarsam
✍ رمان زیبا و هیجانی
💣 #داعش_اندکی_نزدیکتر
نویسنده: #زینب_علوی
با ما همراه باشید
هرگونه کپی کردن از رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام است و نویسنده کاملاً ناراضی هستند
🔴 کانال منو درسام
👇👇👇
سروش
@s_mano_darsam
ایتا
@manodarsam
🔵 داستان
#داعش_اندکی_نزدیکتر
نویسنده:
#زینب_علوی
🔴 رمان داعش اندکی نزدیک تر (قسمت دویست و سی و هفت)
صدای شلیک خنده ی مروه به هوا رفت وسط خنده گفت: چه جالب تا حالا این مدل ازدواج کردن رو ندیده بودم! پس همون شب پدرت به خاستگاری مادرت رفت؟
ریحانه با خنده ی دوستش خندید و یاد پدرش وقتی که این خاطرات رو در شب های طولانی زمستان 3 سال پیش تعریف می کرد و شرم چهره ی مادرشو سرخ کرده بود، تو ذهنش اومد. حس می کرد با صدای پدر حرف می زنه و صدای پدره که از حنجره ی خودش بیرون میاد.
یادآوری خاطرات و قیافه ی پدر غم رو دوباره به قلب ریحانه نشوند و خنده ش آمیخته با غم شد. به چهره ی خندان مروه نگاه کرد و گفت:
نه همون شب که به خاستگاری نرفت. اما فکر مادرم تو ذهنش میمونه و با توجه به اینکه مادرم دو تا از ملاک های مهم مورد نظرشو داشته، هم همشهری پدرم و هم محجبه و چادرپوش بوده، وسوسه میشه باب آشنایی با مادرم رو باز کنه اما چون مادرم رو اصلاً نمی شناخته روزهای اول دچار تردید میشه. بعد از دو سه هفته دلو به دریا میزنه و چون مادرم مشتری تقریباً ثابت اون لبنیات فروشی بوده جریان رو با اون لبنیات فروش در میان میزاره و اونو واسطه می کنه و اونم به مادرم میگه و خلاصه در تعطیلات میان ترم زمستان که امتحانات تموم شده به یزد میرن و مراسمات خاستگاری خیلی ساده برگزار میشه و در عید نوروز عقد می کنن و در تابستان هم عروسی و مادرم میشه همسر پدر خدابیامرزم.
مروه که در حال خندیدن بود با شنیدن کلمه ی «خدابیامرز» یه دفه خنده از لبش پر کشید و با دهن باز به ریحانه نگاه کرد.
ریحانه دستی به پیشانی گرمش کشید و پرسید: چی شد چرا این جوری نگام می کنی؟
مروه در همان حال گفت: ریحانه پدرت فوت کرده؟
ریحانه به نقش و نگار زیبای قالی دست باف بختیاری کف اتاق زل زد و جواب داد: بله پدرم در قید حیات نیستن.
مروه که خودش طعم تلخ و نخواستنی از دست دادن پدر رو چشیده بود با لحنی متأسف و غمگین گفت: خدا رحمت کنه پدرتو اگه یه وقت چیزی گفتم درباره ی پدرت به دل نگیر خبر نداشتم پدرت از دنیا رفته.
ریحانه لبخند بی جانی به روی دوستش پاشید و گفت: نه عزیزم تو هیچ وقت چیزی نگفتی ناراحت بشم یعنی اصلاً بحثش هم پیش نیامده. خب نگفتی با من چکار داری این روز آخری؟
مروه دست راست ریحانه رو در دست گرفت، به آرومی فشرد و با ته لهجه ی عربیش گفت: بله بریم سر اصل مطلب. حقیقت اینه که یادته سفر اولی که به اینجا اومده بودین یه آقایی روز اول برامون غذا آورد و تو در رو باز کردی؟
ابروهای ریحانه به هم نزدیک شدن و با تعجب جواب داد بله یادمه. و البته شما هم روی خوش نشون ندادی. ببخشید فضول نیستم اما اخمت کاملاً موقع رو به رو شدن با اون آقا مشخص بود!
- اون که حقش بود بماند! بعداً توضیح میدم! و اما الان، اون آقا که دیدی پسر عموی منه و اسمش عماده. انصافاً خودش پسر قابل تحمل و خوبیه. ظاهراً چند باری شما رو رؤیت کرده و پسنیده! به مادرش گفته که به مادرم بگه قصد داره از شما خاستگاری کنه! مادرم هم دیدی که خیلی فارسی رو نمی تونه خوب صحبت کنه، به من گفت که من باهات درباره خاستگاری عماد صحبت کنم و جوابتو بگیرم و به عماد خان برسونم!
ادامه دارد .....
🔴 کانال منو درسام
سروش 👇👇
@s_mano_darsam
ایتا 👇👇
@manodarsam
🔵 روایت عشق
#روایت_عشق
🔅 امیرالمؤمنین #امام_علی عليه السلام:
✍️ لَولا خَمسُ خِصالٍ لَصارَ النّاسُ كُلُّهُم صالِحينَ: أوَّلُهَا القَناعَةُ بِالجَهلِ، وَالحِرصُ عَلَى الدُّنيا، وَالشُّحُّ بِالفَضلِ، وَالرِّياءُ فِي العَمَلِ، وَالإِعجابُ بِالرَّأيِ
🔴 اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مىشدند:
قانع بودن به نادانى،
آزمندى به دنيا،
بخل ورزى به زيادى،
رياكارى در عمل،
و خودرأی بودن
📚 المواعظ العدديّة، صفحه ۲۶۳
🔴 کانال منو درسام
👇👇👇
سروش
@s_mano_darsam
ایتا
@manodarsam
🔵 حدیث دل
#حدیث_دل
✍ تفاوت در نگاه انسانها
🔹انسانهای صادق
به صداقت حرف هیچکس شک نمیکنند و حرفِ همه را باور دارند!
🔸انسانهای دروغگو
تقریبا حرف هیچکس را باور ندارند و معتقدند که همه دروغ میگویند.
🔹انسانهای امیدوار
همواره در حال امیدوار کردن دیگرانند.
🔸انسانهای ناامید
همیشه آیه یاس میخوانند.
🔹انسانهای حسود
همیشه فکر میکنند که همه به آنها حسادت میکنند.
🔸انسانهای حیلهگر
معتقدند که همه مشغول توطئه هستند.
🔹انسانهای شریف
همه را شرافتمند میدانند.
🔸انسانهای بزرگوار
بیشترین کلامشان، تشکر از دیگران است.
🔰 ذات خودت هر جور باشد با همان چشم بقیه را میبینی، پس به جای انتقاد، اول ذاتت را درست کن ❤️
🔴 کانال منو درسام
👇👇👇
سروش
@s_mano_darsam
ایتا
@manodarsam
✨ بسم الله الرحمن الرحیم
الهی ...
🌔 هر بامدادت؛
رودخانه حیات جاری می شود ...
زلال و پاک ...
چون خورشید ☀️
به لطف و مرحمت
مهربان و گرم وخالصمان ساز 🌻
به امید سلامت همه انسان ها
سلاااام 🍃
الهی به امیدتو 💖
🔴 کانال منو درسام
👇👇👇
سروش
@s_mano_darsam
ایتا
@manodarsam